محمد علی هستم، متولد سال ۸۳. عاشق هنر،گیم، تکنولوژی، فیزیک و ریاضیات
نقد بازی The Last of Us Part II
بالاخره موفق شدم نسخه دوم بازی مورد علاقم یعنی لست اف اس را تموم کنم. توی این نقد میخواهیم از تمام جنبه های ویدیو گیمی این بازی را نگاه کنیم. لست آف اس پارت 2 در سال 2020 عرضه شد و توانست نمره 93 را از منتقدان دریافت کند و خودش را از نظر نمره تبدیل به یکی از بهترین بازی های نسل هشتم بکند. البته که عرضه این بازی نیز حاشیه های زیادی داشت. بازی تاخیر های زیادی خورد و باعث شد نگرانی های زیادی برای طرفداران به وجود بیاورد، همین تاخیر ها باعث شد که متاسفانه ویدیو هایی از برخی صحنه های مهم بازی لو برود. بعد از عرضه بازی برخی از طرفداران از داستان بازی ناراضی بودند و با حمله به صفحه این بازی در سایت متاکریتیک، نمره آن را میزان قابل توجهی پایین آوردند و حتی الان نیز نمره این بازی از نظر کاربران در سایت متاکریتیک 5.7 ثبت شده است که اختلاف زیادی با نمره منتقدین دارد. با من همراه باشید تا از تجربه خودم در این بازی بگویم.
توجه: این پست فعلا اسپویل ندارد و هر جا که داستان بازی افشا شود، از قبل اطلاع داده میشود. با خیال راحت بخوانید.
اول از همه سراغ بخش های فنی میرویم و پس درباره داستان صحبت میکنیم. کلیت گیم پلی بازی لست آف آس 2 به نسخه اول آن شبیه است، اما سازندگان با تغییراتی که دادند توانستند گیم پلی نسخه دوم را متفاوت بهتر بکنند. به هر حال نسخه اول لست آف آس برای PS3 است و قطعا دست سازندگان برای تنوع گیم پلی کمتر باز بوده است. ولی خب در عوض در نسخه دوم آنها تلاش کرده اند که از حداکثر پتناسیل کنسول PS4 استفاده کنند. این تغییرات هم در مخفی کاری بازی ایجاد شده است و هم در مبارزات بازی که هر کدام را به صورت جداگانه توضیح میدهیم. مهمترین عاملی که به مخفی کاری این بازی اضافه شده است، خزیدن است! شاید از این موضوع تعجب کنید و بگویید در خیلی بازی های مخفی کاری همچین قابلیتی وجود دارد ولی با توجه به دنیای لست اف آس و قابلیت های این بازی، خزیدن در این بازی به یک عامل بسیار مهم تبدیل شده است و تقریبا مشابه همان چیزی که در بازی متال گیر سالید دیده بودیم. یکی دیگر از عوامل مهم مخفی کاری در هر بازی، هوش مصنوعی دشمنان شما است و حالا در این بازی هوش مصنوعی به طرز عجیبی واقعی است و عملا میتوان گفت در این زمینه انقلابی عمل کرده است. دشمنان شما به دو دسته تقسیم میشوند، یا افرادی که به بیماری دچار شده اند که به آنها اینفکتد (infected) میگوییم و یا مردم عادی قوم های مختلف که دلایل مختلفی برای کشتن شما دارند. اینفکتد ها در بازی نسبت به نسخه قبلی فرق خاصی نکرده اند و صرفا هوش مصنوعی آنها پیشرفت کرده است و تنوع آنها بیشتر شده است. اما دشمنان انسانی شما به شدت از لحاظ فنی پیشرفت کرده اند. آنها در طول بازی از هر سرنخی استفاده میکنند تا محل مخفی شدن شما را پیدا کنند، از اثرات رد پا تا صداهایی که ایجاد میکنید، همه اینها باعث میشود که رد شما را بزنند. همچنین گاهی اوقات سگ های وحشی و آموزش دیده هم همراه آنها است. این یعنی آنها میتوانند بوی شما را احساس کنند و نمیتوانید یک جا ساکن بمانید و مجبور هستید که یا مدام در حال حرکت باشید یا اینکه بی سر و صدا سگ را بکشید که چندان هم ساده نیست. نکته دیگری که میتوان درباره هوش مصنوعی دشمنان گفت، گفت و گو آنها با یکدیگر است. یعنی اگر یکی از اعضای آنها را بکشید آنها درباره کسی که مرده است صحبت میکنند، اینکه دقیقا چه کسی را کشتید، چه خاطراتی با او داشته اند و چرا به خون شما تشنه هستند، چیزی که مشابه آن را در بازی Red Dead Redemption 2 دیدیم. عملا با این کار بازی میخواهد کاری کند که شما این حس را بگیرید که صرفا یک شخصیت کامپیوتری را از بین نبرده اید و حتی باعث شود که شما حس عذاب وجدان هم داشته باشید! همان حسی که یک فضای آخرالزمانی باید به شما بدهد.
حالا که حرف از حس و حال شما در این بازی شد، بهتر است آن را بیشتر توضیح بدهم. به هر حال ما با یک بازی در سبک بقا و آخرلزمانی طرف هستیم و این بازی باید تمام سعیش را بکند که یک حس ترس و نگرانی را به شما القا کند و دقیقا همین کار را هم میکند. وقتی وارد محیطی میشوید که میدانید در آن اینفکتد ها وجود دارند، ترس تمام وجود شما را فرا میگیرد. نداشتن گلوله به تعداد لازم، نور کم و صدا هایی که ایجاد میکنید، همه اینها به ترس شما اضافه میکند. یکی از کار هایی که در سینما نیز معروف است این است که محیط را تاریک میکنند و یک چراغ قوه نیز به شخصیت اصلی میدهند تا صرفا با آن نور کم بتواند محیط را ببیند. این کار عملا در سینما قدیمی شده است ولی در گیم اوضاع فرق دارد، شما شخصیت اصلی داستان هستید و این شما هستید که محیط برای شما تاریک است. پس قطعا حس یک محیط تاریک در طول تجربه یک بازی ویدیویی با حس همان موقعیت در طول یک فیلم متفاوت است. حس ترس در نسخه دوم لست آف اس فوق العاده است، کمتر محصولی از هر مدیومی میتواند همچین حسی به شما بدهد، به طوری که در طول بازی همیشه نگران باشید. نورپردازی محیط نیز به شدت در حسی ترسی که دریافت میکنید تاثیر میگذارد، منظورم صرفا تاریکی نیست، گاهی اوقات صرفا یک نور قرمز باعث میشود که شما محیط اطرافتان را ببیند و حالا در این محیطی که چشم را به صورت پیش فرض اذیت میکند و حس خطر را ایجاد میکند، باید با دشمنان مختلفی نیز مبارزه کنید! یکی دیگر از مواردی که نباید در طول بازی فراموش کنیم، خشونت بازی است. این بازی بی رحم است، بی رحم تر از چیزی که فکرش را بکنید. شاید تنها رقیب اصلی لست آف آس پارت 2 از لحاظ خشونت سری مورتال کامبت باشد. صدابرداری بی نظیر هنگام خفگی، زخمی شدن و خرد شدن استخوان ها کاملا خشونت بازی را چندین مرحله بالاتر برده اند. خونریزی های به شدت واقع گرایانه بازی کاملا شما در یک محیط آخرالزمانی و بدونی هیچگونه محبتی قرار میدهند. موسیقی بازی نیز دقیقا همین گونه عمل میکند، حس ترس و انتقام را به خوبی در شما ایجاد میکند و کاملا نشان میدهد که گوستاوو سانتائولایا، کسی موسیقی سری لست آف آس را میسازد بی دلیل دو جایزه اسکار نبرده است.
پیشرفت قابل توجه بازی در بخش مبارزات با تفنگ و سلاح سرد است. سلاح های درون بازی به شدت بهتر شدند، یعنی کاملا میتوانید ارتباط بسیار خوبی با گان پلی بازی بگیرید. گاهی اوقات باید با عوض کردن سریع سلاح های خود بتوانید دشمنان را از بین ببرید. همچنین با بدست آوردن تعدادی پیچ و مهره میتوانید سلاح های خود را آپگرید کنید که واقعا این قسمت نسبت به نسخه قبلی پیشرفت قابل توجهی داشته است. هر کدام از تفنگ ها به خوبی صدابرداری شده اند خصوصا وقتی که میخواهید با کمان خود مبارزه کنید و کاملا حس کشیدن زه کمان با صدای آن به شما القا میشود. نکته قابل توجهی که وجود دارد ظرافت تیر خوردن دشمنان است، یعنی خیلی مهم است که دقیقا به کجای بدن آنها تیر میزنید، اگر به پای آنها شلیک کنید دشمنان دیگر نمیتوانند به خوبی راه بروند، حتی مهم است به کجای پای آنها شلیک میکند و هر قسمت از پا اثر مختلفی روی راه رفتن آنها دارد. همچین مبارزات با سلاح سرد نیز در بازی بسیار پیشرفت کرده است. تعداد اسلحه های بسیار زیاد است و عملا با هر چیزی که دستتان بیاید میتوانید با آن دشمنانتان را از پای در بیاورید و به لطف انیمیشن های روان و جدید بازی این نوع مبارزات حس حال بهتر و جدیدتری به شما میدهد. بازی به شما این قابلیت را میدهد که سلاح های سرد را لوازی دیگر عملا کرفت کنید و بتوانید آن را باز هم قابل استفاده و یا قابلیت های بیشتری به آن اضافه کنید. سیستم کرفتینگ بازی واقعا بهتر شده است، موارد اضافه نسخه قبلی حذف شده است و جای خود را به چیز های جدید و به دردبخور داده است. به خاطر سیستم کرفتینگ بازی شما باید هی در طول مسیر خود دنبال انواع و اقسام لوازم بگردید تا بتوانید چیز های جدید بسازید. به طرز عجیبی شما به گشتن اطرافتان معتاد میشودید، یعنی خود من به شخصه دوست داشتم هر جایی که میتوانستم را بگردم تا چیز های جدیدی پیدا کنم تا لوازم جدیدی بسازم. بدون شک گیم پلی بازی واقعا پیشرفت کرده است و شما را غرق در بازی میکند.
گرافیک و توجه به جزئیات بازی بینظیر است. بازیکن واقعا در تعجب میماند که چگونه ناتی داگ، استودیو سازنده این بازی توانسته است روی کنسول PS4 همچین خروجی تحویل بدهد. این بازی به قدری زیبا و نزدیک به واقعیت است که حتی نمیتوان آن را یک بازی میان نسلی حساب کرد و انگار که یک بازی PS5 را تبدیل با مهندسی فراوان روی PS4 اجرا کرده اند. یعنی وقتی به گرافیک بازی های PS5 مثل مایلز مورالز یا هورایزن فوربیدن وست تازه میفهمید که استودیو های دیگر سونی با کلی تلاش توانسته بازی مثل لست آف آس 2 از لحاظ گرافیکی ارائه کنند، تازه این تلاش ها برای ارائه بازی روی PS5 بوده است در صورتی که لست آف آس همچین گرافیکی را رای کنسول های معمولی PS4 نیز تحویل مخاطب میدهد. نورپردازی خصوصا روی آب فوق العاده است. سازندگان بازی در طراحی صورت شخصیت های عملا انقلاب کرده است. به طرز عجیبی موی شخصیت ها واقع گرایانه طراحی شده است و احساس میکنم صرفا یک پله با واقعیت حقیقی فاصله دارند. نکته قابلو توجه دیگری که باید دقت کنیم، طراحی چشم شخصیت ها است. درون چشم های انسان احساسات مختلفی میتوان ارائه کرد و ناتی داگ دقیقا میدانسته چگونه چشم ها را طراحی کند. حس ترس، نگرانی، انتقام، شادی و ... در چشم های الی وجود دارد. یعنی به صورت کاملا عادی میتوانید احساسات هر شخصیت را بدون اینکه دیالوگی بگوید از روی چشم های آنها حدس بزنید. جزئیات بازی به این چیز ها خلاصه نمیشود، شکستن شیشه ها، پوشش گیاهی، خرد شدن اشیا و ... چیز هایی هستن که ناتی داگ دقت زیادی به آنها داشته است. جزئیاتی که نهایتا مشابه آن را در red Dead Redeption 2 دیده بودیم. البته که گرافیک بازی در صحنه های سینماتیک بازی کمی با خود گیم پلی متفاوت است قوی تر عمل میکند، اما سازندگان به خوبی توانسته اند تعادل خوبی بین گرافیک کات سین ها و گیم پلی ایجاد کنند تا مخاطب اذیت نشود.
در مجموعه از نظر فنی واقعا نمیتوان ایرادی پیدا کنم، بازی از نظر فنی فوق العاده ظاهر شده است و حتی گاهی اوقات انقلابی ظاهر شده است.
توجه از این قسمت به بعد، اسپویل زیادی وجود دارد. اگر بازی را تمام نکرده اید پست را ذخیره کنید و بعدا مطالعه کنید
حالا میخواهیم درباره داستان بازی صحبت کنیم. بگذارید بازی Last of Us Part 2 را به دو بخش تقسیم کنیم و نیمه دوم بازی از همانجایی شروع میشود که ما با کنترل شخصیت ابی، شاهد قتل پدر او به دست جول هستیم. نیمه اول بازی یکی از بهترین بخش هایی بود که میتوانستم تجربه کنم. در نسخه اول لست آف آس بازی با شیوع بیماری و مرگ دلخراش دختر جول یعنی سارا آغاز میشود. شروع نسخه اول به شدت ناگهانی و غافلگیر کننده بود. همین استارت را تقریبا ما در نسخه دوم بازی میبینم، یعنی بعد از کمی گشت و گذار کنار شهر جکسون بالاخره در ساعت اول بازی، سازندگان ما را میخکوب میکنند. پس از نجات یافتن ابی از دست کلیکر ها توسط جول، ناگهان به طرز وحشیانه ای شاهد کتک خوردن جول توسط ابی هستم و دلیل آن را هم نمیدانیم. وقتی که الی جول را پیدا میکند، آنها الی را نیز دستگیر میکنند و الی از نزدیک شاهد مرگ جول است. با اینکه تا حدودی این قسمت بازی را اسپویل شده بودم اما باز هم برایم شوکه کننده بود و برام سخت بود که مرگ جول را قبول کنم. پس از مرگ جول، تامی (برادر جول) تصمیم میگیرد بدون خبر دادن به الی به راه بیفتد و انتقام برادرش را بگیرد. الی نیز با دینا فردای آن روز حرکت میکند و تا انتقام کسی که حکم پدر برای او داشت را بگیرد. در تمام دیالوگ ها، اَکت ها و حرکات الی میتوان حس غم، حسرت و انتفام را دید. اشلی جانسون بازیگر الی به بهترین حالت ممکن توانسته است الی را در این وضعیت نشان بدهد و هنر خودش را دوباره ثابت کرده است. در مجموع شروع بازی به شدت فوق العاده ظاهر شده است و خود من به شخصه بهترین افتتاحیه ای بود که در بازی ها دیده بودم.
الی آرام آرام تمام دوست های ابی را پیدا میکند و میکشد تا به ابی برسد. دیگر برایش مهم نیست چه اتفاقی میفتد، او میخواهد انتقامش را از ابی بگیرد. همین مسیر داستانی برای خود من به شخصه جذاب بود، یعنی با رفتن پیش هر یکی از یاران ابی میتوانستیم اطلاعات جدیدی پیدا کنیم و سوپرایز های زیادی نیز برایمان کنار گذاشته شده بودند. اما هر چقدر بازی پیش میرفت سوال مهمی برایم ایجاد شد. چرا دینا در این بازی وجود دارد!؟ چرا باید برای من دینا مهم باشد؟ چون صرفا معشوقه الی است!؟ منظروم نیست چون الی یک همجنسگرا است و عاشق یک دختر دیگر شده است بازی ایراد دارد و دینا نباید وجود داشته باشد، بلکه منظورم این است که دینا برای الی مهم است چرا باید برای من مهم باشد! در نسخه اول بازی ما در نقش جول باید از الی مراقبت کنیم. برای من الی به شدت مهم بود، ارتباط بسیار خوبی بین او و جول وجود داشت و من واقعا برای مهم بود که الی حتی خراشی بر ندارد. الی معشوقه جول نبود، ولی ارتباط و وابستگی که بین جول و الی ایجاد شده بود از هزاران رابطه احساسی بهتر بود و واقعا برایمان مهم بود که جول از الی مراقبت میکند و او را تا فایرفلای همراهی میکند. اما در طول نسخه دوم واقعا برای من هیچ اهمیتی نداشت که دینا چه اتفاقی برایش میفتد و حتی گاهی اوقات حس میکردم که یک فرد اضافه را درون بازی را همراهی میکنم. حتی وقتی که فهمیدیم دینا از دوست پسر قبلی خودش حامله است باز هم من را قانع نمیکرد که دینا باید برایم مهم باشد. این مشکل تقریبا در جسی نیز وجود دارد. شخصیت جسی نیز اهمیت چندانی برایم پیدا نمیکند. البته که هر چقدر جلوتر میرود با او حس بهتری میگیرم و در نهایت نیز او را به عنوان یک شخصیت قابل قبول میپذریم و مرگش برایم ناراحت کننده بود. البته که وقتی الی به او میگوید که جسی الی را یاد جول میندازد از شدت تعجب شاخ درآوردم. نمیدانم چرا ولی احساس میکنم برخی از اعضای سازنده این بازی واقعا نمیدانند جول چه بود و چه کرد. جسی تحت هیچ شرایطی نمیتواند شبیه جول باشد و وجود همچین دیالوگی در بازی واقعا عجیب بود.
اما حالا وارد نیمه دوم بازی میشویم. نیمه دوم بازی با طبیعت گردی و نجات یک گورخر توسط کودکی ابی و پدر او هستیم. بعد از آن میبینم که پدر او میتوانسته از الی واکسن تولید کند اما به خاطر دخالت جول، او کشته میشود و حالا ابی یتیم میشود و کسی را ندارد. او با خودش عهد میکند که انتقام پدرش را از جول بگیرد. حالا دیگر برایمان مرگ جول منطقی میشود، حالا دیگر عملا کسی مقصر نیست، جول به الی وابسته بود برای همین مجبور بود که برای نجاتش پدر ابی را بکشد، ابی نیز به پدرش وابسته بود و برای همین باید انتقامش را از جول میگرفت و او را میکشد، الی نیز به جول وابسته بود و حالا میخواهد از ابی انتقام بگیرد. عملا داستان کل سری لست آف آس حول محور وابستگی و انتقام میچرخد. اما بعد از اینکه گذشته ابی را میبنیم و به قول بازی وارد «روز اول» میشویم، ریتم بازی به طرز عجیبی میفتد. یعنی بازی به شدت خسته کننده میشود و تا دوباره روی ریتم بیاید خیلی طول میکشد. واقعا میخواستم هر جور که شده است صرفا یک ساعت از بازی را اسکیپ کنم تا دوباره وارد فضای جذاب بازی بشوم. اما بعد از اینکه بازی روی ریتم میفتد و کنترل ابی را به دست میگیریم دوباره همان سوال قبلی را میپرسم، چرا ابی باید برای من مهم باشد؟ ابی میتواند یک ویلن فوق العاده باشد اما چرا باید در نقش ابی تقریبا نصف بازی را انجام دهم؟ خدا رو شکر سازندگان اما این دفعه جواب مناسبی به سوالم میدهند و واقعا ابی را برایم ارزشمندتر میکنند. هر چقدر که میگذرد با ابی بیشتر آشنا میشویم و دلیل کشتن جول برایمان قابل هضم تر میشود. با آمدن دو شخصیت لِو و یارا، نیمه دوم بازی جذابتر میشود و بیشتر مشتاق میشویم بدانیم هنگامی که الی در حال کشتن دوستان ابی بود، خود ابی کجا بود و چرا به کمک دوستانش نمیامد. بعد از مبارزه ابی با الی و عملا ناک اوت کردن الی، ابی تصمیم میگیرد که سر دینا را ببرد. الی به او میگوید که دینا را رها کند چرا که او ربطی به قضیه ندارد و او حامله است. ابی پس از فهمیدن باردار بودن دینا، انگیزه اش برای کشتن او بیشتر میشود چرا که الی نیز دوست او را که حامله بود کشته بود. اما لِو از ابی میخواهد که دینا را رها کند. ابی بر خلاف خواسته خودش، ولی به خاطر لِو از دینا میگذرد و به الی میگوید که دیگر نباید نزدیک او و دوستانش بشود. اینجا آرام آرام وابستگی ابی به لِو نمایان میشود، چیزی که در تمام سری لست آف اس دیده بودیم
میرسیم به پایان بازی که برای چندین ماه بحث داغ ویدیو گیم بود. در پایان شاهد هستیم که بعد از گذشت دو سال، الی با کلی زحمت ابی را پیدا میکند، با او مبارزه میکند و میخواهد او را در آب خفه کند. اینجا الی دو راه وجود دارد. یا اینکه انتقام جول را از ابی بگیرد، یا اینکه او را ببخشد. و در نهایت الی ابی را میبخشد! میخواهیم درباره چرایی تصمیم الی صحبت کنیم، چرا باید این تصمیم را میگرفت و چرا نباید این تصمیم را میگرفت. همانطور که گفته بودیم، لِو و ابی به یکدیگر وابسته شده بودند. حتی ابی به خاطر لِو میخواست با الی مبارزه نکند اما الی چاره ای برای ابی نمیگذارد. الی خودش جول را از دست داده بود، میدانست که درد از دست دادن فرد وابسته چقدر سخت است، حالا چرا باید ابی را بکشد که پس فردا لِو مانند ابی انتقامش را از او بگیرد. ابی برای لِو حکم جول برای الی را داشت، الی نمیخواست جول کس دیگری را از کسی بگیرد و برای همین او را میبخشد تا دیگر کسی مانند او اذیت نشود. اما باید به نکته ای توجه کنیم، این ما بودیم که وابستگی لِو و ابی را دیده بودیم، الی که ندیده بود، چرا باید به خاطر لِو ابی را نکشد. میتوان گفت که الی چون لِو دینا را نجات داد، میخواست برای ابی را نگهدارد اما باز هم نمیتوان دلیل قانع کننده ای باشد. در طول بازی در هیچ لحظه ای حرف از بخشش نشد و در طول بازی الی همیشه میخواست ابی را بکشد، حتی یک لحظه نیز نمیخواست او زنده بماند. پس چرا در یک ثانیه تصمیم گرفت که ابی را ببخشد! این پایان یک جورایی به خاطر نسخه سوم لست آف آس انتخاب شده است. چرا که اگر الی ابی را میکشت، در نسخه سوم قطعا لو میخواست انتقام ابی را از الی بگیرد و عملا داستان نسخه دوم را تکرار میکند. اما حالا سازندگان راحت تر میتوانند باری نسخه سوم لست آف اس داستان بسازند تا تکرار مکررات نکنند. در آخر نیز شاهد هستیم که الی به خاطر مبارزه با ابی، دو انگشت خودش را از دست داده است و دیگر نمیتواند با گیتاری که جول به او داده بود، شعر مورد علاقه جول را بنوازد و شاهد یکی از دارک ترین پایان های تاریخ ویدیو گیم هستیم.
در مجموع The Last of Us Part II یکی از بهترین تجربه های ویدیو گیمی بود که تا به الان داشته بودم. بازی از نظر فنی شاهکار تلقی میشود و از نظر داستانی نیز با وجود برخی نواقص، عالی عمل میکند.
نمره: 9.5/10
ممنون که پست را مطالعه کردید، اگر که دوست داشتید فراموش نکنید که لایک کنید و نظر خودتان را نسبت به این بازی برایمان کامنت کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
جدی بگیرید: «نویسندگی» همان «بازاریابی محتوایی» نیست! + ۶ تمایز و ۴ سوال
مطلبی دیگر از این انتشارات
پس هدف زندگی من چیه؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان من و ویولن