زیر سایه نصرالله

«پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند»

_شهید مرتضی آوینی

نمیدانم از کجا باید شروع کنم گویی قلمم خشکیده؛از شما نوشتن سخت است

«شهیــــــد»سید حسن نصرالله!

اصلا دست و دلم می‌لرزد که لفظ «شهید» پشت نامتان بیاورم آقا سید!

از سرزمین زیتون تا لبنان و سوریه و... شهدای بسیاری جان خویش را در راه آرمان های مقاومت فدا کرده‌اند تا مشعلی باشند برای ادامه راهی که شما در صف اولش بودید و حال شما نیز به جمع آنان پیوستید.

شما به آرزوی خویش رسیدید و ما اما ،بی تاب از دست دادنتان هستیم.

هنوز که هنوزست یادآوری صدای بغض آلودِ رهبرمان بالای پیکر بی جان سردار عزیز حاج قاسم، در گوشمان می‌پیچد و قلبمان را می‌شکند و حال باید به سوگ علمداری دگر بنشینیم!

باز هم بامدادی دیگر؛باز هم برادر شهیدی دیگر؟!

خسته ایم آقا سید!

از تنش های پیاپی و از غم رفقای سفر کرده...

خسته ایم از دلتنگ شدن!

دلمان برای انگشت اشاره تکان دادنتان تنگ خواهد شد و برای آن لحن و کلام طوفانیتان آنگاه که می‌گفتی عمودی آمده‌اید و افقی باز خواهید گشت.

دلمان می‌خواهد دوباره بگویی حالا بخندید، بزودی خواهید گریست!

بگویی و دلمان را قرص کنی به نصرت الهی؛ به پیروزی؛ به آزادی قدس...

آقا سید، اکنون که در جوار سیدالشهدا هستی بدان که خون پاکتان بر زمین نخواهد ماند و با نصرت خدا حزب‌الله غالب و چراغ راهتان تا ابد روشن است و به قول خودتان:« ما شکست نمیخوریم اگر پیروز شویم پیروزیم و اگر شهید شویم نیز پیروزیم»

و همانا این راه مقدس که در حین گذرش عزیزانمان را فدا کرده ایم به مقصد نور خواهد بود:

«وَ نُرِيدُ أَنْ‌ نَمُنَ‌ عَلَى‌ الَّذِينَ‌ اسْتُضْعِفُوا فِي‌ الْأَرْضِ‌ وَ نَجْعَلَهُمْ‌ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ‌ الْوَارِثِينَ‌»

آری، این وعده صادق خداست و به یقین این پرچم پایین نخواهد آمد و ان‌شاالله روزی از دستان قائدمان، عزیز دلمان، سيدعلي به دستان مبارک صاحب عصر(عج) خواهد رسید و نراهُ قریبا