مرگ آرام

سیمون دوبوار فیلسوف، نویسنده، فمنیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی در سال 1908 در پاریس و خانواده‌ای بورژوا زاده شد. درباره‌ی او و دوستی و روابط پیچیده‌اش با سارتر در متن پشت جلد کتاب خیلی خلاصه توضیحاتی ارائه شده.

مرگ آرام اثر کم‌حجمی‌ست از دوبوار که در نشستی کوتاه خواندم. داستان را می‌توان گزارشی از آخرین روزهای زندگی مادر دوبوار دانست که با جزئیات و به زیبایی روایت شده. مواجهه‌ی ناگهانی هر دو طرف هم مادر و هم سیمون و خواهرش با مقوله‌ی مرگ در این اثر ردپای درخشانی از خود به جا گذاشته. مادری که اختلافات فکری و مذهبی بسیاری با فرزندانش داشته و در این دوره است که دوبوار از منظری دیگر مادر و کاستی‌هایش را می‌بیند؛ حالا دیگر "جهان به ابعاد اتاق او کوچک شده بود." مادر که به شدت علاقه‌مند به زندگی‌ست و در برابر مرگی که آن را به هیچ می‌گیرد، مقاومت می‌کند. گهگاه که چشم باز می‌کند و می‌بیند روزها را در اغما به سر برده با حسرت می‌گوید: "آه امروز زندگی نکردم" یا پس از هر خواب طولانی گله می‌کند که "دارم زندگی را از کف می‌دهم."

پیش از این تصویر چنین احتضار تاثربرانگیزی را در اثر درخشان مرگ ایوان ایلیچ تولستوی دیده بودم. احتضاری که مدام شعر فروغ را به ذهنم متبادر می‌کرد:

آه ای زندگی این منم که هنوز

با همه پوچی از تو لبریزم

نه برآنم که رشته پاره کنم

نه برآنم که از تو بگریزم

"انديشيدن به رغم خود غالبا بارور است، ولی مادر من چیز دیگری‌ست، او به رغم خودش زندگی کرده است. اشتهایی بارور داشت که همه‌ی نیروی خود را صرف پس زدن آن‌ها کرده و این رد و دفع را با خشم تحمل کرده بود. در کودکی جسم و دل و جان او را زیر یک سلسله زین و یراق اصول و ممنوعیات فشردند. یادش دادند خودش تسمه‌هایش را تنگ بفشارد. در وجودش زنی از خون و آتش وجود داشت، ولی از ریخت افتاده‌، ناقص و بيگانه با خود بود‌." ص38

"وقتی عزیزی از دست می‌رود به خطای بازماندن خود هزاربار سخت تاسف می‌خوریم. مرگش فردیت بی‌همتایش را برای‌مان مکشوف می‌سازد؛ او چون جهانی که غیبتش آن را برایش نابود ساخت و حضورش آن‌را به وجود می‌آورد، فراخ می‌شود، به نظر می‌رسد که او می‌بایست جای بیشتری تا حد تمام در زندگی ما اشغال می‌کرد." ص 85

متاسفانه ترجمه‌ی کتاب از لذت خوانش کم می‌کرد.

مرگ آرام  / سیمون دوبوار

ترجمه‌ی مجید امین موید/ انتشارات نگاه / 96 صفحه