جسد بر جسد نهادن 2

در سراسر متن خطر اسپویل فیلم Kingdom of heaven وجود دارد، با احتیاط بیلبیلک موس را بچرخانید.
اگر فیلم رو ندید ببینید و سپس این متن و نوشتار رو بخونید.

در مطلب پیش یعنی جسد بر جسد نهادن نگاهی گذرا داشتیم به فیلم Kingdom of heaven و درس‌هایی که باید آموخت، من این فیلم رو دوبار دیدم و بار دوم متحیر شدم از شدت نکته بینی کارگردان و عوامل سازنده.

بذارید یدور از اول تا به انتها مرور کنیم تا شاید دورهمی رستگار بشیم.

همانطور که گفته شد بالین آهنگریه که صبح تا پاسی از شب سرگرم کار و تلاشه و برادرش کشیش فاسد و بی همه چیزیه.

بالین با اینکه آهنگر ساده و بی آلایشیه که مزد و پولشو با کار بسیار سخت و طاقت فرسا بدست میآره ولی از زندگیش کمال رضایت رو داره و بفکر آزار و اذیت کسی نیست اما برادر کشیش‌اش با اینکه پول از کلیسا میگیره، مردم رو تلکه می‌کنه، از مُرده گردنبند می‌دزده و خلاصه زنده و مرده از دستش آسایش ندارند و همه جور فسق و فجوری رو انجام میده ولی هیچ وقت آروم و قرار نداره و همیشه دنبال یه آزار و برنامه تازه است، یه حفره‌ توی وجودشه که هیچوقت با هیچ چیز، پول، طلا، مقام، مذهب و... پر نمی‌شه الا با خاک گور.

یه چیزی که دیدم در مورد فیلم نوشتن این بود که 20-30 دقیقه اولش حوصله آدم رو سر می‌بره، بنظرم این طور نیست و فضاسازی اولیه فیلم نسبت به جایگاه اشخاص به بهترین شکل ممکن انجام میشه، اینکه ببینید زندگی در اون زمان چقدر خسته کننده و کند و مریض بوده.

همسر بالین پس از خودکشی می‌‍میره(بیشتر خودکشی‌های اون زمان همین بوده چون از یه طرف چیزی بنام احیا به اون شکل نبوده و از یه طرف دیگه‌ام اگه خدایی نکرده زنده میمونده بقیه به گناه خودکشی میکشتنش!) اون هم بدون گفتن هیچ دیالوگی! و با توجه به آموزه‌های اون زمان برادر کشیش‌اش مرتب در گوش بالین وِز و وِز می‌کنه که: همسرت چون خودکشی کرده الان داره توی جهنم جیغ و داد میزنه چون داره به بدترین شکل ممکن بریون و کبابی میشه.

بالین می‌شنوه که توی اورشلیم گناهان آدم بخشیده میشه(نمیگن چجوری، فقط میگن بخشیده میشه)، پس تصمیم‌اش رو می‌گیره و راهی اورشلیم میشه تا گناهان خودش و همسرش پاک شده و منزه و دسته گل بشن.


یکی از خفن‌ترین تعلیق‌های فیلم همین اولشه، همسر بالین برای چی خودکشی می‌کنه؟ گفته میشه بابت اینکه بچه مُرده بدنیا اومد ولی کارگردان به شما پاسخ کاملی نمیده، در واقع در اون دوران هم کسی دنبال دلیل خودکشی کسی نبوده و فقط با گفتن اینکه اگر خودکشی کرده یا بهتر بگم به هر دلیلی که خودکشی کرده پس مرتکب گناه شده و اون دنیا فلان طور میشه و... سر و ته قضیه رو هم می‌آوردن.(به انسان فرصت دفاع داده نمیشه) ازش پرسیده نمیشه چه رنجی رو کشیدی که رفتن رو به موندن ترجیح دادی فقط یسری دارن زغال رو رُخ می‌کنند تا طرفو باربیکیوش کنند...

بالین به اورشلیم می‌رسه، عظمت وصف ناپذیر اورشلیم در اون زمان، مزارع، درختان، خانه و کاشانه، موسیقی خیلی زیبایی در زمینه پخش میشه، بالین به فراز کوه میره، زمین رو با دستش چال میکنه و تنها یادگاری همسرش که گردنبندشه رو خاک می‌کنه ولی اونطور که باید راضی نیست.

برمی‌گرده پیش رئیس گروه که حالا داره توی رختخواب با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنه و یکی از خوفناک‌ و بُرَنده‌ترین دیالوگ‌های تاریخ رو میگه:

قرار بود گناهان ما توی اورشلیم بخشیده بشه... ولی من چیز خاصی حس نمی‌کنم...

در واقع:

مکان‌های مقدس آدم‌های مقدس نمی‌سازند و بالعکس!

یکی از نمونه‌هاش روزنامه بوستون گلوب بود که تونست پرده از رسوایی عظیم کودک آزاری و پرده پوشی در داخل قلمرو کلیسای کاتولیک محلی برداره و بعدها فیلم Spotlight هم از روی همین ماجرا ساخته شد و من خودم بیشمار مورد می‌شناسم از افرادی که اسم حاجی رو یدک می‌کشند ولی موقع حساب و کتاب دولا پهنا تو پاچه ملت می‌کنند و هر سال هم بساط نذریشون براهه، در واقع اینجا منظورش اثرگذاری ذهن روی آدمه، اینکه شما فکر کنی انسان خاصی هستی، نشون شده‌ای، خدا نظر خاصی بهت داره، همه اینا کشکه! هیچکدوم اینا ازت موجود خاصی نمیسازه و هرگز هیچکدوم اینا بهت قدرت مافوق بشری نمیده. چنگ انداختن به چیزی که واقعا و دلی قبولش نداری هیچ کمکی بهت نمی‌کنه و اینا فقط حس شماست و بس، همونطور که موزیک گوش میدی و ممکنه حس بغض و غم رو در شما تحریک کنه یا خیلی حسن خفن بودن بهتون بده یا چیزهای اینچنینی دیگه.

اگر کسی خیلی هنر کنه بتونه به یه سعادت نسبی برسه و بله لازمه رسیدن به همون یه ریزه سعادتم حرکت و تلاش بی وقفه از سمت خودشه و هیچ دستی مافوق بشری نمیاد شما رو از ورته نابودی برداره بذاره اون بالا بالاها.

رئیس گروه اما بدون گفتن دیالوگ مرتبط یه صحنه درخشان دیگه رو رقم می‌زنه، اون هیچ اشاره‌ای به پاسخ پرسش بالین نمی‌کنه و به این ترتیب به مخاطب القا میشه کسی که بیشتر عمرش رو توی اورشلیم بوده و در ظاهر همه اینارو باور داشته واقعا نمیدونه که گناهان اونجا بخشیده میشن یا نه، اصن حساب و کتاب این دنیا و اون دنیا به چه شکله و اینکه بطور کلی چرا و با چه منطقی باید گناهان شما با حضورتون توی یه مکان خاص بخشیده بشن!؟ و البته دروغ هم نمیگه، چون دلیلی برای گفتنش نداره، قصه سر هم نمیکنه و مَرد و مردونه با زبون بی زبونی میگه نمی‌دونم.

پادشاه جزامی مسئول برقراری صلح در اورشلیمه، در نگاه اول اون خیلی عادل و دادگر بنظر میرسه ولی وقتی جلوتر میریم مشخص میشه که فقط و فقط از ترس خداست که سعی می‌کنه همه چی رو آروم نگه داره، اون روی توسعه و آبادانی شهر نظر خاصی نداره، با خواهرش فقط در خلوت زلال و شفاف حرف می‌زنه ولی در عمل میخواد خیلی خودش رو شریف نشون بده.

در صورتی که حاکمی که به فکر مردم‌اش باشه سعی و تلاش می‌کنه اونهارو از خطرات ثانویه دور کنه، اما پادشاه جزامی چنین قصدی نداره و بر این باوره که تا زنده هستم صلح رو برقرار کنم کافیه، پس از مرگم ارتباطی به من نداره، با اینکه میدونه اون دوتا فرانسوی جنگ طلب روانی نهایت پدرسوختگی رو دارند و قراره هزاران هزار نفر بخاطر حماقتای اینا کشته بشن ولی فقط تلاش می‌کنه شرایط رو ثابت نگه داره.

بالین متوجه میشه رئیس گروه در واقع پدرشه و پس از مرگش هم اموال و دارایی‌هاش به تنها پسرش میرسه، چندین جریب زمین به همراه کلی درخت و خانه دوبلکس و... برخلاف پدرش اون میزنه به دل زمین‌ها، در کنار روستایی‌ها مشغول بکار میشه، به آب میرسن و مزارع رو از کم بهره بودن درمیارن، مثل باقی مردم صبح تا شب کار می‌کنه و انگار نه انگار که صاحب منصبه، خودش مسیحیه ولی افراد زیر دستش همه جور قومی هستند، ازشون نمیپرسه چی هستید و کی هستید، فقط در کنارشون کار می‌کنه در جهت توسعه و آبادانی.

با اینکه دوروبر خواهر پادشاه جزامی رو سردار و سرلشکر و لُرد و خان گرفته ولی اون دلبسته هیچکس نمیشه ولی با دیدن بالین و منش اون یک دل نه و صد دل بهش می‌بازه، خلاف بیشتر افرادی که احاطه‌اش کردن بالین عاشق ساختن و آبادانیه و جز در موارد لزوم دست به شمشیر نمی‌بره.

در فیلم زن اهمیت چندانی نداره، چون منطبق با واقعیت اون زمان ساخته شده، مثلا فرانسوی روانی جنگ طلبی که فقط دنبال خون و خونریزیه به سیبیلا پیشنهاد ازدواج میده و میگه اگه می‌خوای فرزندت که شاه آینده است شوالیه‌های من رو داشته باشه با من ازدواج کن، هیچ حس و محبتی بین این دوتا وجود نداره و فرانسوی روانی با اینکه خودش رو مسیحی به تمام معنا نشون میده ولی با هر کی که عشقشه و در هر حالی نزدیکی می‌کنه، همه جور کاری که اتفاقا از منظر مسیحیت گناهه رو انجام میده، چون هیچ چارچوب اخلاقی واقعی برای زندگیش نداره و تنها یه پوسته مذهبی(لباسی که نماد صلیب رو داره) تنش کرده.

فرانسوی روانی خودش رو پیرو دو آتیشه مسیحیت نشون میده ولی از درون تهی و پوچه، هم خودش، هم افکارش و هم رفتارش. تعادل روحی و روانی نداره و مرتبا در فکر جنگ و خونریزی و فتح و کشتاره. اون اینقدر بی عقله که بجای جمع آوری آذوقه برای نیروهاش یه صلیب بزرگ و طلایی ساخته و فکر میکنه اون صلیب قراره براش کاری کنه و قدرت ماورایی به نیروهاش بده! ولی زرشک! در نبرد با صلاح الدین نیروهاش رو مسافت زیادی با همین وضع راه میبره بی هیچ توقف و استراحتی و وقتی دو سپاه رودرروی همدیگه درمیان سپاهیان صلیبی حتی رمق ایستادن هم ندارند و براحتی تار و مار و تلف میشن و خودش هم به بدترین شکل ممکنه اسیر و پَست میشه.

صلاح الدین ایوبی نسبت به فرماندهان لشگر صلیبی انسان بسیار با خرد و باهوشیه، زمانی که مشاورش بهش میگه همین حالا باید به اورشلیم حمله کنیم و خاکش رو به توبره بکشیم و خدا با ماست اون میگه بله خدا با ماست ولی نیروها هم باید نای جنگ داشته باشند، اول آذوقه، دوم باید از مسیری بریم که بیشترین آبشخورها رو داشته باشه تا نیروها مرتب تجدید قوا کنند و سرحال باشند، اون حتی برای صلیب هم احترام قائله(چیزی که در اون زمان خود هالیوود هم ازش انتقاد می‌کنه و میگه: دیگه مسلمون انقد خوبم نمیشه دیگه!) ولی خوب مانند بقیه شخصیت‌ها جایی از کارش میلنگه، زمانی که اون یکی فرانسوی عشق جنگ و ابله خواهر صلاح الدین رو اسیر می‌کنه خیلی آروم روبنداش رو باز می‌کنه، خواهر صلاح الدین میگه: من خواهر صلاح الدینم.

و صحنه کات می‌خوره! یه تعلیق فوق العاده ایجاد میشه، کارگردان هم نخواسته وارد جزئیات بشه و فیلم از فضای اصلی دور بشه برای همین با باز شدن فقط روبنده این پیام رو القا می‌کنه که فرانسوی روانی دوم به خواهر صلاح الدین تجاوز می‌کنه و بعد می‌کشتش، اما اوج هنرنمایی کارگردان اونجاست که وقتی پیک صلاح الدین میاد برای گرفتن جنازه خواهرش و در صحنه‌های بعدی هرگز در مورد خواهر صلاح الدین بحثی نمیشه، حتی خود صلاح الدین در خلوت بهش فکر نمی‌کنه و اشکی براش نمی‌ریزه! اینها همه خبر از نقش و ارزش زن در اون دوره داره که بشدتم تلخه، همچنین صلاح الدین در نفس کار و در نهایت نمی‌دونه که خاصیت اورشلیم واقعا چیه، فقط میدونه اونجا همه چیزه، پاسخی برای چرا همه چیزه؟ نداره.

صلاح الدین حالا که پادشاه رو شکست داده به سمت اورشلیم میتازه ولی با دفاع جانانه بالین و مردم روبرو میشه(بالین چندین بار میگه هدف ما حفاظت از مردمه و نمیگه نباید بذاریم که مثلا فلان سازه تخریب بشه)، جنگ سختی درمی‌گیره، چندین روز و شب به طول می‌انجامه و جنازه‌ها روی هم تلنبار میشن، فقط آدمه که میمیره، نهایتا پس از چند روز صلاح الدین با بالین دیدار می‌کنه و توافقی بینشون حاصل میشه، بالین حاضر میشه شهر رو تسلیم کنه در عوض صلاح الدین با مردم کاری نداشته باشه تا اونها برن سی خودشون، پس از کشت و کشتار چند هزار نفری صلح کردند.. کاری که میشد از اول انجام بشه... اینجا کارگردان تعلیق دیگه‌ای ایجاد می‌کنه:

  1. تسلیم شهر از سوی بالین به دلیل حفظ جان مردمه(در واقع فیلم اگر منجی داشته باشه اون بالینه، چون فهمیده چیزی که مهمه زندگی و جان مردمه نه سنگ، دیوار و پاره آجر).
  2. بالین از ته دل مطمئنه اورشلیم چیزی به جز سنگ و سازه نیست(حداقل برای خودش)، اگر چه مسیر سعادتش از اینجا میگذشته ولی سعادت در اورشلیم براش سفره پهن نکرده و بهش نمیگه بفرما بشین و اگر بقیه فکر می‌کنند اونجا مقدسه یا قراره اتفاق خاصی بعدها توش بیوفته یا خدا نگاه خیلی خاصی به اونجا داره فقط به این دلیله که دوست دارند اینجوری فکر کنند.

برمی‌گردیم به بالین و سیبیلا، اونها برای هم ساخته شدند، پس از فراز و نشیب‌های بسیار قول و قرار میذارن که با هم برگردن به شهر بالین و زندگی نویی رو آغاز کنند، اینجا نقطه رستگاری و سعادت هر دوی اونهاست. پس از بازگشت و شروع زندگی نو روزی روزگاری ریچارد شیردل در حال عبور از اونجا بوده، عین رئیس گروه قبلی با بالین مکالمه میکنه و میگه من عازم اورشلیمم برای بازپس‌گیری مکان مقدس و ... به من گفتن بالین نامی اینجاست، کسی که زمانی مدافع اورشلیم بوده.

بالین پاسخ میده: من یه آهنگرم.

ریچارد شیردل: و من پادشاه انگلستانم.

بالین(با لبخند): و من یه آهنگرم.

در پایان باید بگم یکی از درخشان‌ترین فیلم‌های عمرم بود که مطمئنا باز هم نکته و مطلب داره ولی چه کنم اونقدرا پر چونه نیستم! دیدنش رو به همه توصیه می‌کنم. فیلمیه که پس از دیدنش تک تک شخصیتاش رو می‌تونید در همون دوروبر خودتون جستجو کنید و ببینید.صد درصد حقش چندین اسکار بوده ولی به خاطر حواشی فراوان و نقدهای منصفانه‌اش اونقدرا که باید دیده نشده.


در مجموعه جنگ‌های صلیبی و مشابه اون بر سر سرزمین‌های مقدس و ... بیشتر از n سال طول کشیده و همچنان ادامه داره! چرا n سال؟ چون نه تنها در اورشلیم بلکه در سرزمین های دیگه هم مردم سر اختلافاتی که توی اورشلیم بوده میجنگیدن به نحوی، این n میتونه چند سال باشه؟ گفتن بیشتر از 1000سال! بیش از هزار ساله که این نبردها و جنگ‌ها به شیوه‌های مختلف ادامه داره....