مدرس هستم، میم مدرس. یه دانشجوی ادبیات و نویسنده که پول چاپ کتاب نداره، با نگاهی زیرچشمی به کامو و ذهنیت رواقی.
درون من
تنهایی، اگرچه در ظاهر باری سنگین بر دوش جان است، اما در حقیقت، آموزگار خاموش و وفادار ماست؛ حضوری بیادعا که در دل سکوت خود، حقیقتی عمیق را پنهان کرده است.
در لحظاتی که جهان بیرون لب فرو میبندد، ذهن به درون خویش خم میشود، به جستوجوی پنجرههایی که در هیاهوی روزمرگی هرگز مجال گشوده شدن نمییافتند.
این سفر به درون، نه با نقشهای روشن آغاز میشود و نه با وعدهی مقصدی خاص، بلکه تنها با یک نشانه: میل به کشف ناشناختههای خود.
در هر دری که گشوده میشود، با بخشی از خویشتن روبهرو میشوی؛ گاه با زخمی کهنه، گاه با رؤیایی فراموششده، و گاه با پرسشی که سالها از پاسخ دادن به آن گریختهای.
و این مواجهه، اگرچه گاه هراسانگیز است، اما در ذات خود شفابخش است؛ چرا که هیچ چیز به اندازهی شناختن آنچه هستی، آرامشآور نیست.
شجاعت میخواهد، آنگونه که گام نهادن در تاریکی همیشه نیازمند شعلهای کوچک از کنجکاویست؛ همان شعلهای که راه را روشن میکند، حتی اگر نوری نیابی جز از درون خود.
وقتی در این مسیر گام مینهی، کمکم درمییابی که تنهایی نه تنهاییست، بلکه حضوری خالص از خود.
در این حضور، مفاهیم تغییر میکنند؛ موفقیت دیگر به معنای دستیابی نیست، بلکه به معنای رهایی از نیاز به اثبات است.
روابط دیگر سنگرهایی برای فرار از خود نیستند، بلکه آیینههایی میشوند برای تأمل بیشتر.
و گذشته و آینده، نه بارهایی برای کشیدن، بلکه سایههایی گذرا بر روی صحنهی اکنون هستند.
آرامش را نه در دستهای دیگری خواهی یافت، و نه در نگاههای تحسینگر.
آرامش، در نشستن کنار خویشتن است؛ بدون قضاوت، بدون آرزوی تغییر، فقط با پذیرش.
تنهایی، محک است برای سنجش ریشههایت.
آیا میتوانی بدون تکیه بر تأیید دیگران، بر خاک وجود خود بایستی؟
آیا میتوانی خود را، با تمام پیچیدگیها، دوست بداری؟
و اگر بتوانی، اگر روزی به آن نقطه برسی که بینیاز از فرار، در خود اقامت کنی،
آنگاه دیگر از گم شدن نخواهی ترسید. چون میدانی که گمشدن، صرفاً راهی دیگر است برای یافتن.
و یافتن، همیشه از درون آغاز میشود.
م. مدرس
مطلبی دیگر از این انتشارات
خاکستر زخمی- قسمت آخر
مطلبی دیگر از این انتشارات
جاده ابدیت - ۲
مطلبی دیگر از این انتشارات
خاکستر زخمی-۲