محمد علی هستم، متولد سال ۸۳. عاشق هنر،گیم، تکنولوژی، فیزیک و ریاضیات
نقد سریال وانداویژن - Wandavision
مارول پس از دو سال، اولین اثر فاز چهارم را روانه دیزنی پلاس کرد. البته که قرار بود بلک ویدو سال پیش اکران شود اما خب به خاطر کرونا و تعطیلی سینما ها تمام فیلم های سینمایی خودش را تاخیر انداخت و به جای آن فعلا سریال های خودش را پخش میکند. با من همراه باشید تا اولین سریال mcu را نقد کنم
توجه: این پست دارای اسپویل است، اگر سریال را تماشا نکرده اید پست را ذخیره کرده و از پست خارج شوید
سریال واندا ویژن متفاوت با دیگر اثر های mcu شروع میشود، انگار که هر کس نداند که اسم سریال چیست، فکر میکند در حال تماشای سریال های دهه 50 میلادی است. دقیقا قصد سازنده ها هم همین بوده است، آنها تقریبا به ترتیب همه قسمت ها را بر اساس سریال های کمدی یا همان سیتکام هر دهه میساختن و این کار را با دهه 50 و 60 میلادی شروع کردند. درست است که شوخی های دو قسمت اول سریال به زور میتوانند حتی لبخندی روی لب شما بیاورند اما همین شوخی های لوس نیز کمک میکند که ما بهتر متوجه دهه 50 و 60 میلادی شویم و هر چه به دهه های نزدیک تر مانند 80 و 90 میلادی نزدیک میشویم، حتی برایمان سخت میشود به شوخی ها قهقهه نزنیم! به هر حال سازندگان به خوبی توانسته اند فضای هر دهه میلادی رو درک کرده و بر اساس همان دهه کار خودشان را انجام دهند. از همه مهمتر این است که این حالت سیتکام بودن هم دلیل دارند و سازندگان فقط جهت تنوع این کار را نکرده اند بلکه حالت سیتکام بودن هر قسمت نیز دلیل دارد.
داستان سریال با وجود اینکه پایان نسبتا گذرا و سریعی داشت، اما خب برخی قسمت ها حتی کسانی که از مارول متنفر بوده اند هم مجبور شدند به افتخار سازندگان ایستاده دست بزنند. نمی گویم داستان بی نقص نیست اما واقعا حداقل چهار قسمت مخاطب درگیر سریال میشد و تا وقتی که صد تا تئوری درباره ادامه داستان ندهد نمی توانست آرام بگیرد و خب سازندگان این سریال به خوبی توانسته اند که این فضای مرموز و رمز آلود را داخل داستان پیاده کنند. از همه مهمتر سازندگان به بهترین نحو ممکن توانسته اند گذشته اسکارلت ویچ را به همه معرفی کند، یکی از زیبا ترین داستان هایی بود که من در طول فیلم های مارول دیدم، البته که بازی فوق العاده الیزابت اولسن هم کمک بسیاری کرد که پایین تر بیشتر به بازیگران میپردازیم. اما خب یکی از مشکلات اصلی سریال شخصیت مونیکا رمبو هستش، انگار یک هفت تیر را پشت سر سازندگان گذاشته اند و به آن ها گفته اند اگر این شخصیت را داخل سریال معرفی نکنید، همه شما ها کشته میشوند. تا پایان قسمت سوم همه چیز خیلی خوب پیش میرفت، مخصوصا با توجه به پایان قسمت سوم مخاطب بیشتر علاقه میشود که با مونیکا آشنا شود اما ای کاش آشنا نمیشد. نحوه قهرمان شدن مونیکا هم بسیار عجیب بود. در کل شخصیت مونیکا رمبو نقط ضعف بسیار بزرگی در طول سریال است و در بعضی قسمت ها ضربه بزرگی به کیفیت سریال میزند.
اکثر بازیگران سریال واقعا عالی بازی میکنند که گل سرسبد آن ها بازی فوق العاده الیزابت اولسن است. اولسن در این سریال به بهترین نحو ممکن احساسات خودش را بیان میکند، مخصوصا وقتی که میخواهد از حالت خوشحال به حالت عصبانی تبدیل شود در لحظه به زیبایی تمام اینکار را انجام میدهد. باقی بازیگران نیز در نقش خودشان جا گرفته اند. "پل بتانی" به خوبی میتواند نقش یک روبات را در بیاورد و "کاترین هان" هم بسیار عالی نقش یک همسایه فضول و یک جاوگر خبیث را بازی میکند. یکی از ترس های مهم من در سریال بازی بچه های واندا و کوئیک سیلور بود اما نه تنها آن ها خوب بازی کرده اند، بلکه در بعضی از صحنه ها نقطه قوت سریال میشدند. اما خب "تیونا پریس" نتوانسته بازی قابل قبولی را در نقش مونیکا رمبو ارائه دهد که دلیل اصلی آن نیز به شخصیت پردازی ضعیفش برمیگردد.
مسائل فنی سریال مانند اکثر آثار mcu نیز خوب است. جلوه های ویژه واقعا خوب کار شده است و کمتر صحنه ای را پیدا میکنید که بتوانید به راحتی متوجه بشوید که از طریق کامپیوتر این صحنه ها را خلق کنند. موسیقی سریال نیز با توجه به هر قسمت که کدام دهه را روایت می کند، عوض میشود و مناسب با آن دهه سریال نواخته میشود. یکی از نقاط قوت سریال در طراحی صحنه و لباس است. در سریال تمام لباس ها و صحنه ها با دقت بسیار زیاد به زمان سریال و حتی مکان سریال کرده اند. یعنی آن ها با توجه به موقعیت شهر "وست ویو" در سریال، حال هوای همان مکان لباس و صحنه انتخاب کرده اند.
و اما میرسیم به پایان بندی سریال، جایی که خیلی ها منتظر بودند این فضای مرموز چگونه میخواهد به پایان برسد. همانطور که کارگردان سریال هم گفت، پایان سریال نمی تواند همه راضی کند. پایان سریال متوسط رو به خوب بود. یکی از مشکلات اصلی آن این بود که با توجه به حرف های کوین فایگی ما قرار بود ربطی بین این سریال با دکتر استرنج ببینیم اما به سختی میتوان اشاره ای به این شخصیت پیدا کرد. اکشن سریال هم متوسط بود و میتوانست بهتر صحنه های اکشن را خلق کند و هیجان بیشتری داشته باشد. از همه مهمتر این است که پایان سریال مانند اکثر کار های مارول بود، شخصیت خوب دردسر زیادی نمی کشد و شخصیت خبیث را شکست میدهد
کلام آخر
در کل سریال وانداویژن شروع بسیار خوبی در فاز چهارم بود و اگر این نوع تنوع را در بقیه آثارش نگه دارد، میتواند به مجموعه بهتر و زیباتری تبدیل شود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
پیش به سوی نوشتن به زبان انگلیسی با اعتماد به نفس بالا! + (۴ مزیت و ۶ راهکار)
مطلبی دیگر از این انتشارات
سفر به دنیای مجرمها و کارآگاهها؛ معرفی ژانر جنایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه : چشم انداز شنبه ها