(INTP)جهان هر فرد، به اندازه وسعت فکر اوست." خونم جوهر خودکارمه" دانشجو معلمِ فرهنگیان| امورتربیتی
۱۰ هه هشتادی⁸⁰ ها good زیلا نیستند!
سلام و درود
اولش حقیقتا مطلب رو خوندم چون جاییش رو در منافات با بیان حقایق تلخ ندیدم، صحبت خاصی به ذهنم نرسید تا بگم. تا اینکه زیر پستم دعوت شد به عنوان دهه هشتادی نظرم را برای این پست بنویسم.
قضیه از این قراره که ما وقتی مکانی برای تحصیل، زندگی، شغل و غیره داریم، خواسته یا ناخواسته باید قوانینش رو هم برای به توافق رسیدن و ادامه ی بقا، بپذیریم. شما وقتی از مدرسه ات ناراضی هستی، قوانینش رو نمیتونی عوض کنی، ولی بجاش مدرست رو عوض میکنی.
مدرسه هم یک نمونه ی بسیار کوچک شده از جامعه است.
هیچ کشوری همه ی قوانینش بی نقض نیست، هرجا مزایا و معایبی داره که تا زمانیکه شهروندش نباشیم و عینا نبینیم، امکان درک و لمسش نیست.
قوانین کشور ما واقعا ساده و دور از سخت گیری هستش. اگر کمی قوانین غرب، برخورد پلیس و امثالهم رو مطالعه کنیم متوجه میشیم.
شاید بگویید طرفداران وطن نفسشان از جای گرم بلند میشود، در کابل زندگی میکنند یا خودشان را به کوچه چپ و راست علی زده اند.
اما در واقع دیدیم که از همه قشر موافق و منافق بود، پس حتی ثروت و جایگاه اجتماعی هم در اینکه به اصلاح "کدام وری" باشیم دخیل نیست.
و بیشتر از اینکه به وضعیت زندگیمان بستگی داشته باشد، برمیگردد به حس ارق ملی، همیّت و همت و صلابت و غیرت.
حتی اگر به اندازه ی جو، کشورت برایت مهم باشد، به سادگی نمیتوانی از تسلط بیگانه بر خاکت، فشار نخوری!
و آمار های ارائه شده چقدر شرم آور و سخت هضم هستند.اینا دیگه صرفا آمار نیست، بلکه واقعیت جامعه است.
تو هیچ حزب و جنبش و چالشی تو طول این مدت شرکت نکردم. نه که حرف نداشته باشم، نه قدرت بیان و تصمیم گیری نداشته باشم، نه که ...
فقط چون میدونستم کوچکترین حرکتی تو فضایی که دوستان و اطرافیان مشوش و تحریک پذیر هستند، بهتره محتاط باشم و انجام ندم. و تا زمان زمانی که مغز ،منطقی و بدون دخیل احساسات، واکنش نشون نداده، از هرگونه حرکت جمعی و فردی، چه به نفع خواسته ی خود، چه به ضرر آن، نداشته باشم.
تا جایی که توی اعتراضات و اعتصابات درون مدرسه ای هم شجاعانه شرکت نکردم و درحالیکه همه حلقه زده روی کف آسفالت نشسته بودند و فردایش تمام مریض شده بودند،،،
گوشه ای روی صندلی نشسته بودم و کتابم را میخواندم، کتابی که به آگاهی بخشی من برای مستدل سخن گفتنم بکار برود. و فردا روزی اگر دلیلِ عدم همکاری ام در دامن زدند و نظرم را درباره اتفاقات خواستار شدند، دو کلام حرف حساب برای گفتن و دفاعیه داشته باشم.
مغز وقتی دچار هیجان بشود قدرت تصمیم گیری منطقی اش را از دست میدهد و هرچه احساس بگوید پیروی میکند. در شرایطی که تشخیص حقی که با ناحق بشدت ممزوج شده، و معلوم نیست چه کسی با کیست،
باطن، آلوده ی ظاهر شده، واقعا از صحت آنچه میبینی، میشنوی و انجام میدهی آگاه هستی؟ هیچ خورشیدی پشت ابر نمانده چنانکه هیچ حقیقتی هم پشت پرده نخواهند ماند.
کافیست کمی چشم خود را باز کنیم و نگاه گزینشی نداشته باشیم(یعنی در عین دیدن وقایع، چشم روی قسمتی ببندیم که خود نمیخواهیم ببینیم!)
کورکورانه تقلید نکنیم، هیچ چیز را بدون برهان، منطق و دلیل و استدلال نپذیریم.
خفت وار تابع جمع نباشیم و حتی اگر تنها ترین بره ی سیاه گله هستیم، باشیم.
تعصبانه و افراطی_تفریطی در این قضایا نباشیم.
تا زمانی که اطلاعات کافی از همه ابعاد یک قضیه نداریم و از هر دو جناح موضوع را بررسی نکرده ایم و دیدگاه های مرتبط را مطالعه نکردیم، لطفا و خواهشا نظرات سیاسی کارشناسی ندهیم.
شجاعات اقرار به ندانستن داشته باشیم. در هر شرایطی حتی الامکان حرمت و احترام افراد بزرگتر و مخالفان خود را(حتی به غلط!) نگه داریم.
از تحصیل، یادگیر مداوم و آگاهی بخشی و رشد شخصی و توسعه فردی هرگز حتی زیر بارش سنگ و جنگ و ننگ و خون و تیر و تفنگ، دست نکشیم.
بیخودی اطوار روشن فکرها را با چند نقل قول از نویسندگان غربی و سرتیتر روزنامه ها درنیاوریم.
از هرگونه درگیری لفظی و فیزیکی سر اعتقادات، ارزش ها، باورها، نظرات و سلایق با دیگران جدا خودداری کنیم.
با بحث های نامرتبط و نامربوط در مکان مقدس رشد، یادگیری را آلوده نکنیم.
انقدر مقصر را همسایه و طبق عادت سبب اصلی بغل دستی را ندانیم.
اهل اهمال کاری و مماشات غیرلازم و تعویق کارها در زمانی که سرعت عمل حائز اهمیت است نباشیم.
قبل از حرف زدن حتما فکر کنیم.
از هرگونه قضاوت و پیش داوری و برچسب زدن دوری کنیم.
حق تمسخر و توهین را به کسی نداشته و نداریم.
این روز ها با پیشرفت برق و بادی اینترنت و تکنولوژی هرکس واقعا چیزی را یاد نگیرد و به دنبالش نباشد حاصل کم کاری و تنبلی خودش است.
وقتی با یک سرچ ساده که کودکان دوساله هم به آن واقف هستند، هزاران هزار نتیجه و صفحه و پیج و فیلم و عکس و لینک و مطلب بالا می آید، اگر چیزی را یاد نگرفتی بدان خودت نخواستی.
سواد رسانه را بیاموزیم و زود باور نباشیم. به روش های رایج مغلطه و سفسطه موقوف باشیم و از تکنیک های فنون اقناع که برای تحت تاثیر قرار دادنِ حداکثریِ مخاطب که من و شما باشیم، استفاده میشوند مطلع باشیم.
تا رسیدن به یقین و اطمینان، بی طرف و خاموش باشیم. این خیلی بهتر از دنبال کردن مسیر و گروهی است که نمیدانی غایت هدف و آن نهاییِ نهایی ترین خواسته شان چیست.
منظورم این است مثلا قانونی فرضا حذف شد، بعدش چه؟ بعدش چه میشود یا چه قرار است بشود؟!
بی طرفی بهتر از طرفداری اشتباه است.
عاقبت اندیش باشیم و انقدر بفکر فقط یک ساعت بعدی، و صرفا فقط خواب و خوراک و تفریحات غیرمفید و سود نازا(!) و بطلان وقت با سموم ذهنی نباشیم.
جالب است برخی از این منتقدین حتی یک مطلب تخصصی و سنجیده ،یا یک کتاب مربوطه مطالعه نکرده و چنین و چنان نظر میدهند.
نظر شخصی ارزشمند است درست، تجربه مهم است درست، اما حرف ها باید پشتوانه داشته باشند.
اگر به فکر خداشناسی نیستیم، حداقل به خودشناسی برسیم. البته فرقی ندارد، هرکدام را که دنبال کنید، به آن دیگری می رسید.
ولله بلله هدف آن تار موهای زیبا و دلفریبت نیست دخترجان. موضوع کشور اصلا آغوش و حجاب و رقص و بوسه نیست، این فقط ظاهر قضیه است. اگر بدانیم که آنها فقط ذهن های ما، جوان های ما، امید در دل های ما، آینده ی ما، پیشرفت ما را هدف گرفته اند.
دیدید که چگونه توانستند اشک همه ی ما را جاری کنند و تیر بر قلوب ما بزنند ... هدف همین بود.
سرگرم شدن به موضوعات سطحی برای فراموش کردن اهداف عمیق و اصلی. انقدر درگیر حواشی و خبر های کذب نباشیم که حقیقت و اصل ماجرا را فراموش کنیم.
پیگیر اخبار از منابع تک بعدی و کذب که فقط بفکر کسب درآمد و روغنی کردن جیب خود هستند، نباشیم.
آنها جز نابودی و تجزیه ما هیچ هدفی در فکر صبح و شب شان نیست.
هیچوقت دل یک بیگانه برایمان نسوخته و نخواهد سوخت.
تاریخ اثبات کرده هروقت بد رفته، بدتری جایگزین شده.
گمان نکنیم با روی کار آمدن یکی از آنها، قرار است همه چیز بهشت و گل و بلبل شود و صبح ها حین بیدار شدن با نور خورشید، چشم بندتان را بردارید و آب پرتقال تان را میل کنید.(!)
و قصه خوش و خرم مثل فیلم هندی به پایان میرسد. خیر این تازه شروع فلاکت و زیر استبداد و استکبار رفتن است.
فقط خداست که داناست. داناترین دانایان خداست._سقراط
هیچ بعید نیست که چه بلایی سر دختران و زنان سرزمین بیفتد.
اینها که تن عریان به عرضه ی همگان میگذارند، هیچ بعید نیست فردا قانونی برایمان تصویت کنند که هیچ منزلی حق بستن در و پنجره را ندارد و هرکس خواست همینطور میتواند وارد خانه شود و با هرکس از اعضای خانه که خواست رابطه برقرار کنند.
حال دیگر برویم حسرت دیدن یک خانواده ی سالم بدون انحراف را در دل بپرورانیم.
کسی سنگ ما را به سینه نمیزند، خیالتان تختِ تخت.
تا زمانی که ما در داخل کشور متحد نباشیم و هرج و مرج باشد، هرکسی برایمان تصمیم اتخاذ میکند جز خودمان.
ما حتی چگونگی یک گفت و گوی ساده بدون تحقیر و تخریب و مغالطه و پیچاندن بحث را یاد نگرفته ایم.
بعدا مفصل از این مینویسم. درد بسیار است کدام را بگوئیم و از کدام بگذریم؟!
بر منکرش لعنت اگر مشکلات عدیده و بعضی ایرادات و اشکالات صبغه(!) و تمام عیوب فرهنگی، سیاسی، اجتماعی از همه و همه و همه مهمتر اقتصادی را نادیده بگیریم.
اما هر تفرقه پراکنی دودش به چشم کسی جز خودمان نخواهد رفت که نخواهد .
اگر قرار است مشکلی حل شود، بهتر است به دستان خودمان حل شود نه دیگری.
امروز وظیفه ی ما دهه هشتادی ها یادگیری، جست و جو گری، دانش_آموزیِ ابدی و صد البته دانش _جویی است.
از دانش جو و آموز فقط نامش را یدک نکشیم و بیدار باشیم تا بیدار کنندگان را و نور را دل سیاهی ببینیم.
از هجو و فحاشی و بدگویی و بی ادبی واقعا بپرهیزیم.
در ضمن قرار نیست هرکس نظری مخالف ما داشته باشد را جاهل و گمراه بنامیم؛ اصلا حق نداریم یکدیگر را با القاب بنامیم! گاهی میان این بحث ها فکر میکنم هنوز در کودکستان هستیم!
اینکه درسته ما افکار متفاوت داریم.اما دلیل بر این نمیشه مثل سوفسطائیان بگیم هرکی هرچی فکر میکنه درسته! بالاخره یسری افکار جمعی و عمومی هم وجود داره.
بعضی رفتارها را حتی خودمان میدانیم زشت است و باز انجام میدهیم!!
و مراقب بدترین(به نظرم سن بسیار آزار دهنده ای بوده است) و سخت ترین و بحرانی ترین سن، یعنی نوجوانی خود باشیم.
فقط یک موردی که نسبت به متن جناب دست انداز دیدم تعمیم دادن بود.اگر چه ایشون در پست های مرتبطِ گذشته، استثنائات را ذکر کرده بودند.
همیشه هم نمی شود مشت را نمونه ی خروار دید.
در همین ویرگول خودمان دهه هشتادی کوشا و اهل مطالعه و تعقل کم نیست. چون ده نفر خطا رفته اند، دلیل بر این نیست که حتما یازدهمین نفر هم خطا برود. شاید او همان بره ی سیاهی است که گفتم.
درست است برخی نوجوانان هم سن و سالم اشتباهات و خطایی مرتکب میشوند، اما باور کنید این از مشکلات روحی و خلا های روانی هم بسیار نشات میگیرد. ما آمده ایم که خطا کنیم و از آنها درس بگیریم و دیگر تکرار نکنیم.
اما با هوچی گری نباید این را دلیل خوبی برای توجیه رفتار های غلط خود بدانیم.
اشتباهی که تکرار شود، پشتش تصمیم و انتخاب است.
هر تجربه ای را نباید تجربه کرد.
برخی تجربه ها گران تمام می شوند و تا عمر داریم باید بهای گزاف آنها بپردازیم و به خود و عمر خویش بدهکار باشیم.
نسل دهه هشتاد:
من در این نسل امید می بینم.
رویش میببنم، دستاورد های بزرگ می بینم، بالاخره شعار بانک آینده(آینده روشن است) باید عملی شود. من آدمهای بزرگ و نخبگانی تغییر دهنده در عرصه های مختلف میبینم. با دغدغه های بزرگ و گستردگی دید.
ما شجاع هستیم، ما جسور هستیم.
اما یادمان باشد هرچیزی به وقتش، به راهش، با راه حلش، با عاقبت اندیشی و دور اندیشی، با عصاره ی فکر، مشورت گرفتن، و پخته گری!
و در نهایت هویت خود را بسازیم، قبل از آنکه هویت مان را بسازند.
برای آزادی لازم نیست آسمان و زمین را بخرید
تنها خودتان را نفروشید!
تنتان را نفروشید!
عقایدتان را نفروشید!
یه دهه هشتادی از نیمه ی اولش_ روان نویس ویرگول
مطلبی دیگر از این انتشارات
ایران جای موندن نیست! بریم آلمان عشق و حال
مطلبی دیگر از این انتشارات
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
مطلبی دیگر از این انتشارات
اقتدارشو زیر سوال بردید حالا ازش طلبکارید؟!