داستانها به یادماندنیترین محتواهای تاریخ هستند. اگر نه هیچکس آدم و حوا را نمیشناخت.
معرفی سریال مد من
شما نمیخرید چون نیاز دارید، میخرید تا خوشبختی را احساس کنید و خوشبختی فقط یک لحظه است قبل از اینکه بیشتر بخواهید. (سریال مدمن)
اینکه یک اثر هنری به شاهکار تبدیل شود به موارد زیادی بستگی دارد، مثلا در مورد یک فیلم با نظرات منتقدان، علم کارگردان، مهارت نویسنده، توانایی بازیگران و دیگر ویژگیهای فنی و هنری مرتبط است؛ اما اینها متر و معیارهای جمعی شاهکار بودن یک اثر است.
به نظرم مهمترین چیزی که یک اثر هنری را برای ما به شاهکاری تبدیل میکند که برای همیشه در ناخودآگاه روحمان به زندگی ادامه میدهد و شخصیتمان را یک پله بالا میبرد، زمانی است که آن را مصرف میکنیم. تماشا میکنیم. میخوانیم.
اوج خوششانسی آن جا اتفاق میافتد که یک شاهکار جمعی را درست در زمانی که به آن نیاز داری تماشا کنی، بشنوی یا بخوانی. بههمینخاطر است که فلان فیلم، کتاب یا موسیقی برای یکی مقدس میشود و برای دیگری هیچ ارزشی ندارد.
برای من بارها این اتفاق افتاده و آخرین بارش همین چند وقت پیش بود که سریال بزرگ مد من را شروع کردم. داستان یک آژانس تبلیغاتی در دهه شصت آمریکا. داستان مردی به نام داندریپر که مدیر خلاقیت شرکت استرلینگ کوپر است. داستانی بدون هیجان کاذب و با روندی معمولی مثل زندگی واقعی که با دقت و هنرمندانه دهه شصت را با اتفاقات مهمی چون ترور جان افکندی به تصویر میکشد. نام سریال از خیابان مدیسون شهر نیویورک آمریکا میآید. مردانی که در کانونهای تبلیغاتی آنجا کار میکردند، لقب مردان مد را داشتند.
احتمالا اگر باز هم بخواهم این سریال را به دوستانم معرفی کنم، اولین جملهای که میگویم همانی است که برای شاهکار استیو تولتز یعنی رمان جزازکل بهکار میبرم: در هر قسمت آن پر از جملاتی است که حالا حالاها در یادت خواهند ماند. جملهها یا بهتر است بگویم دیالوگهایی که هر کدام فسلفهای از موضوعاتی در زندگی را با سادگی و شوخطبعی پیشرویت قرار میدهند. جملههایی مثل "اگر در سال ازدواجت به تعداد هر باری که سکس میکنی، یک سکه در ظرفی بیندازی و در سال دوم ازدواجت به تعداد هر بار سکس، یک سکه از آن برداری، در آخر یک ظرف پر از سکه گیرت خواهد آمد" یا "از کجا بفهمم این رنگ آبی که من میبینم همانی است که تو میبینی.
داستان پر از آدمهایی است که با ظرافت، شخصیتپردازی شدهاند. مردمی معمولی مثل خودمان که با عقدهها، حقارتها، جاهطلبیها، نقاط قوت و آسیبهای درونی خود، سعی میکنند زندگی را پیشببرند و لقب خوشبخت بگیرند. داستان میان موفقیتها و شکستهایی که این آدمها تجربه میکنند و برای یکدیگر رقم میزنند، پیش میرود. گاهی به دان دریپر نقش اصلی حسادت میکنیم که در ظاهر همه چیز دارد، که یک تار از موهایش هم در جای غلطی نیست، که با تکیه بر هوش خود به همهچیز رسیده و گاهی نیز از شدت حقارتی که از درون حس میکند و اشتهای سیریناپذیرش در مسائل جنسی که زندگی خانوادگیاش را خراب میکند، برایش دلسوزی میکنیم. گاهی هم از شخصیتهایی مثل پگی، منشی دان که بدون باج جنسی و با تلاش و لیاقت، جایگاه شغلیاش را عوض میکند و حقش را میگیرد، درس حقوق برابر و فمینیسم اصولی میگیریم.
بیشتر از این داستان را لو نمیدهم و پیشنهاد میکنم سریال را ببینید. مخصوصا اگر به کارهای خلاقانه و تبلیغات علاقه دارید. داستانی از زندگیهایی که در شما تهنشین میشوند، تجربه زیسته تقدیمتان میکنند و از اینکه به چشمهایتان خشکی بیشتر بخشیدهاید و ساعات طولانی از زندگی را وقف آن کردهاید، پشیمان نخواهید شد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
شش راه برای آنکه شادکامیِ بیشتری را برای پول خود به ارمغان آورید
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد فیلم مرثیه هیلی بیلی
مطلبی دیگر از این انتشارات
انسانی یا تجربی یا ریاضی مسئله این است!