مینویسم، داستان، جستار، نقد فیلم و شاید روزی یک رمان
نقد فیلم مرثیه هیلی بیلی
ران هاوارد کارگردان سرشناس آمریکایی، بعد از تجربه های موفقی مثل ذهن زیبا و راز داوینچی و نامزدی و پیروزی اسکارهای متعدد اینبار برای دشت کردن اسکاری دیگر فیلمی در مورد یک خانواده سنتی آمریکایی و چالش هایی که برای پسر کوچک خانواده بوجود میآید را به تصویر کشیده است.
اما ظاهرا ران هاوارد اسیر برق جایزه اسکار شده و فیلم را به طرز ریاکارانهای پر کرده از تنشهای آزاردهنده با محوریت ایمی آدامز تا بتواند اسکارهای کارگردانی و بازیگری را به افتخارات خود اضافه کند.
ران هاوارد اسیر برق طلایی جایزه اسکار شده و تمام تلاشش در این فیلم کسب جایزه برای اسکار است.
این تنشها آنچنان شدید است که هرکدام به تنهایی میتواند نقطه اوج یک فیلم درجه یک باشند، هرچند فیلم بر همین تنشها سوار است و کثرت این التهابات باعث آزار مخاطب میشود.
داستان فیلم
داستان فیلم در مورد پسری است به نام جی دی که اکنون دانشجو یک دانشکده عالی حقوق است. او میخواهد در تابستان به عنوان کارآموزی به یک شرکت بزرگ و مهم برود و قرار مصاحبه دارد، در همین زمان خواهرش به او زنگ میزند و میگوید مادرشان (ایمی آدامز) اوردوز کرده و در بیمارستان است.
او به سمت مادرش میرود تا به کارهای او رسیدگی کند و در همین مسیر رفتن و رسیدن و ... فلاش بک هایی داریم به گذشته که ببینیم مادرش چگونه کارش به اینجا کشید و جی دی چگونه به اینجا رسید.
در فلاش بک ها مادر را بسیار پرخاشگر و غیر منطقی و عصبی میبینیم، هرچند او سعی میکند انسان خوبی باشد ولی نمیتواند. او برای فائق آمدن به مشکلاتش به مردان مختلف روی می آورد و برای تسکین مشکلات دچار مواد میشود.
و جی دی را میبینیم که در سن نوجوانی باید با شرایط سخت خانواده اش مواجه شود و در این بستر رشد کند، او ابتدا سعی میکند پسر خوبی باشد اما کم کم طبق این شرایط به بزهکاری روی می آورد ولی نهایتا با کمک مادربزرگ دوباره به مسیر صحیح بازمیگردد.
مادر، مشکل اصلی ...
در اینجا کسی که دارد همه چیز را به هم میریزد مادر(ایمی آدامز) است که هم خودش و هم فرزندانش را با مشکلات مواجه میکند. مشکلات او ناشی از چیست؟
فیلم تمام مشکلات را از درون میبیند، درون شخص و نهایتا خانواده و کاری با اجتماع و تاثیراتش بر او ندارد.
در صورتی که مهمترین مشکل او: تنهایی در مشکلات و بار سنگین مادر بودن است.
جامعه (غربی) روابط آزادی را تعریف کرده که در آن دخترک در سن 18 سالگی حامله شده و این بچه ها را بدون پدر، بزرگ کرده و مجبور شده سرِ کار برود و با موانع بجنگد، اما توانش را نداشته، کم آورده، خسته شده، لذا برای پشتوانه دستاویز مردان مختلف شده است.
در اینجا جامعه مهمترین مقصر است اما کارگردان همه چیز را به فرد بازمیگرداند
در واقع جامعه در اینجا مهمترین مقصر است، شرایطی را فراهم کرده که روابط دختر و پسر آزاد باشد و نتیجه این روابط میشود بوجود آمدن فرزندان. فرزندانی که پدرها قبولشان نمیکنند و لاجرم فقط تحت نظارت مادر رشد میکنند. مادری که نمیتواند هم در روزمره بجنگد و هم به تربیت فرزند بپردازد. کم می آورد و نتیجه میشود همان
اما فیلم مقصر را مادر معرفی میکند، او را شخص ضعیفی نشان میدهد که چون ضعیف بوده نتوانسته آدم خوبی باشد. در صورتی که جامعه او را در جایگاه غلطی قرار داده، سرپرست خانواده.
همچنانی که مرد نیز به تنهایی نمیتواند به مشکلات زندگی فائق بیاید و نیاز به همسر دارد.
مثل این میماند که یک نوجوان 15 ساله را رئیس یک کارخانه بکنیم، و بعد کار پر اشتباهش را به رخش بکشیم و تحقیرش کنیم و کارگرها فحشش بدهند. شخصیت او نابود میشود. مقصر نوجوان نیست، مقصر کسی است که او را در این جایگاه قرار داده است.
این از مادر که محوریت و مساله ساز اصلی است.
شخصیت جی دی
حالا در مورد جی دی، او نیاز مبرم به کارآموزی دارد اما در مهمانی بزرگ که خیلی تاثیر گذار است، خبر اوردوز مادرش را میشوند و بعد از مهمانی به شهر قدیمیش سفر میکند تا مادرش را نجات بدهد. در واقع امکان دارد او کارآموزی را به علت این سفر از دست بدهد.
یعنی گذشتن از آینده برای خانواده
یکسری درگیری ها با مادرش دارد و رفتار مشمئزکننده ای با او دارد که بخشی از آن به علت فرهنگ غرب و بخشی به علت رفتارهای مادرش است. اما در آخر شب وقتی با مادرش به مسافرخانه میروند تصمیم میگیرد مادرش را رها کند تا به مصاحبه فردا برسد.
یعنی گذشتن از خانواده برای آینده
بعد از این تصمیم وقتی در جاده در حال رانندگی به سوی مصاحبه است، یک موزیک، که نشان از پیروزی دارد پخش میشود که صحه ای بر این تصمیم میگذارد.
در واقع کارگردان این نسخه را تجویز میکند:
خانواده و مشکلاتش را پشت سر بگذار تا پیشرفت کنی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دو راهکار ساده برای حفظ انگیزه!
مطلبی دیگر از این انتشارات
انسانی یا تجربی یا ریاضی مسئله این است!
مطلبی دیگر از این انتشارات
جادهی خوشبختی از «خیال» نمیگذرد!