فاحشه‌ی شهر ویتسک

من همسر فردریش یوهان فرانتس ویتسک، سرباز ارتش، تفنگدار هنگ دوم، گردان دوم، گروهان چهارم متولد عید بشارت مسیح، بیستم ژوئیه هستم. خلاصه بگم من ماری نمایشنامه ویتسک، نوشته بوشنر، هستم. نویسنده ای که تو ۲۲ سالگی مرد تا نمایشنامه ویتسک رو هیچ موقع تموم نکنه ولی نمایشنامه برای من همیشه تموم شده، شاید از ابتدای نگارش تا الان.

شاید بهتر باشه این بار روایت منو از این داستان بشنوید. خلاصه داستان اینه که ویتسک یک تفنگدار ارتش بود که همه ازش سو استفاده می کردن و حتی من هم بهش خیانت کردم، خیانت تا سر حد فاحشگی. و در آخر من رو لب برکه ای به قتل می رسونه تا بچه ی ما بدون مادر شه.

من نیومدم این داستان رو برای شما تعریف کنم، از طرفی هم نیومدم تا خودم رو تبرئه کنم. فقط می خوام یکبار داستان رو از دید من ببنید.

زنی که همسرش برای همه شبیه یک حیوان خونگی میمونه، برای سروان شبیه آرایشگر، برای دکتر موش آزمایشگاهی و برای من، نگهبان.

من فاحشه، من زناکار، من خائن ولی سروان و دکتر و سردسته طبل نوازان بیشتر به من تجاوز کردند یا به ویتسک؟ مگه تجاوز فقط معنی یک رابطه جنسی با نارضایتی یکی از طرفینه؟ نه، به ویتسک خیلی بیشتر از من تجاوز شد، تجاوز به من هم، نوعی تجاوز به ویتسک بود.

ولی از یه جا به بعد عادت شد و بعد لذت پس دیگه تجاوز نبود، یک نوع فاحشگی قانونی، شاید برای همه غیرقانونی باشه ولی وقتی پای مردان قانون باز می شه تمام خدمات جنسی قانونی میشه.

شاید من فاحشه باشم، ولی همه اونا هم فاحشه بودند فقط از نوع مردش، از نوع مغزی، از نوع روحی، از نوع عاطفی فقط من برعکس اونا قبول کردم و برای بخششم انجیل می خونم: لیکن فریسیان زنی را نزد او آوردند، به جرم زناکاری، و به میان بردنش… مسیح به زن فرمود: من نیز تو را لعنت نمی کنم، برو و بیش از این به گناه آلوده مشو.

ولی من، ماری، تا سر حد مرگ به گناه آلوده شدم. تا جایی که ویتسک با کاردی من رو کشت.

ولی شما فکر می کنید دنیای امروز شما فرقی با فاحشه خانه ای داره که بوشنر برای من ساخت؟ جواب این سوال با شما، به قول ویتسک:

چرا خداوند خورشید رو خاموش نمی کنه، تا همه چی توی گناه و هرزگی در هم غلت بخورن، زن و مرد، آدم و حیوون!؟