سلام و وقت شما بخیر.من یک کاربر آماتورم که با لایک و کامنت های شما،برای نوشتن مطالب بهتر و بیشتر انرژی میگیرم.اگر مطالبم را پسندیدید،خوش حال میشم که با دوستانتان هم معرفی کنید.پیروز و پاینده باشید?
بررسی انیمیشن invincible(شکست ناپذیر)
همه چیز از سال2019 شروع شد.پس از موفقیت شبکه آمازون در جذب مخاطبان خسته از کلیشه های MCU(دنیای سینمایی مارول) با فصل آغازین سریال the boys،این شبکه تصمیم گرفت شانس خود را در زمینه انیمیشن های ژانر ابرقهرمانی نیز امتحان کند.بنابراین این بار به سراغ کمیک کمتر شناخته شده ی رابرت کرکمن،یعنی invincible رفت و با پخش فصل اول این سریال در چند ماه گذشته،ثابت کرد که نه تنها موفقیتش در زمینه اقتباس کمیک های کمتر شناخته شد اتفاقی نبود،بلکه رگ خواب مخاطبانش را هم خوب می شناسد.
سری کمیک های invincible روایتگر زندگی نوجوانی به نام مارک گریسون هست که با وجود کسب توانایی های فرا انسانی،هنوز راه زیادی در پیش دارد تا جسم و بدنش به اندازه روحیه اش شکست ناپذیر شود.اما خیلی زود متوجه می شود که چالش اصلی او،نه آسیب های فیزیکی متععدش،که به خاک و خون کشیده شدن باورهای ساده انگارانه اش هست.
داستان زندگی مارک بیشتر از آنکه در مورد یک ابرقهرمان نوجوان باشد،در مورد نوجوانیست که از قضا،یک سری قدرت ابرقهرمانی هم دارد و هر چند وقت یکبار با شرارت هم درگیر میشود.علاوه بر این،تعاملات مارک با خانواده و دوستانش،شخصیت او را به مراتب باورپذیر تر کرده است.
اما ستاره این فصل بدون شک نه مارک،که پدرش نولان گریسون هست.شاید در دقایق اولیه داستان،omni man تنها مرشدی دلسوز برای مارک به چشم بیاید،ولی چنین شخصی،تنها پوسته ای از تفکراتی هست که گره گشایی و افشای آنها،تا اواخر این فصل زمان می برد.خوشبختانه این گره گشایی ناگهانی و بی مقدمه رخ نمی دهد و در طول داستان، با سرنخ های کوچکی در این باره روبه رو می شویم.
بدون شک یکی از مهمترین دلایل موفقیت انیمیشن شکست ناپذیر و تمدید سریع این سریال برای دو فصل دیگر،وفاداری درست به المان های کلیدی کمیک و پیاده سازی خیلی خوب نقاط مثبت آن درون این انیمیشن هست که در ادامه برایتان توضیح خواهم داد.
اولین برگ برنده مربوط به خط داستانی سریال هست.سری کمیک های invincible برخلاف بسیاری از ابرقهرمانان دیگه،در طی داستان دچار ریبوت،چندشاخگی یا پیچیدگی اضافه نیست و از آن مهمتر،خط داستانی مارک گریسون در طی زمان نه تنها افت نکرده،که به روز ،بالغانه و جذاب تر هم شده.یکی از دلایل مهم آن هم این هست که اولویت شماره های آغازین کمیک(و وقایع فصل اول) در درجه اول،دنیاسازی محکم و استوار بوده و رابرت کرکمن برای واردشدن به اصل داستان،بی خودی عجله نمی کند.همین امر باعث شده که حتی کسانی که برای اولین بار می خواند وارد دنیای اقتباس های ابرقهرمانی شوند،با تماشای فصل اول شکست ناپذیر،به هیچ عنوان سردرگم نگردند.
نکته مهم دیگر در مورد داستان،تاثیر نویسندگی قوی کرکمن بر کم رنگ کردن شباهت های عجیب کاراکترهای این کمیک با نمونه های مشهور هست.برای مثال،خود مارک شاید در نگاه اول چیزی بیشتر از ترکیب پیتر پارکر با سوپربوی نباشد،اما کلیشه شکنی ها و صراحت داستان آنقدر اثربخش هست که نه تنها نمی توانیم کرکمن را به کپی کاری متهم کنیم،بلکه این تشابهات آخرین نقطه توجه ما می شود.یکی از بهترین انواع این کلیشه شکنی ها مربوط به قسمت آغازین می باشد،شاید نیم ساعت اول داستان این باور غلط را به ذهن ما بخوراند که این هم یک انیمیشن مثل باقی آثار مشابهش است و چیزی جز وقت تلف کردن نیست،اما بایستی بدانید که این قضیه کاملا عمدی هست تا دقایق آخر اپیزود اول و تضاد وقایع آن با اوایل قسمت اول،شما را سرجایتان میخکوب کند و اثرگذاری آن دوچندان شود.
البته فصل اول دارای تغییراتی نسبت به منبع مورد اقتباس آن نیز هست.مهمترین تغییر مثبت این انیمیشن،تغییر سلسله مراتب تعدادی از وقایع مربوط به کمیک هست که به بهبود خط داستانی کمک شایانی کرده،اما از آن طرف،تغییر نژادی و تمایلات برخی کاراکترها،به شدت بوی گند نتفلیکسی می دهد؛شاید تحول شخصیتی امبر بنت،رنگین پوست شدنش را برای ما قابل تحمل کند،اما ویلیام چه هیزم تری فروخته بود؟!
از طرف دیگر،ریتم سریال در قسمت های میانی مقداری از نفس می افتد و کند می شود،اما قسمت های پایانی چنان اوجی می گیرند که به خوبی افت سرعت چند قسمت قبلی را جبران می کنند!
دومین عنصر بسیار مهم فصل اول،خشونت بی پرده، مورتال کمبتی و تارانتینویی آن هست.خشونتی که در مقایسه با کمیک اصلی،مقداری کمتر است اما در اکثر مواقع،در خدمت داستان گویی و شخصیت پردازی هست. در اینجا دیگر خبری از مبارزه دو ابرقهرمان نیست که بدون این که خون از دماغ یک شهروند بیرون بریزد، یک شهر را با خاک یکسان کنند.چون یکی از درون مایه های اصلی این اثر پاسخ منطقی به این سوال است که چه میشد اگر ابرقهرمانان واقعا وجود داشتند؟ و آیا داشتن قدرت های ماورایی،سراسر زیباییست؟!همه تلخی ها،بی پرده و صریح نشان داده میشوند.باید خدا را شکر کنیم که از این بابت،این داستان جایی در جهان سینمایی مارول ندارد!
گفتم اکثر مواقع،چون گاهی این خون و خونریزی تنها تاکیدی بر بزرگسالانه بودن invincible هست و نه بیشتر!ولی در کل،این حجم عظیم از خون و خونریزی به هیچ عنوان خسته کننده نمی شود؛زیرا درام و طنز نهفته در دل داستان،تنوع خوبی به روایت invincible می دهد.
از داستان که بگذریم،به گرافیک این انیمیشن میرسیم.طراحی های سریال،در عین سادگی،حس کمیک بوکی را به خوبی منتقل می کنند و به لحاظ جزییات و کاراکتر دیزاین،در جایگاهی میان شماره های اولیه کمیک و طراحی های رایان اوتلی قرار می گیرند.اما بخش جذاب ماجرا،انیمیشن های روان و عالی مبارزات، زد و خورد ها و حتی پرواز شخصیت های اصلیست که بسیار زیبا طراحی شده اند.
بدون شک بخش عظیمی از بودجه مربوط به این سریال،به تیم صداپیشگی آن اختصاص یافته است.شاید عملکرد کلی آن،توقع کسانی که بیشتر،انیمه های ژاپنی را تماشا می کنند را برآورده نکند،اما هنوز هم حرف های زیادی برای گفتن دارد.از Steven Yeun که با صدای استرس زای خودش به خوبی نامطمعن بودن مایک به خودش را به مخاطب منتقل میکند تا J.K Simmons که صداپیشگی محشرش شخصیتی قدرتمند اما مردد و بلاتکلیف را به نولان گریسون بخشیده و صدای گرم و جذابش،حکم سس روی پیتزا را برای invincible دارد.حضور کوتاه اما تاثیرگذار کلنسی براون و مارک همیل هم از نکات جالب این فصل به شمار می رود.
فصل اول invincible،نمونه بارز اقتباسی درست از پتانسیل های یک منبع اقتباس قوی به شمار می رود که حتی ما را به آینده ی دیگر شخصیت های image comics مانندspawn نیز امیدوار می کند.از طرفی دیگر،با توجه به لحظات پایانی فصل اول،هر آنچه مارک در طول این 8 قسمت تجربه کرده است،در مقایسه با حوادث پیش رو،تنها نقطه ای کوچک می باشد!
مطلبی دیگر از این انتشارات
تابستان خود را چگونه گذراندید (در موعد!)
مطلبی دیگر از این انتشارات
تنهايی رنج نکش!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد فیلم مرثیه هیلی بیلی