نقد فیلم “Babylon 2022”
بسمه تعالی
نقد فیلم “Babylon 2022”
امتیاز : IMDB 7.3/10 Rotten Tomatoes 56% درجه نمایش : R
ژانر: درام/کمدی/تاریخی
مقدمه:
فیلم Babylon مصداق بارز هنرهای نمایشی است ، فیلمی که سوای داستان چنان میخ کوب کننده برایتان نمایشنامه به تصویر میکشد که تا آخر عمر فراموش نخواهید کرد. فیلم ، داستان ظهور و افول ستاره های هالیوود است. روایت انقلابِ عبور از سینمای صامت می باشد.
ریویو (Reviwe) :
فیلم Babylon فیلمی از پارامونت پیکچر می باشد که هم از نظر روایت ، ساختار متمرکزی دارد و هم از نظر نمایش بسیار جذاب و پر تنش است. کارگردان و نویسنده فیلم دمین شزل فیلمساز جوان فرانسوی با کارنامه ای همچون لا لا لند (LALA Land) ، شلاق (whiplash) ، اولین مرد (First Man) و آثاری دیگر.
این فیلم به شخصیت چهار نفر سینمایی می پردازد، میگل تورس (Diego Calva) او به نوعی پروتاگونیست داستان و عاشق سینماست ، حاضر است برای سینمایی شدن هر کاری انجام دهد ، جک کانراد (Brad Pitt) ستاره هالیوود در سینمای صامت که مردم عاشق او هستند. نلی لی روی (Margot Robbie) شخصیتی خوش گذران مخالف تظاهر و زرق و برق هالیوود که خودش رو ستاره میخواند بی آنکه فیلمی بازی کرده باشد یا حتی قراردادی منعقد کرده باشد. سیدنی پالمر (Jovan Adepo) نوازنده ای که در مجموعه سینما مشغول فعالیت است. در کارش بسیار جدی ، با استعداد و منعطف و مهم تر از همه سیاه پوست !
نکات مثبت فیلم فضا سازی ایده آل ، فیلم برداری که گاهی اضطراب گاهی هیجان گاهی غم فقط با قاب بندی به مخاطب القا می کند ، بازیگران که همگی عالی و فراتر از انتظار ظاهر شدند از برد پیت که ستاره سینماست تا دیوگو کالوا که اولین فیلم بزرگ در کارنامه اوست. بدون شک نقش نلی سخت ترین نقش خانم رابی در دوران بازیگری اش است که با ظرافت و وسواس روی جزییات اجرا می شود. کارگردانی آقای شزل از پتانسیل در اختیار ، نهایت استفاده میکند. ، موسیقی فیلم انتقال احساسات را به نحو احسن انجام می دهد. موسیقی ابهت خود را در بخش موزیکال به رخ می کشد. طراحی لباس در این فیلم بسیار حرفه ای و کاملا مطابق دهه 20 میلادی می باشد. استفاده از روانشناسی رنگ ها نیز در فیلم بسیار هوشمندانه بود.
زمان بسیار طولانی فیلم که بیش از سه ساعت است و گاهی اوقات خسته کننده می باشد ، گاهی مبالغه بیش از حد در فیلم هویداست. نمایش بیش از اندازه مسائل جنسی و کثافت.
در مجموع فیلم بسیار خوبی است که حرف های زیادی برای گفتن دارد سغلمه های به جا و محکمی که به هالیوود میزند و از نظر نمایشی سکانس هایی دارد که تا آخر عمر فراموش نخواهید کرد.
نقد (حاوی اسپویل) :
در شروع فیلم با ریختن کثافت و ادرار بر روی دوربین اول شخص در همان ابتدا به مخاطب می فهماند که قرار است حسابی به چشمانش خیانت کند ، جلو تر میرویم رشوه دادن میگل یا مانی قصه ما به پلیس که جلوی تردد غیر مجاز فیل را گرفته بود باز هم خبر از فسادی که این تازه شروعش بود ، می دهد.
حالا به مهمانی میرویم که پشت پرده اهالی سینما را برای ما افشا میکند. بله درسته آقای شزل اسپاتلایت را روی فساد پشت پرده هالیوود می اندازد. پشت پرده ای که پر از مواد مخدر ، الکل ، روابط جنسی ، خیانت و قمار است. شزل می گوید این لجنزار پشت چهره زیبای هالیوود است. دلیل اینکه این فیلم با نگاه منفی منتقدان روبرو شده همین موضوع است. دلیل اینکه بازی عالی مارگو رابی حتی نامزد اسکار هم نشد همین است. میگل در این مهمانی با نلی آشنا میشود و از نگاه اول دلبسته ی او میشود. عشقی که او را تا مرز نابودی می کشاند. وقتی یکی از بازیگران بر اثر اوردز میمیرد، برگزار کنندگان مهمانی که اصل مافیای سینما هستند پیش میگل آچار فرانسه و اصلاحا کارچاق کن خودشان میروند. میگل هم مثل سیاستمداران این روزگار از فیل بزرگ برای پرت کردن حواس افراد مهمانی که در اینجا نماد مردم جامعه هستند استفاده میکند و جسد را خارج میکند.
نلی جایگزین بازیگر اوردوز کرده میشود و اینگونه وارد صنعت بی رحم سینما میشود. میگل هم با جک آشنا میشود و برای اولین بار بلیط حضور در لوکیشن فیلم برداری را بدست می آورد. صبح روز بعد که همه افراد مهمانی مست و بی هوش هستند ، فیلم برداری بسیار سفید و کور کننده نوعی استفاده هوشمندانه برای نشان دادن خماری پس از مهمانی بود. میگل مامور رساندن جک به منزلش میشود. ستاره ای که سینما به او همه چیز داده است، پول شهرت اعتبار یا هر چیزی که یک آدم از زندگی میخواهد. اما آیا جک خوشبخت است؟ صحبت های جک در تراس خانه اش با میگل کنایه های سنگینی به اهالی سینما بود. او به میگل میگوید فیلم سازی ما مثل دوران دایناسور هاست، ما باید فرای پوست و استخوان فیلم بسازیم .کارگردان یواش یواش پیام های خودش ، کوبیدن هالیوود را زیر لایه های فیلم بیان میکند.
حالا روایت موازی ورود نلی و میگل به صحنه فیلم برداری فیلم مشاهده میکنیم. یک دشت بی خداوندی که هرج و مرج و بی قاعده بودن اصل ان است. سیاهی لشگری که سر دستمزدشان اعتراض کردند. فیلم های که در فاصله چند متری هم فیلم برداری میشوند که حتی آتش سوزی هم نمیتواند متوقفشان کند. نلی حتی دیالوگ برای بازی ندارد توضیح رول او در 3 ثانیه انجام می شود! در فیلم برداری شخصیت نلی بیشتر باز میشود و در جواب سوالی که میپرسند چطوری انقدر راحت گریه میکنی پاسخ میدهد فقط به خونه فکر میکنم. آری نلی شکست خورده ایست که سینما را یک راه نجات برای خودش میبیند. در آن هرج و مرج سینما جایی برای خودش باز میکند و به کمک رسانه و مافیا سینما به ستاره تبدیل میشود و وقتی با مردم در سینما در حال تماشای فیلم می باشد در حالیکه رنگ قرمزی که نشان از هیجان نلی دارد تم تصویر برداری است او به ستاره فیلم تبدیل میشود و به شهرت میرسد. در آن سو میگل مامور آوردن دوربین به لوکیشن میشود. لحظه ای که آخرین دوربین میشکند به نحوه جابجایی دوربین دقت کنید. که چقدر زیبا سراسیمگی را با تکان های دوربین نشان میشد . جک درحالی که مست است دیالوگ های فیلم را مینویسد. میگل دوربین را قبل از غروب خورشید میرساند و سر زبان ها می افتد. اما جک چنان مست است که حتی نمیتواند به سر صحنه برسد. اما در نهایت با چاشنی شانس همه چی درست می شود و دقیقا حضور پروانه گویای همین است. اما با ورود صدا به سینما قرار است همه چی تغییر کند.
به سراغ سیدنی برویم ، نوازنده ای که عاشق الکساندر اسکریابین پیانیستی است که انگشتان خود را برای اجرای بهتر کارش شکسته. او شخصیتی با پشتکار دارد اما دلیل حضور او در هالیوود این ها نیستند. او صرفا به خاطر رنگ پوست سیاهش در هالیوود است. مافیایی که میخواهند او را نشان دهند تا خودشان فخر بفروشند. سغلمه ی محکمی که آقای شزل به هالیوود حال حاضر وارد میکند. تعمیم کنایه هایی که به دهه 20 وارد میکند در واقع به کل دوران هالیوود می باشد. استفاده وسواسی از سیاه پوستان و حتی زنان برای فریاد ضد نژاد پرستی و ضد تبعیض جنسیتی که به نظر من دقیقا معکوس نتیجه میدهد که آن هم فقط برای فخر فروشی انجام میشود.
اولین سکانس فیلم برداری نلی پس از ورود صدا به سینما از شاهکار های فیلم است وقتی میگویم فیلم Babylon مصداق بارز هنر های نمایشی منظور دقیقا اینجاست. آن هرج و مرج و بی نظمی حالا به یک باره دچار تغییر زیادی شود. حالا حتی یک عطسه هم برداشت فیلم را متوقف میکند چه برسد به آتش سوزی! این سکانس به قدری با ظرافت و جزئی نگری ساخته شده که حتی صدای نلی به دلیل فریاد زدن پشت صحنه میگیرد. ورود صدا به سینما ، موجب انقلابی بزرگ در این صنعت شد؛ هنر به سینما وارد شد، مردم به اخلاق اهمیت دادند ، به طور کلی سینما وسواسی تر شد.
سکانس مهمانی دوم، شروع افول نلی بود. نلی متوجه می شود که از جنس سینمای جدید نیست از طرفی شخصیت ظاهر سازی هم ندارد. قسمت نبرد با مار هم از نمایش های قشنگ فیلم بود. به طور کلی نمایش دادن اتفاقات جذاب مثل نبرد با مار زنگی یا حمل فیل با وانت جدای از داستان فیلم ، من را به یاد فیلم عامه پسند (Pulp Fiction) آقای تارنتینو انداخت. به موسیقی فیلم و قاب بندی تصویر بردار از نگاه جک دقت کنید. گویا جک منتظر فریاد اکشن کارگردان برای شروع نقشش است. عدم حرفه ای گری در بطن شخصیت آنها مشخص می باشد. خانم آنا می ونگ (Li Jun Li) یا فی که شغلش دیالوگ نویس است ، به نوعی حرفه ای تر از دیگران نشان می دهد چه در مار گیری! چه در سینما
میگل با اجرای ایده ی سیدنی (استفاده از نوازندگان در تصویر) ارتقا شغلی می گیرد و تصمیم به احیا کارکتر نلی عشق قلبی خود می گیرد همچنین سیدنی را وارد مجموعه خود میکند ، برخلاف نگاه ابزاری مافیای سینما به سیدنی ، میگل در او استعداد میبیند.
در سکانسی که خبر مرگ دوست جک میرسد او در عصبانیت تفاوت تئاتر و سینما را در مخاطبین خلاصه میکند. از نظر جک انسان برای کمتر کردن حس تنهایی به سینما میرود در حالی که نگاه نلی و میگل فرار از زندگی واقعی و رویا پردازی با کارکتر محبوب دلیل تماشا است. جک در اینجا تئاتر را به فخر فروشی عده ای پیرمرد پولدار خلاصه میکند.
سکانس مهمانی اشراف زاده ها که نلی به اصرار میگل حضور می یابد انفجار تنفر از مافیای هالیوود که هر کسی را بخواهند بالا میبرند یا پایین میکشند را نشان می دهند. این سکانس تاکیدی بر تنفر شخصیت نلی از ظاهر سازی است. بازیگری که نظم سینمای جدید را نپذیرفت و به راحتی با بی رحمی کنار گذاشته شد.
سیدنی که با ورود صدا تنها کسی است که اوضاعش بهتر شده حال باید به سلیقه مافیا سباه تر باشد. این انتخابی است که باید انجام دهد. میگل از او میخواد به خاطر حقوق دستیارانش، خود را با ذغال سیاه کند. این کاری است که سینما با ستارگانش میکند، بی حرمتی!
جک ، که بعد مسافرتش از فاجعه بودن فیلم خود با خبر می شود ، پیش النور منتقد میرود ، در اینجا جک منتقدان را به سوسک تشبیه میکند. چون چیزی تولید نمیکنند. حواستان به جک بود؟ تمام صنعت را با کنایه هایش کوبید. النور به جک میگوید که دوران او تمام شده و مقصرش نه مافیا هستند و نه من. سینما ذات ایدئالیسم دارد یعنی ایده از اشیا و افراد مهم تر است و این ایده است که حضور اشیا و افراد را فراهم میکنم. موضوع قابل تاملی است، یک لحظه تصور کنید به عرش اعلا بروید حالا قرار است به راحتی کنار گذاشته شوید. واقعا سخت و بی رحمانه است خیلی ها حتی از پس پذیرفتن یک نزول کاری هم برنمی آیند چه برسد به این سطح!
حال وقت آن رسیده که میگلی که نتوانست نلی را احیا کند توسط او به مرز نابودی کشانده شود. نلی هیچوقت نشان نداد که ظرفیت شهرت را دارد. از دیگر چیزهایی که در این فیلم هرگز فراموش نخواهد شد گریم خارق العاده توبی مگوایر در نقش جیمز مک کی است . اینجا با جیمز به مهمانی سوم به مقعد لس آنجلس میرویم! دیگر اینجا آخر خط است، انتهای فساد و تباهی. در اینجا نگاه مبالغه آمیز است اما نمایش عالی و فراموش نشدنی. نقطه عطف فیلم دقیقا همین نمایش هایی است که ما از لحظه لحظه آن لذت می بریم.
یکی از شاهکار های موسیقی و فیلم برداری سکانس خودکشی جک می باشد. فیلم به زیبایی هر چه تمام تر آرامش قبل طوفان را نشان میدهد. مگر میشود کسی نتواند پیش بینی کند اینجا جک خودش را خواهد کشت. موسیقی و دوربینی که ما را شاهد میکند گواه این امر می باشد. آرامش جک قبل از اجرایی کردن تصمیمش به انتها رسیدن تفکر مادی گرایی ست. کنار نیامدن جک با بازنشستگی اش ، حس سیری ناپذیری و آغشته به طمع اش او را به خودکشی رساند.
عشق هم میتواند جان ببخشد هم میتواند جان بگیرد، عشق میگل به نلی از دسته ی دوم است. در آخر راه ابراز عشق تراژیک هم نمیتواند نلی را سر عقل بیاورد. و قاب عکس بوسه ی نلی و میگل پایان راه آنهاست. بی رحمی سینما این گونه است که روی دست می آورند و در آخر در تاریکی ، تنها ، رهایت میکنند... انتهای راه برای کسانی که زیاد سخت نمیگیرند انقدر تلخ نیست سیدنی در کافه ای برای سیاهان می نوازد و گذران زندگی می کند. تمام مرگ هایی که در فیلم دیدیم از مرگ سیاهی لشگر با نیزه گرفته تا مرگ فیلم بردار داخل کابین همه و همه میخواهند سختی های راه سینما را به مخاطبی که بر روی صندلی سینما نشسته و با سرخوشی مشغول خوردن پاپ کورن است نشان دهند. در انقلاب سینمای صامت ، بازیگر به نوعی گوشت دم توپ تبدیل شد و تمام کم و کاستی ها به نام بازیگر نوشته شد.
میگلی که همیشه شرایط را هندل میکرد در برابر نلی عاجز می شود ، نه حاضر است او را راها کند نه حقیقت را میپذیرد، عاقب زنگ صدای گلوله در گوش میگل به او میفهماند که نلی را رها کن .
در انتهای فیلم تمام مشقت های آن دوران را در قالب فیلم زیر باران آواز بخوان (Singin' in the Rain) مشاهده می کند و اشک شوق از چشمانش جاری میشود. در ادامه از مسیر سینما تا امروز و ادای دین و احترام آقای شزل به سینما نشان داده می شود.
اسم فیلم به فارسی شهر بابل است که به شهر گناه معروف است. نمره ی IMDB چون مردمی تر است نسبت به نمره های منتقدین بالاتر است. کلا منتقدین صریحا با فیلم مخالفت کردن و دلیل نمره بد و فروش پایین فیلم به همین خاطر است.
نویسنده: حمیدرضا مرادخانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
Joker 2019
مطلبی دیگر در همین موضوع
7 فیلم سینمایی که هر طبیعت گردی باید ببیند (قسمت اول)
بر اساس علایق شما
دولدور دولدور دولدور دولدور دولدوووور میهانچی!