تجربه‌ی تکرار، به مثابه مرگ

زیگموند فروید در مقاله‌ی تکان‌دهنده‌ی خود، ورای اصل لذت با این فرض شروع می‌کند که «حقیقتن در ذهن اجباری برای تکرار وجود دارد که هیچ اعتنایی به اصل لذت ندارد.» و در نهایت به این می‌رسد که «فرآیند زندگی فرد بنا به دلایلی درونی به سوی امحای تنش‌های شیمیایی یا به عبارت دیگر به مرگ رهنمون می‌شود. در حالیکه اتحاد با ماده‌ی زنده‌ی فردی متفاوت این تنش‌ها را افزایش می‌دهد و چیزی را عرضه می‌کند که می‌توان آن را بعنوان تفاوت‌های حیاتی تازه توصیف کرد که باید از این به بعد به کمک آن زندگی کرد.» در حقیقت فروید در این مقاله‌ی بلند به دنبال یافتن نسبت‌های تازه‌ای میان لذت، تکرار، رنج، زندگی و مرگ بود و هنرمند آمریکایی، کلریس جنسن کانسپتِ آلبوم تازه‌ی خود را با ارجاع به این اثر توضیح و شرح می‌دهد: تجربه‌ی تکرار به مثابه مرگ/The Experience Of Repetition As Death که عنوان خود را علاوه بر فروید از شعری از ادرین ریچ، شاعر فمینیست معاصر می‌گیرد. در بخشی از شعر او می‌خوانیم:

I want you to see this before I leave:
the experience of repetition as death
the failure of criticism to locate the pain

مرگ در این اثر تنها بعنوان یک استعاره و عنصری برای پی‌ریزی مفهوم قطعات به کار نرفته است. کلریس، این کار را زمانی خلق کرده که مادرش در بستر با مرگ در حال نبرد بوده است. تبتی‌ها به اورست می‌گویند: مادر مقدس. می‌توان تصور کرد که تسلیم شدن اورست به مرگ، آن هم طی پروسه‌ای روزمره که پژمردن آن در جلوی چشمانت صورت بگیرد چه تاثیری روی کلریس گذاشته و از همینجا می‌توان فهمید کدام قطعه است که مخاطب در آن جانمایه‌ی این اثر را می‌تواند آرام آرام مزمزه کند. "مادر مقدس"، از آن قِسم قطعات درگیرکننده‌ و هوشربایی است که می‌تواند برای هر کسی معانی متفاوتی داشته باشد. در حقیقت یکی از جذابیت‌های این اثر بازی با مفهوم تکرار در درون و بیرون اثر است: در حالیکه عنوان به تکراری ارجاع می‌دهد که انسان را به سمت مرگ می‌کشاند و او را از تمام نیروهای زندگی‌بخش تهی می‌گرداند، موسیقی جنسن از تکرار عناصر موسیقایی بعنوان عنصری رهایی بخش از این نخوت بهره می‌برد: لوپ‌هایی که جنسن با پروسس صدای ساز خود (چلو) و لایه‌بندی‌های الکترونیک ساخته در هر دورِ تکراری تغییری شنیداری را به شنونده عرضه می‌کنند که او را از ایستایی صوتی نهفته در بطن قطعه دور می‌کند. این که هنرمند در این کاربرد رهایی بخش از تکرار چقدر موفق بوده بسته به تجربه‌ی مخاطب دارد و توضیحات و فلسفه‌بافی‌ها هر چقدر هم پرمغز و درست باشند، در نهایت از توصیف موسیقی باز می‌مانند. با این حال می‌توان پاورقی‌هایی هر چند ناقص در ارتباط با موسیقی نوشت که کمک-حال مخاطب در برقرارکردن ارتباط حسی با اثر شود.

کلریس جنسن آثارش را با پروسس صدای چلو (ویالنسل) و افکت های الکترونیک می سازد
کلریس جنسن آثارش را با پروسس صدای چلو (ویالنسل) و افکت های الکترونیک می سازد

یکی دیگر از اشاراتی که موسیقی آلبوم به مفهوم تکرار دارد، اتصال تم دو قطعه‌ی آغازین و پایانی آلبوم به یکدیگر است. در حالیکه آغاز و پایان یکی است، آنچه در این میان می‌گذرد روندی از تکرارهای مختلف است که به دنبال بازگرداندن ما به همان وضعیتی است که از آن شروع کرده‌ایم. این برداشتی کاملن مطابق با فرضیات فروید در باب نیروهایی است که کشمکش میان مرگ و زندگی را در ما شکل می‌دهند و هوشمندی جنسن این بوده که با اشاره‌ای کوتاه به تم‌ آغازین قطعه‌ی اول در قطعه‌ی پایانی آلبوم، چنین برداشتی را برای شنونده میسر می‌کند. قطعه‌ی Final پایان بندی لطیفی است برای آلبوم. لطافتی که اثری از شکوه را هم در خود دارد. و وقتی تمام این 7 دقیقه را با دو سه دقیقه‌ی پایانی Final به پایان ببریم، درکی عمیق‌تر و شاید بیان نشدنی از مفهوم نهفته در عنوان آلبوم خواهیم داشت: تجربه‌ی تکرار، به مثابه مرگ.

جنسن پیش‌تر بعنوان نوازنده برای هنرمندان و گروه‌هایی مثل بیورک، آرکد فایر، نیک کیو، مکس ریشتر، یوهان یوهانسن، نیکو مولی و بسیاری دیگر ساز زده و از بابت چشیدن طعم موسیقی‌های مختلف کارنامه‌ پرباری دارد. همچنین بابت سالها کار بعنوان کارگردان هنری در آنسامبل موسیقی معاصر آمریکا (ACME) در فضای موسیقی نئوکلاسیک به خوبی شناخته شده و آموزش دیده است. کارهای شخصی او اما تنها به صدای چلو و ساندسکیپ‌های الکترونیک خلاصه می‌شود: بداهه و لایه‌پردازی صداهای چلو که به وسیله‌ی افکت‌های الکترونیک برکشیده می‌شوند تا این ساندسکیپ‌های سنگین و برپایه‌ی درُن را خلق کنند. آلبوم The Experience... دومین کار مستقل او محسوب می‌شود و تجربه‌ای درخورتوجه در عرصه‌ی موسیقی نئوکلاسیک معاصر محسوب می‌شود؛ به دور از کلیشه‌های مرسوم مینیمالیستی و البته با اشاراتی بسیار محکم و پررنگ به مفهوم تکرار در موسیقی مینیمالیستی.