. . .
کتاب جنگ علیه پسران، نوشتهی کریستینا هاف سامرز : معرفی، خلاصه و نقد
کتاب جنگ علیه پسران (The War Against Boys) نوشتهی کریستینا هافسامرز یکی از اولین کتابهایی است که تبعیض تحصیلی علیه پسران را آدرس داد، و به ارائهی راهکار پرداخت که البته الزاما تمام این راهکارها صحیح نیستند. در اینجا سعی دارم که خلاصهای از این کتاب را بیان کنم و بخشهایی را هم مورد تشکیک قرار دهم.
فصل اول : جایی که پسران هستند
ابتدا با چند داده شروع میکنیم تا با جایگاه فعلی پسران در تحصیل و بحران پیش رو آشنا شویم:
1-دختران سال آخر دبیرستان تمایلات تحصیلی بالاتری نسبت به همسالان مرد خود دارند.
2-دختران سال آخر دبیرستان بیشتر از همسالان مرد خود در فعالیت های بعد از مدرسه شرکت میکنند.
3-دانشآموزان دختر دبیرستانی بیشتر از پسران در امتحانات تکمیلی شرکت میکنند.
4-زنان به طور مداوم در خواندن و نوشتن، نتایج بهتری از مردان دارند. شکاف جنسیتی در مهارتهای خوانش و نوشتن، بسیار عمیق است. به طوری که در سال ۱۹۹۶، مهارتهای خوانش یک پسر کلاس یازدهمی، برابر مهارتهای خوانشی یک دختر کلاس هشتمی است.
5-زنان بیشتر از مردان به تحصیلات عالی دسترسی دسترسی دارند و بیشتر از مردان مدرک تحصیلی دریافت میکنند. در سال ۲۰۲۰، بیش ۶۰٪ مدارک دانشگاهی به زنان داده شد.
وقتی گفتمانهایی دربارهی شکاف جنسیتی علیه پسران در تحصیل مطرح شد، گروههای زیادی تمام تلاش خود را بکار گرفتند تا اندک توجهی که به شکاف جنسیتی علیه پسران، معطوف شده را از بین ببرند. شاید بتوان گزارش AAUW را یکی از مهمترین آنان دانست. در اینجا تلاشهای AAUW برای انکار شکاف جنسیتی علیه پسران، و نقدهایی که بر این تلاش وجود دارد را بیان خواهم کرد، البته این تلاشِ مردستیزانه برای انکارِ فرودستی پسران در تحصیل، به هدف خود رسید.
۱- گزارش AAUW، با ارجاع دادن به این واقعیت که کنون، پسران بیشتری نسبت به صدسال گذشته وارد دانشگاه میشوند، وجودِ تبعیض علیه جنسیتی پسران را انکار کرد.
نقد : درست است که کنون پسرانِ بیشتری نسبت به صدسال گذشته وارد دانشگاه میشود. اما این بخاطرِ افزایشِ جمعیت است. اگر بجای تعداد کل، به درصد مراجعه کنیم متوجه میشویم که وضعیت پسران در چهل سال اخیر تقریبا بهبودی نیافته درحالی که بهبود فاحشی برای وضعیت زنان وجود دارد.
۲- گزارش AAUW، شکاف تحصیلی را از گفتمان جنسیتی خارج ساخت و طبقه، نژاد، ملیت و ... را عامل شکاف تحصیلی معرفی کرد.
نقد: پسرانِ اقلیت در حوزهی تحصیل، نسبت به دخترانِ اقلیت هم وضعیت بدتری دارند. دخترانِ سیاهپوست با احتمال کمتری نسبت به دختران سفیدپوست وارد دانشگاه میشوند، اما همین دختران سیاهپوست با احتمال دو برابر بیشتر نسبت به پسران سیاهپوست وارد دانشگاه میشوند. دخترانِ سیاهپوست حتی با احتمال بالاتری نسبت به مردان سفیدپوست وارد دانشگاه میشوند. مرد بودن حتی بیش از سیاهپوست بودن موجب میشود یک انسان قربانی تبعیض تحصیلی گردد.
چرا تحصیلات دانشگاهی مهم است؟
تا سال ۱۹۷۰، مدرک دیپلم پاسپورتی برای دستیابی به رویای آمریکایی بود. اما از ۱۹۷۰، مدرک تحصیلی مورد نیاز برای دستیابی به درامد طبقهی متوسط، بالا رفت. مردانی با تحصیلات پایینتر از دبیرستان، بیشترین کاهش درامد را داشتند(تا ۶۶٪ کاهش درآمد). کاهش درآمد برای مردانی که مدرک دانشگاهی داشتند بسیار کمتر بود(تا ۱۲٪ کاهش). امروزه تحصیلات تکمیلی، پاسپورت دستیابی به رویای آمریکایی و زندگی در طبقهی متوسط است. فرودستی در تحصیلات، به فرودستی در کل زندگی میانجامد. امروزه در آمریکا، زنانِ جوانِ بدون فرزند، درآمد بالاتری از همتایانِ مذکرِ خود دارند.
مدارس توسط زنان برای دختران اداره میشود.
در سال ۲۰۱۳، سه اقتصاددان از دانشگاه جورجیا و کلمبیا دریافتند پسران در تستها، نمرهی بالاتری نسبت به ارزیابی معلم دریافت میکنند. چه اتفاقی افتاده است؟ در مدارس، رفتار دختران به منزلهی استاندارد در نظر گرفته و رفتارِ طبیعی پسران به منزلهی بینظمی، شلوغ و پر سر و صدا بودن! معلمان (که اغلب مونث هستند)، رفتار دخترانه به عنوان معیار در نظر میگیرند و ارزیابی خودشان از رفتار دانشآموزان را وارد نمرههای درسی میکنند. به دیدگاه پروفسور کورنول، نظام تحصیلی پسران را به دلیل شرایطِ پسر بودن تنبیه میکند، و نتایجِ این تنبیه ممکن است بر تمام زندگی پسران اثر بگذارد.
فصل دوم: جایی برای مردان جوان نیست
محیطهای بازی
در مدارس آمریکایی، موجی علیه برخی رفتارها و علایق پسرانه شکل گرفتهاست. رفتارهایی همچون رقابتگری، سمی شناخته میشوند در نتیجه، بسیاری از فعالیتهای مورد علاقهی پسران ممنوع شدهاست. علاقهی پسران به چنین بازیهایی میتواند طبیعی یا محصول کلیشهها باشد، اما به یکباره ممنوع کردنِ این بازیها موجبِ نمرات پایینتر و نرخ بالایی از اخراج و تعلیق در پسران شده است. آنتونی پلاگرینی، از ما میخواهد میان خشونت و فعالیتهای "هیجانی و فیزیکی" تمایز قائل شویم. چنین فعالیتهایی شامل خندیدن، دویدن، پریدن و دنبال کردن میشوند. چنین بازیهای با حل مسئلهی بهتر ارتباط دارند.
اوقات فراغت
در کنار ممنوعیت فعالیتهای هیجانی و فیزیکی، اوقات فراغت بچهها نیز کاهش یافتهاست. از دههی ۱۹۷۰ تا کنون، این اوقات فراغت ۱۲ ساعت در هفته کاهش یافتهاست. این یعنی ۲۵٪ کاهش در بازی کردن و ۵۰٪ کاهش در فعالیتهای غیرسازماندهی شده در خارج از خانه. چنین کاهشی در اوقات فراغت، نیاز پسران را نادیده میگیرد و به آنان صدمه میزند. همچنین بین سالهای ۱۹۷۶ تا ۲۰۰۷ شیوع چاقی در پسران، از ۵.۵٪ به ۲۱٪ ، و برای دختران از ۵.۸٪ به ۱۷.۷٪ رسیده.
سیاستهای تحمل صفر در مدارس
سیاست تحملصفر یعنی اعمال پروتوکلهای محکم برای حفظ محیط یادگیری دانش آموزان ضروری است. در این سیاست مهم نیست که یک قانون چرا نقض شده. هیچگونه استثنایی در هیچ شرایطی نباید وجود داشته باشد و بچه ها باید عواقبی جدی برای نقض سیاستها داشته باشند.
با انجام این سیاست در مدارس آمریکایی نرخ تعلیق به طور چشمگیری افزایش یافت. در سال ۱۹۷۴، ۱.۷ میلیون کودک از مدارس محروم شدند. در سال ۲۰۰۷، تعداد تعلیق ها تقریباً دو برابر شد و به ۳.۳ میلیون نفر رسید که تقریباً ۷۰٪ آنها پسر بودند. با کنترل فاکتورهای مختلف، میان تعلیق شدن و نتایجِ بد تحصیلی ارتباط وجود دارد. تعلیق موجب میشود احتمال ورود به دانشگاه ۱۶٪ کاهش یابد.
هیچکس نمیگوید نباید برای اصلاح بدرفتاری کودکان اقدامی انجام داد. اما سیاستهای تحمل صفر، و اعمال تعلیق و اخراج، هیچگاه بهینهترین راه نخواهند بود. راههای بسیاری برای ارتقای فرزندان وجود دارد. برای مثال در سال ۲۰۰۹، ۲۷۴۰ پسر کلاس هفتمی در شیکاگو، در یک برنامه آموزش مهارتهای زندگی شرکت کردند. اغلب آن پسران، نمرات بسیار پایینتر از متوسط داشتند، هفتهها در مدرسه شرکت نمیکردند و بیش از یک سوم آنان سابقهی دستگیر شدن داشتند. یک مطالعهی دقیق دوساله از دانشگاه شیکاگو، نشان داد آن برنامهی آموزش مهارتهای زندگی جواب داده است : نمرههای بالاتر، میزان شرکت بالاتر و کاهش میزان دستگیر شدن.
دوباره مسجم کردنِ پسران
در سال ۲۰۰۵، دانشگاه کالیفرنیا، سانفرانسیسکو (UCSF)، میزبان دانشآموزان مدارس بود. پدر و مادران از اینکه روزهای متفاوتی برای دختران و پسران اختصاص داده شدهاست تعجب کردند. در واقع فعالیتهای متفاوتی هم برای دختران و پسران در نظر گرفته شده بود. فعالیت برای دختران شامل بازی جراحی، کار کردن با میکروسکوپ و لیزر بود. فعالیتی که برای پسران اختصاص دادند چه بود؟ درسهایی شامل اینکه چگونه دوستِ دختران و زنان باشیم و خشونت علیه آنان را پایان دهیم!
این ایده ساخته شدهاست که پسران، مجرمان بالقوهای هستند که به آنان یاد داد چگونه خشونت نکرد، در حالی که دختران استعدادهای بالقوهای هستند که ما وظیفه داریم مسیر آنان را شکوفایی هموار سازیم.
اندکی صحبت خارج از کتاب: جالب است عدهای هدف خود را "کاهش خشونت" معرفی میکنند و سعی دارند با سیاستهای تحمل صفر یا اعمالِ حس گناه به پسران، چنین اهدافی را دنبال کنند. حال آنکه هیچ دادهی معتبری دال بر اینکه چنین رویکردهایی موجبِ کاهش خشونت میشوند وجود ندارد. در همین حال، دادههای بسیار زیادی، از جوامع آماری مختلف، همگی یکصدا بر آسیبهای فقدان پدر اشاره میکنند که یکی از این آسیبها "افزایش جرم و جنایت" است. با این حال، همان گروههای مدعی به مبارزه علیه خشونت و جرم، پیوسته از فقدان پدر حمایت کردهاند.
فصل سوم : پسران و اسباب بازی
اجتماعی سازی پسران در جهتِ اینکه مانند دختران از اسباببازی استفاده کنند، به یک ترند محبوب در دهههای اخیر تبدیل شده. کریستینا هاف سامرز در این بخشهای، نمونههای متعددی را بازگو میکند که در آن تلاش شدهاست پسران را به بازی با عروسک وا دارند.
نظر شخصی : هیچچیز اشتباهی دربارهی پسر بودن وجود ندارد. پسر بودن یعنی تواناییِ تبدیل به هر رؤیا، خواه این رؤیا بدل شدنِ به یک خلبان باشد یا تبدیل شدن به یک مربی دلسوز در مهد کودک. ما نباید پسران را محدود یا وادار به کاری کنیم. یک پسر میتواند عروسک درخواست کند، یک پسر میتواند با کامیونهای کنترلی بازی کند، و یک پسر با هردو، و هیچکدام از این انتخابها بر دیگری برتری نخواهند داشت.
هاف سامرز: شما میتوانید به یک پسر عروسک بدهید، اما نمیتوانید او را وادار سازید که با آن بازی کند.
کلاس خانم لوگان : مدارسی که توسط زنان برای دختران اداره میشوند.
در بخشی از کتاب SchoolGirls، با عنوان Anita Hill Is a Boy، داستانهایی از کلاسهای "منصف از نظر برابری جنسیتی" بیان میشود. یکی از این کلاسهای درس، کلاسِ جودی لوگان در مدرسهی Everett از سانفرانسیسکو است. مری پیفر نویسندهی کتاب Reviving Ophelia دربارهی کلاسهای جودی لوگان میگوید : کلاسهای او دیدگاه جدیدی از آنچه مدارس ما میتواند به فرزندان ما بدهند ارائه میکند. پس بیایید نگاهی به کلاس خانم لوگان بیندازیم تا ببینیم این کلاس خارق العاده چگونه انصاف در برابری جنسیتی را رعایت میکند: در همهجای کلاس عکسهایی از زنان، و فقط زنان، به دیوار زده شدهاست. در ساعتهای خواندن، بیوگرافیهای از زنان، و فقط زنان، خوانده میشود، همچنین بخشی هم دربارهی خدایان مادینه وجود دارد. خانم اورناشتاین با افتخار دربارهی این کلاس مینویسد: دختران محو انعکاس زنانی که آنها را احاطه کردهاند، میشوند. و پسران کسانی هستند که با کسالت به بیرون نگاه میکنند.
جنگ ACLU علیه مدارس تک جنسیتی
وقتی پسران در مدرسهی Van Devender از نظر تحصیلی عقب رانده شده بودند، دفتر تصمیم گرفت کلاس تک جنسیتی برای کلاس ششم ارائه دهد. لئونارد سَکس، نویسندهی کتاب boys adrift، از این مدرسه بازدید کرد. پسران کتاب خواندن را یک عمل زنانه میدیدند اما با توصیههای لئونارد سَکس به مدرسه، اوضاع تغییر کرد. مدرسه یک مسابقهی رقابتی برای کتابخوانی ارائه داد. حال همان پسرانی که در مهارتهای خوانش سرکوب شده بودند، در خواندن فوقالعاده عمل کردند، به طوری که تیم پسرانهی کلاس ششم، کل مدرسه حتی تیمهای کلاس هفتم و هشتم را شکست داد.
یکسال بعد، ACLU یک نامهی ده صفحهای برای مدرسه فرستاد و آنها را در صورتِ خاتمه ندادنِ کلاسهای تک جنسیتی تهدید کرد. خانم Galen Sherwin وکیل پروژهی حقوق زنان در ACLU اینگونه توضیح داد : ما میخواهیم این برنامه حذف شود زیرا اینگونه برنامهها بر پایهی کلیشههای جنسیتی هستند که فرصتها را با تقویت کردنِ ایدههای قدیمی، محدود میسازد.
آه خانم Galen Sherwin ! اینکه پسران را در حوزهی تحصیلی عقب راندهاید، یک تبعیض جنسیتی نیست. اینکه کتاب خواندن، به عنوان یک عمل زنانه به پسران نشان داده میشود، یک کلیشهی جنسیتی نیست، و اینکه مهارتهای خوانش یک پسر کلاس یازدهمی را آنچنان سرکوب کردهاید که حتی کمتر از مهارتهای خوانش یک دختر کلاس هشتمی شدهاست هم یک سرکوبِ جنسیتی نیست. اشتباه نکنید! یگانه چیزی که "کلیشهی جنسیتی" است همان اندک تلاشی است که برای رفع شکاف جنسیتی علیه پسران صورت گرفته است.
فصل ۴ : کارول گیلیگان
کارول گیلیگان شاید تاثیر مستقیمی بر تحصیل پسران نگذاشته باشد اما نقش مهمی در به تعویق انداختن شناسایی مشکلات پسران در تحصیل داشته است.
کارول گیلیگان در یکی از مطالعات خود که دادههای آنرا از طریق مصاحبه با دختران جمعآوری کرده بود، به این نتیجه رسید که دختران در سنین پایین، اعتماد به نفس بالایی دارند اما همین که پا به نوجوانی میگذارند، اعتماد به نفس خود را از دست میدهند. در سال ۱۹۹۰، مقالهای با عنوان "با اعتماد به نفس در ۱۱ سالگی، سردرگرم در ۱۶ سالگی" به قلم یک رمان نویس (Francine Prose) در نیویورک تایمز منشتر شد. او با ارجاع به یافتههای جدید گلیکان نوشته بود "وقتی دختران به نوجوانانی قدم میگذارند، بالهای اعتماد به نفسان چیده میشود، ...، دختران مجبور میشوند صدایشان را فرو بنشانند، ... ، بر دانستههایشان حجاب گذارند و بگویند نمیدانم" این رمان نویس با رنگ و لعابی ادبی به یافتههای گیلیگان، به خوانندگان این حس را منتقل میکرد که در مرکز علمِ متحول کنندهی جهان قرار دارند. این مقالهی دراماتیک، چنین نگرانیای دربارهی دختران در دل مردم کاشت که بر سیاستهای آموزشی در دههی ۱۹۰۰ و ۲۰۰۰ اثر گذاشت. یعنی آن زمانی که پسران قربانی شکاف تحصیلی بودند، غفلت علیه پسران تشدید گشت.
در سال ۱۹۹۰، وقتی این مقاله منتشر شد، گلیکان فقط دختران را مورد مطالعه قرار داده بود، اما چند سال بعد گلیکان اعلام کرد پسران هم قربانی هستند و همچون دختران باید در هنگام ورود به نوجوانانی صدای خود را خفه کنند. اگر آن رمان نویسِ پر شور، با چند متخصص در حوزهی توسعهی نوجوانان مصاحبه میکرد، میتوانست بجای یک متن دراماتیک، ناهنجاریهای روش گیلیگان را هم به مردم بشناساند، اما چنین کاری صورت نگرفته بود. شاید نیویورک تایمز میبایست بجای یک رمان نویس، از یک پژوهشگر درخواست میکرد که یافتههای گلیکان را به مردم معرفی کند.
هفت زن و یک دستگاه فکس
ماری ویلسون، رئیس Ms. Foundation، دربارهی یافتههای گیلیگان با او صحبت کرد. آنها تصمیم گرفتند مصبیت دختران را به جهان معرفی کنند و دنبال راهکار بگردند. یکی از مهمترین راهکارهای ارائه شده، اختصاص روزهای تعطیل دخترانه و اردوهای بازدید دختران از مشاغل بود. جالب است چنین سازمانی، با اتکا به مطالعه گیلیگان که جامعهی آماری کم و روش مطالعهی نابهنجار داشت، میتواند حکم به تبعیض مثبت برای دختران بدهد. اما وقتی کل جامعهی دختران با کل جامعهی پسران مقایسه میشوند و در مییابیم پسران به طور میانگین مهارتهای خوانش و نوشتن کمتری از دختران دارند، این سازمان با هرگونه تفکیک جنسیتی برای بهبود وضع پسران مخالفت میورزد و به آن انگِ تقویت کلیشهی جنسیتی میچسباند.
تراژدی آمریکایی
ایدهی گیلیگان، رهبران AAUW را هم تحت تاثیر قرار داده بود. آنها فورا با کمک گیلیگان این مطالعه را در یک جامعهی آماری بزرگتر، گسترش دادند، اما با کمال تعجب، دادههای این مطالعهی جدید که گیلیگان هم در طراحی آن دست داشت، با دادههای مطالعهی گیلیگان همخوانی نداشت. پسران نوجوان حتی بیشتر از دختران نوجوان عدم اعتماد به نفس داشتند. پس از این مطالعه، AAUW سریعا یک با هزینهی صدهزار دلاری یک مطالعهی دیگر انجام داد و در این بار اعلام نمودند که دختران قربانی تبعیض فراگیر هستند و صد و پنجاه هزار دلار دیگر نیز برای تبلیغ این ایده هزینه کردند.
در سال ۱۹۹۲، سوزان چیرا با استنداد به مطالعهی جدید AAUW در نیویورک تایمز مقالهای با عنوان "در مدارس علیه دختران سوگیری با آسیبهای دائمی وجود دارد" نوشت. شش سال بعد در نیویورک تایمز مقالهای منتشر شد که گزارشِ AAUW کاملا اشتباه بوده است. وقتی هاف سامرز چند سال بعد از سوزان چیرا پرسید آیا دوباره آنچنین مقالهای مینویسی؟ چیرا پاسخ داد نه! چرا سوزان چیرا همان موقع نظرات مخالف با AAUW را بررسی نکرده؟ او در حال مسافرت بوده است.
به هر رویه، اعتبارِ گزارشِ AAUW خیلی دیر بررسی شده بود. در سال ۱۹۹۳، شورای ملی مطالعات زنان در آمریکا به این گزارش ارجاع کرد که نتیجهی آن در سال ۱۹۹۴، سیاستی با عنوانِ Gender Equity in Education بود که با وجود عقبتر بودن پسران، میلیونها دلار را فقط به تحصیلات دختران اختصاص داد.
کشفِ افسانه
در اواخرِ دههی ۱۹۹۰، نگرانیهایی دربارهی پسران شکل گرفت و مطالعهی گیلیگان بیشتر به زیر سوال رفت. مطالعهی Metlife دریافت که دختران از نظر برنامه های آینده، انتظارات معلمان، تجربیات روزمره در مدرسه و تعاملات در کلاس درس نسبت به پسران از مزیت بیشتری برخوردارند همچنین دختران بیشتر مقید به دانشگاه هستند و به احتمال بیشتری خواهان تحصیل خوب هستند. همچنین نانسی لفرت برای اندازهگیری منابعِ توسعه که در اختیار پسران و دختران قرار دارد، مطالعهای طراحی و انجام داده بود. او دریافت دختران منابع بیشتری برای توسعه در اختیار دارند، آنها احساس نزدیکی بیشتری به خانواده خود میکردند، آرزوهای بالاتر، ارتباطات قویتر با مدرسه و مهارتهای بالاتری داشتند. انجمن هوراسیو الجر، مطالعهای دربارهی دو گروه از دانشآموزان، یعنی گروه بسیار موفق و گروه بسیار سرخورده انجام داد و دریافت اغلب افرادی که در گروه بسیار موفق هستند، دخترند در حالی که اغلب افراد گروه بسیار سرخورده را پسران تشکیل میدهند. همچنین یافتههای Susan Harter با گیلیگان مغایرت داشت.
مطالعهی بزرگ
گیلیگان در سال ۱۹۸۴، کتابی با عنوان "صدای متفاوت" را منتشر کرد و این تز را ارائه داد که مردان و زنان روشهای متفاوتی برای استدلال درباره معضلات اخلاقی دارند. گیلیگان ادعا کرد که زنان تمایل دارند بر اساس «اخلاق مراقبتگری» تصمیمات اخلاقی بگیرند. او ادعا کرد وقتی زنان درباره درست و غلط استدلال میکنند، بر مسئولیت ها و ارتباطات خود با دیگران تمرکز میکنند. به عقیده گیلیگان، برای زنان، اخلاقیات، شخصی و ناشی از نگرانی است تا وظیفه. در مقابل، مردان به احتمال زیاد «اخلاق عدالت» را با تمرکز بر حقوق فردی و اصول انتزاعی به کار میبرند.
این ایدهی گیلیگان، واکنشهای متفاوتی از سوی فمینیستها دریافت کرد. فیلسوفانی مانند ویرجینیا هلد (Virginia Held) و سارا رودیک (Sara Ruddick) و دیگر فمینیستهایی که به عنوان "فمینیستهای تفاوتگرا" شناخته میشوند از ایدهی گیلیگان استقبال کردند، از آن طرف گروههای دیگری از فمینیستها و غیر فمینیستها، او را به دلیل تقویت کردن کلیشههای جنسیتی به انتقاد گرفتند. لارنس واکر، از دانشگاه بریتیش کلمبیا، به این نتیجه رسید که «تفاوتهای جنسی در استدلال اخلاقی در اواخر نوجوانی و جوانی نادر است» در سال ۱۹۸۷ سه روانشناس در کالج اوبرلین تلاش کردند تا فرضیه گیلیگان را آزمایش کنند و دریافتند هیچ تفاوت جنسی قابل اعتمادی وجود ندارد. در ادامه، هاف سامرز به روش مطالعه گیلیگان نقد میکند، گیلیگان این کتاب را بر اساس سه مطالعه نوشتهاست که جامعهی آماری آن بسیار کوچک است، همچنین دیتاهای او هیچگاه منتشر نشد و با بهانههای مختلف محرمانه نگه داشته شدهاست.
فصل ۵ : جزیره گیلیگان
در سال ۱۹۹۶، کارول گیلیگان اعلام کرد که یک تحول بزرگ در شیوهی پسران را تربیت میکنیم نیاز است. او خواستار یک آموزش جدید برای رهایی پسران از "مردانگیِ خطرزا" بود که تمدن را به خطر میاندازد. دیدگاههای گیلیگان در مورد هویت مردانه مبتنی بر نظریههای روانشناختی مانند نظریههای یک روانکاو فمینیست نانسی چودورو (Nancy Chodorow) بود.
چودورو بیان میکند که تا کنون، تمامی جوامع تحت سلطهی مردان بودهاند و این سلطهی مردانه، نقشهایی به زن و مرد تحمیل کرده است. زنان کودکان را پرورش میدادند، دختران نقش یکسانی با مادر داشتند و پسران نقشی متفاوتی. در نتیجه تفاوت نقش مادر به عنوان یک زن، و نقش پسر به عنوان یک مرد، پسر خود را به ناچار از مادر جدا میسازد و قطعِ پیوند میانِ فرزند و مراقبتگرِ او (مادر) باعث تداوم خشونتِ مردانه و سرکوب احساسات مردان میشود. گیلیگان با تاثیر از چودورو بیان میکند که باید برای کاهشِ خشونت مردانه و سرکوبِ احساساتِ مردان، پیوند میان پسر و مراقبتگرش را افزایش دهیم.
هاف سامرز، ایدهی گیلیگان را به نقد میگیرد، زیرا گیلیگان طبق معمول، هیچ دیتای قابل استنادی برای ایدهها و راهکارهای خود ندارد. هاف سامرزش همچنین به مطالعات متعددی ارجاع میدهد که بیان میکنند فقدان پدر باعث افزایش جرم و خشونت پسران میشود و نه قطع پیوند پسران و مادر.
دیدگاه من : وقتی از منظرِ یک مرد در حوزهی مردان، فصل پنجم این کتاب را بخوانیم، سخت است بین دیدگاهِ هاف سامرز و گیلیگان، یکی را ترجیح دهیم چرا که دیدگاهِ هردوی آنان مردستیزانه است. نظرات هاف سامرز بسیار ذاتگرایانه است از طرف دیگر، گیلیگان سرکوب تاریخی علیه مردان را به استثمارِ ایدولوژی خود میکشاند، او بیان میکند "اما سرکوبِ احساسات، این امتیاز را به پسران میدهد که خود را برتر از دختران ببینند". میبایست از او پرسید چگونه سرکوب بخشی از یک انسان میتواند "امتیازی" برایش به ارمغان آورد؟
فصل ششم : نجات مردان
در سال ۱۹۹۸، با پوششهای رسانهای گسترده، نگرانیهای زیادی دربارهی mass shooting (اتفاقی که در آن فردی با اسلحه اقدام به صدمه زدن به افراد زیادی میکند) وجود داشت. در همان زمان، Dr. William Pollack و چندین روانشناس دیگر، متاثر از گیلیگان نظراتی را دربارهی بحران پسرانه مطرح کردند.
به طور خلاصه، این ایده مطرح شد که گرچه پسران شاید سالم و با اعتماد به نفس بنظر برسند اما در اعماق رنجورند زیرا آنان تحت تاثیر فرهنگِ سلطهی مردانه قرار گرفتهاند به گونهای که همهی پسران پتانسیل آنرا دارند که به قاتل تبدیل شوند، بنابراین جامعه میبایست شیوهی تربیت پسران را به طور کلی تغییر دهد.
هاف سامرز ایدهی پولاک را نقد میکند. مطالعهی پولاک مبتنی بر یک جامعهی آماری کوچک و سلکتیو بود که الزاما نمیتوان آنرا به تمام پسران تعمیم داد، همچنین نقدهای دیگری نیز به روش مطالعهی او وارد است. هاف سامرز میگوید : پولاک میخواهد پسران را از "کل" نجات دهد، اما ناخواسته با برانگیختن ترس، ناامیدی و سوء ظن عمومی علیه پسران، به پسران آسیب میرساند. او در توصیف پسران، کل یک گروه سنی و جنسیتی را مورد انگ قرار میدهد. پروژهی به ظاهر خوشخیم پولاک برای پیوند مجدد پسرها با عواطف مراقبتگری، پسرها را تحت فشار قرار میدهد تا بیشتر شبیه دختر باشند و نتیجه این است که پسران را در حالت تدافعی قرار میدهیم.
همچنین هافسامرز در این فصل از کتاب، به برنامههای افزایش عزت نفس در مدارس آمریکایی اشاره میکند که از نظر او، الزاما مفید نیستند. هاف سامرز به کتاب The Myth of Self-Esteem نوشتهی جان هویت (John Hewitt) ارجاع میکند. جان هویت در کتاب خود، به خطرات اخلاقی استفاده از کلاس درس برای اهداف درمانی اشاره میکند. او میگوید در یک تمرین معمولی از این کلاسهای افزایش عزت نفس، دانش آموزان باید جملاتی را تکمیل کنند، برای مثال :
« من خودم را دوست دارم زیرا . . . »
« من احساس بدی نسبت به خودم دارم زیرا . . . »
جان هویت توضیح میدهد که کودکان این تکالیف را به عنوان خواستههایی برای آشکارسازیِ خود تفسیر میکنند. بچهها احساس میکنند که تحت فشارند تا جملات را به گونهای که تکمیل کنند که رضایت معلم را جلب کند. از منظری شکاکتر، این تمرین ها ابزارهای ظریف کنترل اجتماعی هستند.
هاف سامرز: کودکان بیش از آنکه به ارتباط با احساسات خود نیاز داشته باشند، به اخلاق نیاز دارند. آنها بیش از آنکه به تمرینات عزت نفس کلاسی و گروههای حمایتی نیاز داشته باشند، نیاز به آموزش خوب دارند.
فصل هفتم : چرا جانی نمیتواند بخواند و بنویسد
همانطور که در ابتدای این بلاگ اشاره شد گرچه این کتاب مواضعِ سرکوبِ تحصیلی پسران را مورد کاوش قرار داده و سعی کرده راههایی برای نجات پسران ارائه دهد، اما الزاما همهی راهکارهایی که هافسامرز به آنها اشاره میکند، برای پسران مفید نیستند و میتوانند آسیبزا هم باشند. در فصل هفتم کتاب، چنین رویکردهای اشتباهی زیاد است. در این بخش فقط به آن نکاتی از فصل هفتم اشاره میشود که از اعتبار بیشتری برخوردارند.
نویسندهی کتاب Can boys do better میگوید: باید تاکید کرد که بسیاری از این راهبردهای کمک به پسران، به تازگی اجرا شدهاند و در بسیاری از موارد ارزیابی کامل اثربخشی آنها خیلی زود است.
بریتانیا، راهکارهایی برای شکاف جنسیتی در تحصیل ارائه میکنند مانند :
• معلمهای مذکر
• کلاسهای تک جنسیتی
• امتحاناتِ مکرر
• هر معلمی باید دانش به روزی در مورد مطالب خواندنی داشته باشد که برای پسران جدا شده جذاب باشد.
• هر پسر باید از حمایت هفتگیِ یک الهام بخش مردانه در مطالعه برخوردار باشد.
• والدین به اطلاعاتی در مورد موفقیت مدارس در حمایت از سوادآموزی پسران نیاز دارند.
متوجه شدند که پسران در کلاسهای تکجنسیتی با روحیه تیمی از یکدیگر حمایت میکنند اما وقتی دختران حضور دارند، پسرها به دلیل ترس از اینکه زنانه بنظر برسند، دیدگاههای خود را پنهان میکنند.
وجود سیستم آموزشِ زبانِ phonics میتواند برای پسران مفید باشد. همچنین بنظر میرسد که سیستم positive action برای پسران خوب عمل میکند. این سیستم در سال 1973 توسط کارول آلرد معرفی شد و بر پایهی این فلسفه است که وقتی کارهای خوب انجام میدهیم، احساس خوبی خواهیم داشت.
فصل هشتم : اخلاقیات در پسران
سیستم آموزشی گذشته معلم محور بود، در واقع معلم اخلاقیات جامعه را به کودکان دیکته میکرد. اما این شیوه در صدسال اخیر دستخوش تغییر شدهاست. نظریاتی مطرح شدهاند که بیان دارند سیستم آموزشی باید دانشآموز محور باشد و معلم فقط نقش یک تسهیلگر را بازی کند. حال کریستانا هاف سامرز به این شیوهی جدید بدبین است و عقیده دارد که این شیوه به پسران آسیب زده است.
نقد: من عقیده دارم که این دیدگاه کریستینا هاف سامرز برای پسران آسیبزا است. در ابتدا میبایست پیشفرضهای کریستانا هاف سامرز را بشناسیم: او یک محافظهکار است و برای انسانها ذات قائل میشود، او به تفاوت ذاتی میان جنس زن و مرد عقیده دارد و همچنین یک فمینیست است، نیازی نیست اشاره کنیم وقتی یک فیلسوف فمینیست به تفاوت ذاتی زن و مرد عقیده داشته، قطعا زن را بالاتر قرار داده و او را برتر میداند. هاف سامرز دختران را اخلاقمدارتر از پسران میپندارد و میگوید دختران به طور ذاتی مسئولیتپذیرند اما پسران خیر. به همین جهت، او سیستمی را مناسب پسران میداند که سازمانیافتهتر، سختگیرانهتر و محدودکنندهتر باشند. بنابراین او نظام آموزشی جدید را مناسب پسران نمیداند. این دیدگاه هاف سامرز را برای پسران، آسیبزننده میدانم، زیرا وقتی یک دیدگاه بر پایهی برتری یک گروه باشد، در نهایت یک هرم نابرابر قدرت ایجاد خواهد کرد و نمیتواند به سود پسران باشد. هاف سامرز یک محافظهکار است، او مشاهده کرده که با تعاریف فعلی از اخلاق، دختران اخلاقمدارتر از پسران هستند. اگر واقعا هم چنین باشد، راهکار مناسب الزاما راهکار محافظهکارانهی هاف سامرز نخواهد بود بلکه میتوان پرسید : چرا تعاریف جامعه از اخلاق را تغییر ندهیم؟ آلردی لرد، نویسنده و شاعر سیاهپوست میگوید : "ابزار ارباب هیچگاه خانهی ارباب را تخریب نمیکند." به همین تربیت، تعاریف فعلی ما از اخلاقیات نیز ساختهی ارباب و ابزار اوست، و میتوانیم آنرا تغییر دهیم.
نتیجه گیری
نویسنده در فصل نهم کتاب لزوم برابری جنسیتی و صلح را مطرح میسازد و انسانها را به ساخت چنین دنیایی دعوت میسازد. اهمیت کتاب جنگ علیه فقط در آدرسها و راهکارهای آن نیست، همانگونه که دیدیم میتوان ایرادات زیادی به راهکارهای هاف سامرز وارد کرد، اهمیت این کتاب به خاطر است که به عنوان یکی از اولین کتابها دربارهی تعبیض تحصیلی علیه پسران، ما را با چنین بحرانی آشنا و به بحث دربارهی آن دعوت نمود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی و نقد و بررسی سریال Arcane - بهترین اثر اقتباسی از بازی ویدیویی؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
۸ آهنگ برتر یاس تاکنون
مطلبی دیگر از این انتشارات
بخون، گوش کن ، بنویس