علی هستم یک دانشجو ... اینجا نظراتمو در مورد چیزایی که میبینم، میشنوم و میخونم میگم:) پس برو بریم ...
مدینه ی فاسده! - دیستوپیا (پادآرمانشهر) و آثار برتر این ژانر
همه ما انسانها آرزوی دنیایی بدون جرم و جنایت، جنگ، فقر، گرسنگی و پر از دانش، فناوری، پیشرفت را پیش خودمان تصور کردهایم. روزگاری که همه انسانها در بهترین وضع رفاه زندگی میکنند. جایی که درمان همه دردها پیدا شده است و دانشمندان به دنبال درمان مرگ هستند! دنیایی که توسط با صلاحیت ترین افراد اداره میشود و خلاصه اینکه انسانها با درد و رنج غریبه اند.
فیلسوفانی مانند افلاطون و ارسطو این مفهوم که آن را یوتوپیا (utopia) می نامیم را مطرح کردهاند. ترجمه آن را میتوان آرمانشهر یا مدینه فاضله دانست.
از نظر این فیلسوفان یک آرمان شهر بر چهار پایه عدل، حکمت، شجاعت و خویشتنداری استوار است که مهمترین آنها عدل است. برای ایجاد یک آرمان شهر نخست باید عدالت برقرار باشد وگرنه سه عنصر دیگر نمیتوانند یک یوتوپیا برای مردم خلق کنند.
یک نمونه از مفهوم آرمان شهر می توان تصویر ما از ایران باستان باشد. تصویری که از حکومت کسانی مثل کورش و داریوش در ذهن ما است نزدیک ترین مثال به یوتوپیا میباشد. (البته این صرفا تصویری است که ما از آن دوران داریم و هرگز هیچ یوتوپیایی در تاریخ بشریت وجود نداشته است!)
اما بشری که در سودای این آرمان شهر روز به روز پیشرفت های علمی و فناوری بیشتری می کرد؛ برعکس هرچه بیشتر از یوتوپیا دور میشد. روز به روز قحطی، جنگ، اختلاف طبقاتی و بی عدالتی بیشتر میشد. خونین ترین جنگها مثل جنگهای جهانی، بمب اتم و اوج اختلاف طبقاتی در دورانی اتفاق افتاد که بشر فکر میکرد نزدیک تر از همیشه به دنیایی بدون جرم و جنایت است.
در این میان بود که مفهومی دقیقا متضاد با آرمان شهر شکل گرفت؛ مفهومی به نام دیستوپیا (dystopia) یا پادآرمانشهر. هنرمندان برای اعتراض به وضع جهان به این ژانر رو آوردند و آثار دیستوپیایی برای اولین بار خلق شدند.
آثاری که ابتدا تخیلی به نظر میرسیدند اما با وضعیت امروز این مفاهیم نزدیک تر از آنچه فکر می کردیم به نظر می رسند.
جنگ جهانی در سرتاسر کره خاکی، اعتراضات گسترده در گوشهگوشه کشورها، مرگ و میر تعداد زیادی از آدمها و قحطی و گرسنگی نمونه بارز یک پادآرمانشهر واقعی در دنیا بودند. آثار دیستوپیایی امروزه دنیایی را در آینده دور یا نزدیک به تصویر میکشند که در آنها اختلاف طبقاتی، بیماری، حکومت فاسد و مفاهیمی از این دست بیداد می کند.
دیستوپیا در سینما (معرفی 4 اثر)
چینش فیلمها ترتیب خاصی ندارد و در توضیحات سعی کردهام برداشت شخصی خودم از دنیا و جهانبینی هر فیلم را مختصر بدون اسپویل توضیح دهم.
Children of Men(2006)
داستان و کانسپت فیلم را با یک سوال ساده مطرح میکنم:
"چه میشد اگر روزی انسانها توانایی تولید مثل را از دست میدادند؟"
در این فیلم که تصویری آخرالزمانی از یک دیستوپیای واقعی را نشانمان میدهد، انسانها به دلیل از دست دادن توانایی باروریشان، در معرض نیستی و انقراض قرار دارند. 18 سال از آخرین کودکی که متولد شده میگذرد و انسانهای سراسر جهان نه تنها برای جلوگیری از این انقراض با هم متحد نشدهاند تا کاری کنند بلکه برعکس آتش جنگشان با یکدیگر تندتر از همیشه شده است تا سقوط بشریت سرعت بیشتری به خود بگیرد.
انسانهایی که با از بین رفتن کودکان، آخرین ذرههای معصومیت و پاکی را هم از دست دادهاند و جهان به خاک و خون کشیده شده است. شهرهایی پر از پناهندگان غیرقانونی و جنگ زده، سربازان و سگهای تجسس، حکومت نظامی، حوادث تروریستی و ... که تصویری تمام عیار و تلخ از یک دنیای آخرالزمانی ارائه میدهند.
نمیخواهم چیزی از فیلم اسپویل کنم، اما با وجود تمام این توصیفات فیلم یک حس امیدواری نیز در خود دارد. از آن جنس امیدها که گویی آخرین کورسوی نوری است که برای کل جهان باقی مانده است.
Fight Club(1999)
فایت کلاب بیانیهی خیزشی است بر علیه جامعهی مدرنی که ما انسانها را به بردگی کشانده است.
داستان کارمندی ساده که اتفاقا زندگی ظاهرا خوبی دارد. متمدنانه زندگی میکند. پول در میآورد. خیلی منظم برای رییسش کار میکند. قانونمند است و ... یک نمونه کامل از انسانی که این سیستم حاکم بر زندگی مدرن میخواهد. انسانی که زندگی کند و نپرسد که چرا و چگونه. سر جلوی تمام قوانین فرود بیاورد. اسیر تبلیغات باشد تا چرخ اقتصادی سیستم بچرخد. این است یک شهروند نمونه که جامعه میخواهد!
نظریهای در روانشناسی توسط کارل یونگ به نام مواجهه با سایه مطرح شده است (پیشنهاد میکنم حتما در این مورد سرچ بزنید!) که به نظرم با این فیلم تطبیق خوبی دارد. سایه نماد تمام خشمها، عقدهها، فکرها و رفتارهای ما است که به دلیل هنجارهایی که سیستم برای ما تعیین میکند به آن اجازه بروز نمیدهیم ولی در حقیقت وقتی تک تک رفتارهایمان که ضد عرف سیستم هستند را در نطفه خفه میکنیم، تاثیر آنها از بین نمیرود. اگر زودتر با سایه خود مواجه نشویم این سایه در ناخودآگاه ما روز به روز بزرگ و بزرگتر میشود تا اینکه روزی به مرز انفجار میرسد و آنگاه است که تک تک مرزهایی که برای خود کشیده ایم را نابود میکنیم.
این کارمند ساده باشگاه مشتزنی، با تمام سر به راه بودنش، مشکل بیخوابی دارد که نمیداند این مشکل از کجا نشات میگیرد. به نظر من این مشکل بیخوابی نمادی از همان سایه در ناخودآگاهش است که جایی پس ذهنش آنقدر عذابش میدهد که خواب را از چشمانش گرفته است و این ماجرا تا جایی پیش میرود که این سایه به قدری بزرگ میشود که کنترل این فرد را میگیرد.
این شهروند خوب اکنون یک یاغی تمام عیار است که بر ضد سیستمی که تمام مدت او را به بردگی کشانده است قد علم کرده است. او حالا خودش، خشمش، آزادیاش، طغیانش و ... تمام ویژگی های انسانیاش را در آغوش میکشد تا همه چیز این دنیای مسخرهای که انسان مدرن برای خودش ساخته است را نابود کند.
جهان بینی فینچر در این فیلم بسیار پیچیده تر از این حرفهاست و قطعا هر شخصی برداشت خودش را از این شاهکار بی بدیل سینما دارد.
V For Vendetta(2005)
پشت این نقاب جسم نیست. یک ایده است و ایده ها هم ضدگلوله هستند.
داستان فیلم در سال 2020 در انگلستان جریان دارد. جایی که حکومت سلطنتی جای خود را به حکومت دیکتاتوری داده است و کشور در خفقان و زیر سایههای ترس کنترل میشود. هر نوع هنر و ابراز عقیدهای سانسور میشود. اقلیتها جایی در کشور ندارند و به اردوگاه ها فرستاده میشوند. تعصبات دینی و مسیحیت شدید وجود دارد. شبها حکومت نظامی برقرار است و در کل اینجا گویی به جای یک شهر با یک پادگان طرف هستیم. و اما مردم این شهر ...
مردم این شهر مثل خیلی از آثار دیستوپیایی انگار طلسم رسانه و پروپاگاندای حکومت شدهاند. تلویزیون هایی که صبح تا شب تبلیغات حکومت را میکنند و ترس را مانند ویروسی بین مردم پخش میکند و این ویروس مردم را به اوج درماندگی و حماقت میرساند. از این نظر فیلم شباهتهای زیادی به رمان 1984 دارد با این تفاوت که در رمان همه چیز بسیار تلخ و بدون هیچ امیدی است اما اینجا در V for Vendetta اینگونه نیست!
خواهران (برادران) واچوفسکی که چهار فیلم Matrix را در کارنامه خود دارند، در اینجا فیلمنامه V for Vendetta را نوشتهاند و مثل فیلمهای ماتریس رهایی و رستگاری را در این دنیای آخرالزمانی، ظهور منجی میدانند. منجی که در اینجا نقاب به چهره می زند و نام خود را V گذاشته است. وی تصمیم میگیرد که جلوی سیستم دیکتاتوری باییستد و آن را سرنگون کند و وعده میدهد که مردم در یک سال آینده نابودی پارلمان و مقر حکومت را به چشم خود خواهند دید!
وی در این فیلم اما یک منجی معمولی نیست. او حتی یک انسان هم نیست. جایی در فیلم او مورد اصابت گلوله قرار میگیرد ولی آسیبی به اون نمی رسد و این دیالوگ معروف را میگوید:
"پشت این نقاب جسم نیست. یک ایده است و ایده ها هم ضدگلوله هستند."
همانطور که خود وی علنا میگوید، او بیشر از اینکه نماد یک منجی باشد، نماد یک ایده است که با ظهورش باعث میشود همه مردم بفهمند که نباید در برابر سیستم سکوت کرد. وی نماد بیداری مردمی است که خود را به خوابی گران زدهاند. وی نماد پیروزی مردم است. V for VICTORY
The Hunger Games Series
داستان در کشور "پانم" جریان دارد.
کشوری که از یک پایتخت بسیار ثروتمند که سرمایهداران در آن سکونت دارند و 12 ایالت بسیار فقیر که تحت حاکمیت پایتخت قرار دارد تشکیل شدهاند. سالها قبل به خاطر تمام ظلمهایی که به مردم این 12 ایالت شده بود، تصمیم به شورش علیه حاکمیت مرکزی میگیرند اما این اتفاق به شکست 12 منطقه میانجامد و معاهدهای مرگبار بین پایتخت و این مناطق برای برقراری صلح شکل میگیرد.
طبق این عهدنامه سالانه یک پسر و یک دختر از هر منطقه انتخاب میشوند و در مجموع 24 نفر برای برگزاری مسابقاتی به نام Hunger Games به پایتخت اعزام میشوند. شرایط مسابقه اما بسیار با مسابقات دیگر فرق میکند. داستان از این قرار است که در این مسابقه هر 24 شرکت کننده باید یکدیگر را قتل عام کنند و در نهایت آخرین بازمانده قهرمان این مسابقات اعلام میشود! اما همهی این ها برای چه؟ ایجاد ترس در مناطق و همچنین خوشگذرانی سرمایه داران با تماشای این مسابقات!
این سری فیلم در چهار قسمت گوشه و کنارهای این دیستوپیا را به ما نشان میدهد. در این پادآرمانشهر نیز موضوعاتی مثل حکومت دیکتاتوری مرکزی، اختلاف طبقاتی، تاثیر رسانه، خفقان حاکم بر جامعه، خیزش بر علیه سیستم، سرکوب و ... مطرح میشود و به زیبایی نظام سرمایهداری و استثمار آمریکا را نقد میکند.
چنانکه گویی پایتخت نمادی از آمریکا و 12 منطقه نمادی از کشورهای جهان سوم هستند. پایتختی که با مردم مناطق زیردستش مانند یک ابزار برای رسیدن به خواسته ها و رفع نیازهایش برخورد میکند و برایشان چیزی بیشتر از این نیست. پایتختی که مناطق را به جان یکدیگر میاندازد تا جاپای خودش محکمتر شود. حتی در جایی از فیلم رییس جمهور به اهمیت وجود برخی مناطق به دلیل تامین منابع پایتخت صحبت میکند(نفت و گاز خاورمیانه در دنیای ما) اما این نکته را گوشزد میکند که علیرغم این اهمیت، نباید جایگاه اجتماعی مردم آنجا را بالا برد و به آنها حس قهرمانی داد تا مبادا بر علیه نظام موجود حرکتی انجام دهند.
آثار زیادی در ژانر دیستوپیا وجود دارد ولی من سعی کردم 4 فیلمی را انتخاب و معرفی کنم که علیرغم به تصویر کشیدن دنیایی پر از فساد و تباهی، کورسوی امیدی را نیز تقدیم تمشاگر کنند. با کمی مقایسه جهان امروز با این فیلمها میتوان دریافت انسان مدرنی که به دنبال ساختن یوتوپیا بودهاست اکنون خیلی با تبدیل شدن به یک دیستوپیا فاصلهی چندانی ندارد!
اگر اثر خوب دیگری از این دست آثار میشناسید لطفا توی کامنت ها به بقیه هم معرفی کنید.
مرسی. دمتون گرم
- پست های دیگر:
مطلبی دیگر از این انتشارات
شروع پایان - نقد و بررسی فصل چهارم Stranger Things
مطلبی دیگر از این انتشارات
۱ + ۴۰ فیلم درباره سفر که حتما باید ببینید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
خودت باش،خجالت نکش .