ما شکیبا بودیم و این است کلامی که ما را به تمامی وصف میتوان کرد.
چرا انسان تصویرساز شد؟
یک روز استاد سر کلاس چنین سوالی مطرح کرد: چرا انسان تصویرساز شد؟
به گفتهی هراکلیت «فانی بودن جاودانگیست و جاودانگی فانی بودن است. مرگ حیات دیگری است و حیات دیگری مرگ است.»
در واقع پاسخ سوال استاد این بود: انسان تصویرساز شد چون هر تصویر هم حضورِ جانشین است و هم فقدان. حضور و غیاب همزمان در یک تصویر وجود دارند. انسان میخواست چیزی را که غایب است حاضر کند.
شاید به این دلیل دست به کشیدن تصاویری در داخل غارها میزده. شاید میخواسته آنچه را نداشته بهگونهای حاضر کند.
حتی امروزه هم ما تصاویر عزیزانمان را که از دست دادهایم، قاب میکنیم و به دیوار میزنیم. تصویر شخص متوفی بهنوعی حضورِ جانشین آن فرد است. گویی ما هم همچون انسان نخستین، دلمان میخواهد آنچه را که غایب است حضور ببخشیم.
به پایان آمد این ویرگول، حکایت همچنان باقیست....
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای؟ / من در میان جمع و دلم جای دیگر است
مطلبی دیگر از این انتشارات
نگاهی جدید به پدیدهی «زخم»
مطلبی دیگر از این انتشارات
تراژدی چیست و موقعیتهای تراژیک زندگی کدامند؟
بر اساس علایق شما
نامه ی صد و هفده ( منه نگران )