یک انسان عادی در جستجوی حقیقت!
پیانیستی با نوای مرگ
قرار دادن پیانیست با دیگر داستانهای هولوکاست که روی پرده نمایش داده میشوند در یک سطح، آسیب بزرگی به این فیلم متحرک قدرتمند و جذاب میکند. این فیلم سینمایی که بدون بوی ملودرام ساخته شده است، نگاهی ثابت و سرسختانه به وضعیت اسفبار یهودیان در ورشو در سالهایی که لهستان توسط نازیها اشغال شده بود، میاندازد. برای رومن پولانسکی کارگردان، این اثرگذارترین فیلم او در نزدیک به سه دهه اخیر است.
پیانیست چه تفاوتی با یک درام «متوسط» هولوکاست دارد (اگر بتوان گفت چنین چیزی وجود دارد)؟ برای شروع، هیچ صحنه ای از اردوگاه کار اجباری وجود ندارد. فیلم به جای اینکه ما را به اعماق آشویتس ببرد، ما را در خیابانهای ورشو رها میکند، جایی که زندگی و مرگ به همان اندازه که در اردوگاهها چشمانداز نامطمئن بود. علاوه بر این، پولانسکی از نشان دادن وحشت های برهنه ای که نازی ها علیه یهودیان مرتکب می شوند، خودداری نمی کند. هیچ تلاشی برای پوشاندن این قرص تلخ وجود ندارد - ما شاهد شلیک گلوله های مکرر به سر، شکنجه و اثرات گرسنگی هستیم. لحن و سبک فیلم مستند مانند است - پولانسکی از منظری جدا نگاه میکند و بیرحمیها را بدون دستکاری مخاطبش شرح میدهد. نتیجه تاریک و قدرتمند است و ممکن است بر بینندگان حساس غلبه کند. و ما از دیدن انبوه اجساد در امان نیستیم - اینها به همان اندازه که در اردوگاه های مرگ در محله یهودی نشین ورشو مشهود بود، واضح است.
پیانیست در سال 1939 در ورشو، اندکی پس از شکست لهستان در برابر آلمان اکران می شود. قهرمان فیلم، ولادیسلاو شپیلمن (آدرین برودی) پیانیست مشهور یهودی است که همراه با خانواده اش مجبور به وقایع حاضر در فیلم می شوند زیرا محدودیت ها علیه یهودیان به طور فزاینده نفرت انگیزتر می شود. در ابتدا، یهودیان از غذا خوردن در برخی موسسات، قدم زدن در پارک های عمومی یا نشستن بر روی نیمکت های عمومی منع شدند. به زودی، آنها باید بازوبندهای متمایز ببندند، در برابر نازیهایی که در خیابانها عبور میکنند تعظیم کنند و در ناودانها راه بروند. در نهایت، همه یهودیان ورشو - تقریباً 500000 نفر - به یک محله یهودی نشین منتقل می شوند، جایی که تمام خانواده ها در اتاق های کوچک مجردی جمع شده اند. پس از اینکه نازی ها اجرای «راه حل نهایی» خود را آغاز کردند، بیشتر یهودیان در ورشو به اردوگاه های کار اجباری فرستاده می شوند تا نابود شوند. فقط کسانی که قادر به کار هستند مجاز به عقب ماندن هستند. ولادیسلاو در این مرحله از خانواده اش جدا می شود. او به عنوان بخشی از یک نیروی کار پشت سر میماند، در حالی که خانوادهاش در ماشین جمع شدهاند. در نهایت، با کمک افراد زیرزمینی، ولادیسلاو به مخفیگاه فرار می کند، جایی که تا رسیدن شوروی با گرسنگی، بیماری و سرما مبارزه می کند.
تنها بازیگری که زمان قابل توجهی روی پرده دارد، آدرین برودی است که با به تصویر کشیدن بازی ای قوی از شخصیت، یکی از بهترین بازی های نقش اصلی مرد را نشان می دهد. برودی فیلم را به عنوان یک یهودی فرهیخته و باهوش شروع می کند، اما زمانی که فیلم وارد مرحله نهایی خود می شود، او شبیه یک مرد غارنشین می شود. گفتار او به غرغر تبدیل شده است، موهای پشمالو و ظاهر لاغر او تصاویری از کشته شدگان در اردوگاه های کشتار نه چندان دور را به یاد می آورد و هدف او از بقا به دو چیز تقسیم شده است: شکار برای غذا و فرار از شکارچیان. نازی ها.
تشخیص این که پیانیست یک داستان واقعی است، لایه دیگری به تأثیر آن می افزاید. در حالی که پیانیست روایت قوی و واضحی دارد، کارگردان از موسیقی و تصاویر استفاده می کند تا مبارزات ولادیسلاو را در خاطر ما حک کند. هرکس که این فیلم را دیده باشد، منظره خیره کننده شخصیت اصلی را که در خیابان های انفجاری و بمباران شده ورشو لنگان لنگان قدم می زند، با ساختمان های پیچ خورده و نیمه ویران شده در خیابان ها و بدون هیچ نشانی از زندگی، فراموش نخواهد کرد. «کنسرت» بداههای که او برای یک افسر نازی، کاپیتان ویلم هوسنفلد (توماس کرچمان) برگزار میکند، به همان اندازه برجسته است، زیرا موسیقی (حتی برای یک لحظه) ولادیسلاو با ظاهر حیوانی را به یک جادوگر تبدیل میکند. فیلم با یک یادداشت تلخ و شیرین تمام می شود - زندگی و امید بازگشته اند، اما هیچ جنبه ای از آینده دست نخورده باقی نمی ماند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
محبتت ، خیانت است!
مطلبی دیگر از این انتشارات
ما آدم های عادی (+جایزه غیرعادی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه ایدههای خوب را بدزدیم (آستین کلیون)