«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
پَشُفته! (۴: هم شرقی هم غربی هم جمهوری اسلامی!)
پَشُفتههای پیشین:
پَشُفته! (۳: به جُرمِ ناشنوایی!)
پَشُفته! (۲: آقای رئیس جمهور! سرابپردازی که نمیفرمایید؟!)
معنی واژهی «پنالتی» در «فرهنگ معین»:
جریمهای که بر اثر خطای بازیکن، به نفع حریف، به او تعلق میگیرد و نوع آن در بازیهای مختلف فرق دارد.
- چند روز پیش گول تبلیغات و هیاهوی بچه فیلسوف را خوردم و نشستم پای شبکۀ امید و تماشای فیلم هندیِ «پنالتی»:
فیلم، هر اندازه جذّابیت داستانی خوبی داشت، همان اندازه از لحاظ تکنیکی، از سطح پایینی برخوردار بود. ولی در پاسخ به این سوال که چرا کشور هند با یک میلیارد و چهارصد و هشت میلیون نفر جمعیت، هنوز یک تیم ملّی فوتبال درست حسابی ندارد، پاسخ به نسبت کاملی داده بود. پاسخی که به نظرم میتواند پاسخ به این سوالِ خیلی از ما نیز باشد: «چرا کشور ما در برخی از عرصهها، هیچ توفیقی کسب نمیکند و همچنان عقبمانده است؟!»
مضمون کلّی فیلم:
بیست سال پیش، زمانی که استانهای شرقی هند، در فوتبال امتیاز داشتند و کمیتهی داوران، کمیتهی مدیریت، همه مال شرق هند بودند، بازیکن خوب فوتبالی که لیاقت رفتن به تیم ملّی را هم داشته است را به جرم این که اهل شرق هند نبوده، با بهانههای الکی، کنار میگذارند. این آدم هم درست است بازیکن تیم ملّی نمیشود ولی عقده میکند و بیست سال زحمت میکشد تا در فوتبال قدرت کسب کند و کاری کند که امتیاز فوتبال هند، به دست استانهای غربی هند بیفتد. حالا او هم یک بازیکن خوب که اهل غرب هند نیست را با دلایل واهی از تیم بیرون میاندازد و مدعی است که با خیلیها این کار را کرده است!
تو چه میخواهی بگویی؟!
میخواهم بگویم که درست است که ما سَردرِ وزارتِ خارجهمان زدهایم: «نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی» ولی در عمل به جای این که این شعار را در مقابل کشورهای خارجی پیاده کنیم، بیشتر داریم در کشور خودمان، پیادهاش میکنیم! مملکت میافتد دست شرقیها، غربیها را کنار میگذارند، میافتد دست غربیها، شرقیها را کنار میگذارند. میافتد دست اسلامیها، غیراسلامیها را کنار میگذارند. میافتد دست غیراسلامیها، اسلامیها را کنار میگذارند! حالا مملکت که هیچ. در خیلی از استانها که از شرق تا غرب و از شمال تا جنوبشان چند فرسخ بیشتر فاصله ندارد، مشاهده شده است که شرقی_غربیبازی و شمال_جنوبیبازیای راه میاندازند که نگو و نپرس!
این شرقی_غربی و شمالی_جنوبیبازی را میتوانید، چپی و راستی، آخوند و کراواتی و یا سپاهی و ارتشی و ریشدار و بیریش، فامیل و غریبه، همشهری و غیرهمشهری، لهجهدار و بیلهجه، شهری و دهاتی و... غیره هم تلقی کنید. اگر فقط بتوانیم همین را در فرهنگمان جا بیندازیم که دست از شرقی_غربیبازی و شمالی_جنوبیبازی برداریم و هر کس که واقعاً لیاقت کار و مسئولیتی را دارد، بدون بده و بستان، زد و بند و جناحبازی و فامیلبازی و پیشفرضهای ذهنی و تفکرات قالبی مذموم و عُرفشده سر کار بیاوریم، وضعمان خیلی بهتر از اینها خواهد شد. خیلی!
یکبار از یک بندهخدایی پرسیدم چرا در فلان استانهای بسیار کمآب کشور، کارخانهی فولاد که نیازمند آب نسبتاً بالایی است و یا صنایعی که توجیه اقتصادی زیادی ندارند، احداث شده است؟ جوابش این بود که اینها همه از صدقهسر لابیگریها، اعمال نفوذ و خودشیرینیهای نمایندگان مجلس، وزرا و رئیسجمهورهایی بوده است که اهل این مناطق بودهاند. و این اتّفاق فقط مربوط به کارخانههای فولاد نیست! این یعنی چه؟ یعنی همان شرقی_غربی و شمالی_جنوبی بازی و بخش بخش و فرد فرد افراد کشور را به صورت یکسان و یک جمعِ واحد ندیدن!
چگونه از برخی استانها و شهرستانها که انگار جزو ایران نبودهاند و نیستند و هنوز از محرومیتهای عجیب و وحشتناکی رنج میبرند، میتوانیم بگذریم؟!
مثال خیلی کوچکش این است!
فرض کنید در شرکتی که کار میکنید نیازمند یک نیرو است و حقوق و مزایای خیلی بالایی هم میدهد. استخدام این نیرو را به شما واگذار میکنند. شما این نیرو را از طریق گزینش و با جذب یک فرد لایق و به دردبخور، بدون توجه به شرقی_غربی و شمالی_جنوبی بودنش از هر نظر، استخدام میکنید یا میگردید بین دوست، آشنا و اعضای فامیل، کسی را مییابید که استخدامش، بیشترین آورده را برای شما داشته باشد حتی اگر حیف نون باشد و جز ضرر برای شرکت شما، چیزی در بر نداشته باشد؟!
تجزیهای که خوشبختانه اتّفاق نیفتاد و تجزیهای که شوربختانه اتّفاق افتاد!
این خیلی خوب است که روی تجزیه نشدن شرق و غرب و شمال و جنوب کشورمان خیلی حساس هستیم و رگ غیرتمان مثل شیلنگ آب باد میکند ولی آیا همینقدر بر روی تجزیه نشدن کشور، از لحاظ ذهنی و نحوهی رفتار و برخورد و ارائهی امکانات حساس هستیم؟! متاسفانه بر اساس مشاهدات و تجربیات، در این زمینه توفیق چندانی کسب نکردهایم. استانهایی هستند که علنی از لحاظ تقسیم بودجه، میزان رسیدگی و ارائهی امکانات و رفع مشکلات، به چند پاره تجزیه شدهاند. تجزیههای که میتوانند مترصد نابسامانیها، آشفتگیها و بههمریختگیهای بزرگ اجتماعی آتی باشند.
در همین استان البرز تقریباً همیشه بی سر و صاحبِ خودمان بین عظیمیه و اسلامآباد (هنوز برخی "زورآباد"ش میگویند!) یک خیابان هم فاصله نیست. ولی بروید در هر دو چرخی بزنید تا متوجه این تجزیهی شوم و ناپسندی که میگویم بشوید. همین الان اگر برای دختر یکی از اهالی مرکزِ کرج، دو خواستگار برود که یکی اهل عظیمیه باشد و یکی اهل اسلامآباد، نود و نه درصد طرف در همان اول کار خواستگار اسلامآبادی را رد میکند و روی خواستگار عظیمیهای تمرکز میکند! ولو اینکه خواستگار اهل اسلامآباد، از هر نظر شایستهتر باشد!
لعنتهای تقریباً بیفایده و بیعایده!
لعنت به شرف آن نمایندهی مجلس بیشرفی که قرار است فقط به منافع خودش، منافع رفقای حزبیاش و منافع کسانی که با حمایت مالیشان رای آورده است و در بهترین حالت منایع حوزهی انتخابی خودش، تمرکز کند و رفاه و برخورداری بخش بخش و فرد فرد ایران برایش از اهمیت یکسانی برخوردار نباشند. لعنت به شرف آن مسئول بیشرفی که نگاه بخشی، قشری و قومیتی نسبت به مردم کشورش داشته باشد و کشور و مردمش را در ذهن خودش، به چندین بخش و به چندینپاره، تجزیه کرده باشد!
از غم "ای کاش"ها چشمم کبود!
ای کاش همگی به این تجزیهکردنها هم توجه کنیم! ای کاش بر روی این تجزیهکردنهای ذهنی و تصمیمی هم کمی حساس باشیم. ای کاش!
توجه:
لطفاً اگر یادداشتی دارید که با محتوای این یادداشت، مربوط است، نام و لینک آن را در بخش نظرها بنویسید.
یادداشت پسین که ادامهای بر همین یادداشت است:
مطلبی دیگر از این انتشارات
پَشُفته! (۸: ما آخرش نفهمیدیم قدرت توی این مملکت دست رهبر است یا دست شما اناگل؟!)
مطلبی دیگر از این انتشارات
پَشُفته! (۳: به جُرمِ ناشنوایی!)
مطلبی دیگر از این انتشارات
پشُفته! (۱)