علی هستم یک دانشجو ... اینجا نظراتمو در مورد چیزایی که میبینم، میشنوم و میخونم میگم:) پس برو بریم ...
در جستجوی خوشبخطی - یادداشتی بر The pursuit of happyness
وقتی جلد مجلات و تیتر اخبار و تلویزیون را نگاه میکنیم با تعداد زیادی از انسانهای موفق و معروف رو به رو میشویم. همهی ما اشخاصی مثل استیو جابز، ایلان ماسک،وارن بافت و ... را الگوی خود در کسب و کار و سبک زندگی قرار میدهیم چون میخواهیم مثل آنها موفق شویم اما چند نفر به موفقیت آنها خواهند رسید؟
در کتاب هنر شفاف اندیشیدن خطای شناختیای به نام خطای بقا وجود دارد که به این موضوع اشاره دارد. در توضیح این خطای شناختی آمده که با دیدن موفقیت این افراد و شرکتهای مطرح دچار این خطا میشویم که اگر شروع کنیم موفقیت در انتظار ما خواهد بود و به راحتی به آن میرسیم؛ غافل از اینکه بین صدها نفر شاید تعداد بسیار کمی به موفقیت برسند. از بین صدها نویسنده فقط یکی از آنها موفق میشود. از بین صدها بیزنسمن تنها یک نفر از آنها ایلان ماسک یا استیو جابز میشود. ما اینقدر نگاهمان به افراد موفق است که یادمان میرود پشت این موفقیت، هزاران فرد شکست خورده، هزاران ایدهی مطرح نشده و هزاران طرح شکست خورده وجود دارد که ما درباره آنها هیچ نمیدانیم چون رسانه و مردم فقط در مورد افراد موفق صحبت میکنند.
این مقدمه را از این جهت نوشتم که کمی دیدمان نسبت به موفقیت و رسیدن به آن واضح تر شود و سپس در مورد فیلم در جستجوی خوشبختی صحبت کنیم.
- اگر دوست ندارید چیزی از فیلم برایتان اسپویل شود لطفا پس از تماشای فیلم ادامه متن را بخوانید.
چقدر احتمال دارد فردی که کل دارایایش در سن 30 سالگی تنها بیست دلار است تبدیل به یک مولتی میلیاردر شود؟! یا بهتر است بگویم که چه کاری باید انجام دهد تا اینقدر پولدار شود؟!
فیلم در جستجوی خوشبختی جواب این سوال را به ما میدهد: همه کار! کریس گاردنر در این فیلم به ثابت میکند که برای رسیدن به خوشبختی باید همه کار کرد. کریس در راه رسیدن به هدفش، در توالت عمومی خوابید، بازداشت شد، شب بیداری کشید، بدون پیراهن به مصاحبه کاری رفت، خانه و همسرش را از دست داد، تحقیر شد و ... اما هرگز متوقف نشد. او دوید و دوید تا برسد. اتفاقا یکی از عناصر مهم فیلم همین دویدن ها است و ما کریس را در لحظات بسیاری در حال دویدن می بینیم. انگار فیلم میخواهد بگوید مهم نیست چه هدفی در ذهن دارید و چقدر به نظر ناممکن است، اگر بدوید و متوقف نشوید به آن خواهید رسید؛ همانطور که کریس گاردنر به همراه پسرش هرگز متوقف نشد. مهم نیست چقدر در این فیلم مشکل سر راهش قرار گرفت، اگر دو برابر اینها هم سر راهش بود باز او متوقف نمیشد. او راه گذشتن از کوه مشکلات را یاد گرفته بود. یاد سکانسی از فیلم افتادم که گروهی شعر زیر را میخوانند:
خدایا، آن کوه را تکان نده؛ بلکه به من قدرتی بده تا بتوانم از آن بالا بروم. لطفا آن مانع لغزان را جابجا نکن بلکه من را برای عبور از آن هدایت کن.
یکی از عناصر جالب فیلم، مکعب روبیک میباشد. مکعب روبیکی که خیلیها در فیلم حل کردن آن را غیر ممکن میدانند. آقای توستل به کریس میگوید تو نمیتوانی مکعب را حل کنی؛ اما مگر او چقدر از کریس شناخت دارد؟! هیچی. پس از چه شناختی به کریس میگوید که نمیتواند مکعب را حل کند؟! جواب این سوال را کریس در فیلم به پسرش گوشزد میکند:
هیچوقت نذار کسی بهت بگه نمیتونی کاری رو انجام بدی. حتی من. تو یه رویا داری که باید ازش مراقبت کنی. مردم نمیتونن خیلی از کارا رو بکنن و میخوان که تو هم نتونی. اگه یه چیزی رو میخوای باید تا آخرش بری.
آقای توستل به کریس میگوید نمیتواند مکعب را حل کند زیرا اینکار برای خودش غیرممکن بوده است. مصداق این اتفاق را کریس به زیبایی در جمله بالا به پسرش میگوید. مکعب روبیک استعارهای از موفقیت است. انسانهای زیادی نه تنها خودشان به موفقیت نمیرسند بلکه چون خودشان نتوانستهاند، به تو نیز میگویند رسیدن به موفقیت امکان پذیر نیست؛ اما باید مانند کریس به آنها گفت که من میتوانم این مکعب روبیک را حل کنم.
نکته ی دیگری که فیلم سعی در گوشزد کردن آن دارد، مثبت اندیشی و امیدواری کریس گاردنر است. او بارها زمین میخورد اما همچنان به آینده و این مسیری که قرار است طی کند خوشبین است.
او در اوج بیپولی وقتی حتی خانه اش را از دست داده است، با پسرش بازی سفر در زمان میکند و حتی در آن شرایط سعی میکند روحیه خود را حفظ کند. او همیشه در هر شرایطی با مردم با خنده و خوشرویی رفتار میکند. او دستگاه اسکنر خراب شده که آخرین امید او برای کسب درآمدی جهت ادامه زندگی است را تعمیر میکند چون میداند که همین قدم های کوچک است که او را به خواسته اش میرساند. او با این وجود که نمیتواند ماننده بقیه کارکنان و رقبایش 9 ساعت کار کند، همانکار را در 6 ساعت بهتر از بقیه انجام میدهد. انگار برای او شرایط و محدودیتها معنی ندارد؛ هرطوری که باشد او ادامه میدهد.
یکی از بهترین سکانسهایی که این مثبت اندیشی کریس را بازتاب میکند سکانسی است که او بدون پیراهن به جلسه مصاحبه میرود و فرد مصاحبه کننده سوال جالبی از او میپرسد و در مقابل کریس جواب زیر را به او میدهد:
مصاحبهگر: اگر یک نفر برای مصاحبه بیاید، در حالی که پیراهن به تن ندارد و من استخدامش کنم، تو چه میگویی؟
کریس: میگویم شاید شلوار قشنگی داشتهباشد!
جواب کریس به خوبی نشاندهندهی دید متفاوت او نسبت به دنیا است. او شاید انسان کاملی نباشد اما دائم در تلاش است تا توانایی هایی که دارد را بهبود بخشد.
شاید در بعضی مواقع ما نیز هنگام تماشای فیلم برای کریس اشک ریخته باشیم، اما او ثابت کرد که نیازی به ترحم ما و هیچکسی ندارد. لازم نیست به خاطر فقر برای کریس اشک بریزیم زیرا او ثروتمندترین فرد روی زمین است؛ او امید دارد. او پشتکار دارد. او شجاع است. همین سه گنج برای رسیدن به هر ثروتی کافیست.
تعاریف مختلفی برای خوشبختی وجود دارد و به تعداد افراد روی زمین تفاسیر متفاوتی از این واژه میشود. انگار کل زندگی فرصتیست برای جستجوی این خوشی و این هدف. فیلم تاکید زیادی روی این جستجو برای خوشبختی دارد نه خود خوشبختی؛ طوریکه دو ساعت زمان صرف نشان دادن این جستجو میکند و فقط چند خط در پایان فیلم به توضیح رستگاری میپردازد چون شاید حرف زیادی برای گفتن وجود ندارد. قسمت مهم زندگی ما این تکاپو و جستجو است و کلید آن، آنطور که فیلم بیان میکند، پشتکار و امید است.
امیدوارم که با تماشای این فیلم و خواندن این متن کمی پر انگیزه تر و امیدوار تر شده باشید. اگر این فیلم را ندیدهاید تماشای آن را حتما به شما پیشنهاد میکنم.
- اگه فیلم رو دیدید نظرتون رو در موردش بگید.
- دیگه چه فیلمای انگیزشی خوبی پیشنهاد می کنید؟
- پست های دیگر:
مطلبی دیگر از این انتشارات
به سراغ کاری برو که عاشقش هستی، مثل باستر!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چه جوری وقت میکنی این همه کتاب بخوانی و یادداشت بنویسی؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
مجموعهی آواتار