در سایهی ادبیات
هاينريش بُل
"بعضی از کلمات که ظاهراً با بیخیالی بر زبان جاری میشود، ناگهان جنبهای اسرارآمیز و سرنوشتساز به خود میگیرد، سنگین میشود، به صورت عجیبی سنگین میشود، از گوینده پیشی میگیرد و در جایی، در لحظهی نامعینی از آینده، حجرهای، اتاقی را می شکافد و با دقت و قطعیتی هراسانگیز به خودِ گوینده اصابت میکند. از پچپچهای بی سر و تهی که ضمن یک گپزدن بیفکر و تامل بر زبان جاری میشود و بیش از همه از بین کلمات سنگین و بی رنگ و بویی که در کنار قطارهایی که به دامان مرگ میشتابند رد و بدل میشود...کلمهی بهزودی به ذهنش آمد و وحشت در عمق وجودش ریشه گرفت، وحشت و اطمینانی بدون تزلزل. با خود گفت، هرگز، هرگز دیگر این ایستگاه را نخواهم دید...
خون از قلب او خارج میشد، به قلب او باز میگشت، دور میزد، دور میزد، زندگی در جریان بود و دور میزد و این ضربان نبض چیزی نمیگفت مگر: بهزودی! نه چیز دیگری میتوانست بگوید و نه میتوانست با خود فکر کند که :"نمیخواهم بمیرم." همینکه میخواست این جمله را بسازد به جای آن به ذهنش میآمد: میمیرم... بهزودی..."
از متن کتاب "قطار به موقع رسید"
نسل كساني چون هاينریش بُل عرصهي حيات مردميست كه بين دو جنگ جهاني اول و دوم در ترس و وحشت و نااميدي محض به سر بردند. بُل نمايندهاي بود برای رنجها و آلام بشري كه بيمحابا دست به قلم ميبرد و زبان به همدردي مردم ميگشايد. پس از فاصلهي زماني دور از خواندن عقايد يك دلقك، فرصتي را به خواندن آثار ديگر بُل اختصاص دادم. "سيماي زني در ميان جمع": داستانی كه بُل دربارهاش ميگويد: "ميخواستم داستان زني آلماني را در اواخر چهلسالگي بازگويم كه بارِ تاريخ را از 1922 تا 1970 به دوش دارد." داستاني كه از 48 سالگي لِني شخصيت اصلي رمان آغاز ميشود؛ با روايتي غيرخطي، سيري در گذشته و حال اين زن دارد، با 120 شخصیت و ویژگیهای خاص که نه کاملا سیاه و منفی هستند و نه کاملا مثبت. داستان و خردهروایتها پیرامون شخصیت لِنی و به موازات مسائل و مصائب دوران جنگ حركت ميكند. تا وقتیکه لِنی غایب است، از زاویهی دید دیگر شخصیتها با او آشنا میشویم، حتی در جایجای متن علاقهی نویسنده به شخصیت لِنی آشکار میشود. نویسنده گاه در متن حضور دارد و گاه در میان گفتگوها و مباحثات، از زبان شخصیتها به جدال عقیدتی بین بورژواها، ماتریالها، کمونیست و... میپردازد. از سیاهی حرص و آز بیحساب گروهی ديگر میگوید؛ "از همهی امکاناتی که جنگ برایم ایجاد کرد، سود بردم" و در جائی ديگر"از مزایای جنگ سود ببرید، چون صلح واقعا وحشتناک خواهد بود". پایانبندی موفق، شيوهي روايت، نگاه تازه و فرم اثر در كنار مفهوم و محتوا بسيار تاثيرگذار بود. ترجمهی خوب و روان مرتضی کلانتریان هم لذت خوانش را دوچندان میکرد.
اثر ديگر "آبروي از دسترفتهي كاترينا بلوم": تا حدودي به شخصيت داستان سيماي زني... نزديك است و تمركز نويسنده بيشتر بر هنجارشكنيهاي روزنامههاي زرد و وسايل ارتباط جمعيست كه بيهيچ نظارتي "به گسترش فرهنگ ارتجاعي در افكار عمومي و ترور شخصيت" دست ميزنند و فاجعه ميآفرينند. داستان اعادهی حیثیت از زنی به نام کاترینا بلوم و آسیبهایی که جامعه بر اساس تئوریهای غلط روزنامهای خاص به زندگی و شخصیت وی وارد میکند و او را بدل به چیزی میکند که واقعا نبود.
داستان "قطار به موقع رسيد" اگرچه پيشتر از آثار ديگر بُل منتشر شده (1949) اما به نظر من يكي از برجستهترين و خواندنيترين داستانهايش بود كه به سبك همينگوي نزديك ميشد، به خصوص داستان "خورشيد همچنان ميدمد" همینگوی. خود بُل نیز به تاثیرپذیریاش از سبک وی اذعان داشته. داستان سربازانی که به خط اول جنگ فرستاده میشوند و هرچه قطار به منطقهی درگیری نزدیکتر میشود، اشتیاق زندگی و زندهماندن در وجود "آندره آس" سربازی که مرگ او را به سوی خود میخواند، شعلهورتر میشود. این نوع نگرش باعث میشود همچنان که از جنگ و مواجهه با پستیها گريزي ندارد اما جزئیات زندگی در نظرش رنگ میگیرند و شاعرانه میشوند. سربازی که در دوران جنگ نزدیک به چهارسال با تمام دشواریها نتوانسته اشک بریزد، در نهایت با شنیدن بخش کوتاهی از سونات بتهوون و دیدن چشمهایی که در کسری از ثانیه دل او را میربایند، صادقانه اشک میریزد و زندگی را طلب میکند. زبان روايت، توصيف و استعارههای بدیع نویسنده مجالیست که در نشستی کوتاه بدون پیشداوری یا ملال همراه با داستانی تلخ اما گیرا همراه شد. این اثر نیز ترجمهی خوب و روانی داشت.
*سيماي زني در ميان جمع ترجمهی مرتضی کلانتریان
*آبروي از دسترفتهي كاترينا بلوم ترجمهی حسن نقرهچی
*قطار به موقع رسيد ترجمهی کیکاووس جهانداری
مطلبی دیگر از این انتشارات
انجمن شاعران مرده
مطلبی دیگر از این انتشارات
خانوادهی تیبو
مطلبی دیگر از این انتشارات
مرگ آرام