تصرف عدواني

داستاني درباره‌ي عشق
داستاني درباره‌ي عشق

تصرف عدوانی داستانی‌ست درباره‌ی استر نیلسون، شاعر و مقاله‌نویس، که دارای جایگاه اجتماعی نسبتا خوبی‌ست و در سی و يك‌سالگی به عنوان زنی موفق در زندگی شخصی و حیطه‌ی کاری خود تثبیت شده. به کارکرد کلمات و بازتاب‌شان در زبان علاقه‌مند است و معتقد است "هر گزینه‌ی دیگری غیر از این، راه را برای ساده‌اندیشی و کاهلی فکری باز می‌کند." داستان از آن‌جا آغاز می‌شود که قرار است درباره‌ی هنرمند برجسته‌ای به نام هوگو رسک سخنرانی داشته باشد. متن سخنرانی آن‌چنان تاثیرگزار است که او عاشق شخصیتی که در متن خلق کرده، می‌شود و همين مقدمه‌اي‌ست بر عشقي يك‌طرفه كه ادامه مي‌يابد و استر را از زندگي طبيعي خود دور مي‌كند و بدل مي‌شود به عاشقي سرخورده كه مدام در پي كشف راه حلي‌ست تا اين عشق را به ثمر برساند. داستاني از درون يك زن، كه وجهه‌‌ي بيروني و اجتماعي يك مرد از نوع هنرمند را روايت مي‌كند. تاکید هوگو بر اخلاقيات و شان انساني كه مدام در محافل به اين نوع تفكر اشاره دارد و زبانزد خاص و عام است، در مقام عمل نه تنها رنگ مي‌بازد بلكه به عکس هيچ احترام و توجهي به احساسات افراد پيرامون خود ندارد. "آدم بايد حواسش باشد از توصيف احساسات پرهيز كند. همه چيز در واقع به اين مربوط مي‌شود كه چگونه بايد مخاطب را فريب داد تا آن‌چه را آدم مي‌خواهد، احساس مي‌كند. و اين هم از راه نشان دادن احساسات انجام نمي‌شود، بلكه بايد احساسات را در مخاطب برانگيخت؛ كه اين خودش به ابزار كاملا متفاوتي نياز دارد." استر گفت: "فكر مي‌كنم مشكل اساسي ما اين است كه ما كُنش‌هاي ديگران را رفتارباورانه تفسير مي‌كنيم، از بيرون و عيني. اما كنش‌هاي خودمان را پديدارشناسانه، از درون آگاهي‌مان مي‌فهميم... ما براي رفتار خودمان چنين گشوده و فراخ‌دليم، اما براي فهم ديگران، چنين بسته و تنگ‌نظر..." تمام مقاله‌ها و سخنراني‌ها براي هوگو جذاب است، گوئي خود متعالي‌اش را فقط در همين متون مي‌يابد و بس! باقي حرف‌هايش در حد نظريه‌هايي عقيم باقي مي‌ماند.

آيا تو چنان كه مي‌نمائي هستي؟

علي‌رغم اشاره‌اي كه بر روی جلد كتاب آمده"داستاني درباره‌ي عشق" داستان حول محور مسائلي به ظاهر پیش پاافتاده اما پراهمیت می‌گردد، مباحثی مانند تناقضات اجتماعی، درگیری‌های درونی و آن‌چه نیستیم و آن‌گونه که خود را به اجتماع معرفی می‌کنیم، با تاکید بر نقش و جایگاه کلمات و انديشه مطرح می‌شود. داستانی‌ست پر محتوا همراه با ساختار و فرمی متفاوت که در پس تردیدها شکل می‌گیرد. استر در پی شناخت یک هنرمند هویت مستقل خود را از دست می‌دهد و مدام با احساسات درونی خود در نبرد است و به یادمان می‌آورد که چشم عاشق نابیناست، حتی برای کسی مانند استر که همیشه اهل پرسشگری و جستجو بوده و مخاطب امیدوار است بتواند خودش را با آن روحیه‌ی قوی و استوار از این مهلکه نجات بدهد.

لنا آندرشون نویسنده و روزنامه‌نگار سوئدی برای رمان «تصرف عدوانی» در سال ۲۰۱۳ برنده‌ی جایزه آگوست در بخش ادبیات داستانی شد.

*****

استر گفت: "قرار بود در مورد رابطه‌مان فکر کنی."

دریافت که او چگونه در گوشه و کنار حافظه‌اش دنبال چیزی می‌گردد. انگار یک‌باره چیزی به ذهن هوگو رسید. گفت: "به این سرعت که نمی‌شود فکر کرد... این جور چیزها طول می‌کشد." از میان همه حرف‌هایی که هوگو می توانست بزند این بدترین حرف بود، چون هر چیزی که هستی دارد، می‌خواهد به هستی ادامه دهد و امید هم استثنا نیست. امید نوعی آفت است. بی‌گناه‌ترین بافت‌ها را می‌خورد و رشد می‌کند. بقایش در این توانایی تکامل یافته نهفته است که می‌تواند از هر چه به سود رشدش نیست، چشم بپوشد و خود را روی چیزی بیفکند که هستی‌اش را توانمند می‌کند. سپس آن‌چه را یافته به قدری نشخوار می‌کند که کوچک‌ترین ذره‌ی غذایی‌اش استخراج شود. حالا، امید دیوانه‌وار می‌جوید.  (ص۱۲۴)

تصرف عدوانی / لنا آندرشون/ مترجم سعید مقدم/ نشر مرکز