چشمامو باز کردم ولی فقط سیاهی میدیدم.
آخرین چیزی که یادم بود خوردن یه چیز سفت توی مخم بود... دهه! انگار دزدیده شدیم
وجدان: نه بابااااا! جانه ما؟ نکشیمون انیشتین?
من: هیچی نمیبیییینم کوووور شدددددم نههههه?
وجدان: چشم بند رو چشته منگل!? خدایا این چی بود گذاشتی توی دامنه ما?♀️
من: خب حالا چیکار کنم?
وجدان: یه جیغ گوش کر کن بکش بینم?
_الووووو آقا دزده من حوصلم سر رفتههههه
+هع! بالاخره به هوش اومدی؟
*چشم بند را میکشد*
من: مادا فاذا؟
دزد: هه؟
من: میگم دغدغت از دزدیدن من چی بوده برادر
دزد: خب...
دزد: دهههه یه لحظه ببند!
من: چشم اصلا هرچی شما بفرمایید من کی باشم بخوام حرف بزنم ?
دزد: بیبین من فقط میخوام تفریحی گلوتو ببرم?
من: ببین من غذا بلدم بپزم دست پختم ماااه اصلا املتامو که باید ببینی با لب و دهن آدم بازی میکنن صدامم خوبه اگه خواستی یه دهن برات میخونم فقط جانه من منو نکش یه زنگ بزن به خانوادم بگو منو گروگان گرفتی یه پولیم گیرت میاد?
دزد: خب... بدم نیست. شماره
من: بنویس بنویس...
(2 دقیقه بعد)
دزد: الو؟
پدر: سلام آقا امرتون
دزد: من دخترتونو دزدیدم?
پدر: به سلامتی?
دزد: میگم دخترتونو دزدیدم?
پدر: خب حالا چی میخوای?
دزد: 2 میلیارد وجه نقد?
پدر: حالا آب و غذا میدین بهش؟
دزد: خب... آره میدیم چطور مگه?
پدر: میشه بیاین داداششم ببرید با خودتون؟?
دزد: یعنی چی آقای محترم?
پدر: مزاحم نشو آقا من اصلا بچه ندارم?
بییییب (قطع گوشی)
وجدان: بعله... ?
دزد: ولش کن تو زیادی بدبختی. برای ناهار املت میخوری یا نون پنیر؟