یادداشت های نصف و نیمه ی یک آدمِ نصف و نیمه
نقد شب پرستاره،شاهکاری برآمده از روحی آشفته و آرام!
شب پرستاره(خلق شده درهزاروهشتصدوهشتادونه میلادی) را همگی بارها و بارها دیده ایم .این تابلوی مشهور یکی از تاثیر گذارترین آثار ونسان ون گوگ _ زادهٔ ۳۰ مارس ۱۸۵۳ – درگذشتهٔ ۲۹ ژوئیهٔ ۱۸۹۰ _نقاش هلندی است .در این اثر نمای پنجره اتاق ون گوگ در بیمارستان روانی در سن-رمی-دو-پروانس واقع در جنوب فرانسه به تصویر کشیده شده. . ون گوگ به دلیل فشار های روحی اطرافیان و فقرمالی با شرایط روحی سختی دست و پنجه نرم می کرد ودر سال های پایانی عمرش دو سه بار در بیمارستان های روانی بستری شد.
این تصویر تجلی همزمان آرامش و تشویش، امید و اندوه، زندگی و مرگ،تاریکی وروشنایی و رنج بردباری است . دهکده ای که در تصویرمی بینید زاده ی خیال هنرمند می باشد وفضای رویاگونه نقاشی آسمان شب فراتر از چیزی است که انتظار داریم از منظر یک بیمار روانی به پنجره ی اتاقش در تیمارستان ببینیم!
_همه ی چیزی که میبینیم و چشم هایی که بی اختیار می چرخند..._
ستاره هایی روشن و چرخنده با رنگ های سفید سبز کمرنگ زرد و نارنجی بر آسمانی مواج و در هم پیچیده،درخشش ماه در گوشه ی تصویر، در خت سروی با رنگی تیره که تضاد شدیدی با آسمان ایجاد کرده و در قسمت پایینی تصویر شهری آرام با خانه های مربع شکل و کلیسایی که از تمامی ساختمان ها بلند تر است.من جمله چیزهاییست که در اثر مشاهده می کنیم.
پیچش تابلو در مرکز تصویر و به کار گیری ضربات قلمو و رنگ به صورت منقطع و چرخان این امکان را در بیننده ایجاد می کند که آسمان شب را در حرکتی پیوسته و شوری وصف ناپذیر ببیند.برخلاف این آسمان پر تحرک، در نیمه ی پایینی اثر شهری را مشاهدی می کنیم با خانه هایی ساکن و بی تحرک که در بعضی نقاط روشنایی پنجره خانه ها شهر را از خاموشی مطلق بیدار می کند.این تضاد در دونیمه ی تصویر پیوندی میان خیال و واقعیت و تمام چیز هاییست که پیش تر گفته شد..!
_تعجب نکنید.درسن رمی همان آرامشی بر قراراست که در شب پرستاره!_
نامه هایی که ون گوگ که از سن رمی برای برادرش فرستاده جالب و تامل برانگیز اند. او تقریبا در تمام نامه ها می گوید :که تابحال نسبت به دیوانه ها ترسی بسیار داشته اما حال از این هراس کاسته شده و آنها را انسان هایی وحشتناک نمی یابد .با اینکه بیماری چند نفر از این دیوانه ها بسیار شدید است و یااینکه گاها صدای جیغ ها و زوزه هایشان تداعی کننده ی صدای باغ وحش است..با اینهمه آنها حال همدیگر را خوب میفهمند و هنگامی که یکی از آنان دچار بحران روحی شود دیگران به یاری اش می شتابند.
او برای برادرش تعریف می کند روزها هنگامی که در باغ بیمارستان نقاشی می کشد اغلب به او نزدیک شده و با تماشای او و نقاشی هایش سرگرم می شوند و در این حال :«آن ها را نجیب تر و با ادب تر از مردم نیکوکار آرل می یابم و در کنار آنها احساس آرامش می کنم...»پس از کش مکش ها ،درگیری و رنجش ها و زخم زبان های بسیار مردم آرل نسبت به ون گوگ و هنرش ورود به جایی چنین برای ون گوگ آنقدر ها هم بد نبوده او در نامه ی دیگری می نویسد:«اغلب چنان سرگرم و شیفته ی کار هستم که همه چیز را از یاد میبرم و گویی جز نقاشی استعدادی دیگر ندارم وتا پایان زندگی برای هیچ کاری ساخته نشده ام.»
حال میبینیم که آرامشِ پرشورشب پرستاره آنقدر ها هم دور از ذهن به نظر نمی آید.
_نیمه راهب نیمه نقاش! _
اگر ستاره های آسمان را بشمریم درمی یابیم که یازده تا اند .و این ما را به یاد داستان حضرت یوسف وخواب یعقوب نبی می اندازد .این چندان هم دور از ذهن نیست ،پدر ونسان کشیش بوده و خود او هم در جوانی می خواست که کشیش شود.مدتی در مدرسه علوم دینی تحصیل کرد اما در این راه ناکام ماند.اگر کشیدن "یازده ستاره"عمدی باشد، که احتمالا هست!او با زبان هنر سرگذشت خود را با یوسف پیامبر مقایسه کرده است .برادران یوسف با وجود تمام خوبی ها و تلاشش برای جلب نظرشان در چاهش انداختند و می توان گفت این همان کاریست که منتقدین هنری آن دوره با ون گوگ کردند. با وجود تمام تلاش هایی که ونسان برای به کرسی نشاندن آثارش می کرد منتقدان اورا دیوانه می پنداشتند و هرگز با وی همراهی نکردند. یازده ستاره جلوه ای از منتقدان هنرمند است و ون گوگ به شکل سروی تنها (اما سرکش)در میان آن ها خود نمایی می کند.
_سرو _
«سایه روشن های سیاه آن نیز آنچنان زیبا است که تصور و تجسمش بی اندازه دشوار است .درخت سرو را باید در متن وزمینه آبی نگاه کرد.»
بی شک ون گوگ شیفته ی سرو ها بود .و شاید حس می کرد که سروها شباهت غریبی به خود او دارند . سرو ها نجیب، استوار و تنهایند .در شب پرستاره سرو لکه ی تیره ای بر آسمان آبی است .آسمان را شکافته و با این وجود نه سرکش است و نه مزاحم! سرو درختی غمگین و استوار است که سکون و تاریکی شهر را به شور و روشنایی آسمان شب پیوند زده.
در جایی می نویسد:«البته می توان امیدوار بود،اما این امید در آسمان و دنیای ستارگان پرواز می کند» و این نکته ایست که نباید از آن چشم پوشید .زیرا حال نقاش در قالب سروی سرش در میان ستاره هاست.سرو را میتوان در نقاشی های دیگری از این هنرمند جست جو کرد،این درخت زیبا و آرام ،ونسان ون گوگ...،همان چیزی که سکون را به حرکت و نومیدی را به امید وصل می کند.
_جادوی در جریان را از نو ببینید_
غیر ممکن است بگوییم ما با خواندن در باره ی این تابلو همان چیزی را دریافت می کنیم که با دیدن آن!این کم لطفی است .پس دوباره به این نقاشی نگاه کنید .ون گوگ موفق شد که حسش را به زیبا ترین شکل ترسیم و در تاریخ هنر ثبت کند. میبینید؟ نوعی جادو درجریان است...
مطلبی دیگر از این انتشارات
ایستراگ های انیمیشن soul | قسمت دوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
پشت صحنهی زندگی یک تولیدکننده محتوا
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیدینها نمیرید! _ معرفی کتاب سمفونی مردگان