از حلقه کافکا تا حلقه های گشتالت درمانی

آشنایی با کورت کافکا و میراث ماندگارش، روان‌شناسی گشتالت

?تصویر۱: حلقهٔ کافکا
?تصویر۱: حلقهٔ کافکا

‌به تصویر بالا نگاه کنید. چیزی توجهتان را جلب نکرده است؟ نه؟ پیش از آنکه ادامهٔ متن را بخوانید، بار دیگر به عکس نگاه کنید و به رنگ دایره و نیم‌دایره‌ها دقت کنید.

همان‌طور که احتمالاً متوجه شده‌اید، دایرهٔ A از نظر رنگ یکنواخت به نظر می رسد؛ اما هنگامی که دایره به دو قسمت تقسیم می‌شود - همانطور که شکل B نشان داده شده است - دو نیم‌دایره با دو طیف متفاوت از رنگ خاکستری به نظر می‌رسند. این دو نیمه اکنون هویت‌های جداگانه ای دارند و هر کدام در چارچوب منحصر به فرد خود درک می‌شوند.

حال اگر خوب نگاه کنید، یک نوع پیکربندی جدید نیز در شکل C نمایش داده شده است که در آن نیم‌دایره‌های چپ و راست به صورت عمودی به دور یکدیگر می‌لغزند و این شکل جدید منجر به سازماندهی ادراکی بسیار متفاوت و توهّم نوری‌ای قوی می‌شود.

این شکل امروزه با عنوان حلقهٔ کافکا (Koffka Ring) شناخته می‌شود و مثالی است از اینکه چگونه اختلاف شدّت درخشندگی اجزاء مختلف یک عکس (contrast) را می‌توان با تغییر پیکربندی فضایی دستکاری کرد. این تصویر نمایانگر تنها یکی از ابداعات کورت کافکا (۱) برای نمایش خطاهای ادراکی است.

به مناسبت زادروز کورت کافکا (۱۸ مارس)، در این یادداشت نگاهی خواهیم داشت به زندگی حرفه‌ای و میراث ماندگارش در روان‌شناسی.

آشنایی با کورت کافکا

کورت کافکا روان‌شناسی آلمانی است که با همکاری مکس ورتهایمر (۲)، ولفگانگ کوهلر (۳) و دیگران، نقش مهمی را در شکل‌گیری رویکرد جدیدی به مطالعهٔ ادراک، تفکر و حل مسئلهٔ انسان و توسعهٔ روان‌شناسی گشتالت (۴) ایفا کردند.

تصویر۲:کافکا در هاله ‌ای از نور!
تصویر۲:کافکا در هاله ‌ای از نور!


کافکا در ۱۸ مارس ۱۸۸۶ در برلین آلمان متولد شد و پس از تحصیل در رشتهٔ روان‌شناسی به مدت سه سال در دانشگاه برلین، در سال ۱۹۰۹ دکترای خود را در آنجا به عنوان شاگرد کارل استامپ (۵) دریافت کرد [1].

زمانی که مکس ورتهایمر در سال ۱۹۱۰ وارد دانشگاه فرانکفورت شد و از ولفگانگ کهلر و کورت کافکا دعوت کرد تا به عنوان آزمودنی در تحقیقاتش دربارهٔ پدیدهٔ فای (Phi Phenomenon)شرکت کنند، کافکا در همان دانشگاه کار می‌کرد. این همکاری منجر به تدوین یکی از تأثیرگذارترین مقالات در تاریخ روان‌شناسی با عنوان «دربارهٔ اصول روان‌شناسی گشتالت» شد که پایه و اساس نظریهٔ روان‌شناسی گشتالت به عنوان اعتراضی علیه نظریه‌های تقلیل گرایانهٔ رایج آن زمان را پی‌ریزی کرد. این مقاله نظریه‌های سنتی ادراک را که مدعی بود «ادراکات پیچیده را می‌توان به عناصر ساده تقسیم کرد» (۶) رد کرد و تولد روان‌شناسی گشتالت را در سال ۱۹۱۲ رقم زد.

نگاهی به میراث ماندگار کافکا: روان‌شناسی گشتالت

کافکا و همکارانش بر این باور بودند که ادراک فرآیندی کل‌نگر است که کل ارگانیسم و محیط را به عنوان یک سیستم یکپارچه درگیر می‌کند، نه مجموعه‌ای از بخش‌های جداگانه. در حقیقت، نظریهٔ گشتالت مطرح می‌کند که وقتی مردم اشیاء را درک می‌کنند، تمایل دارند آنها را به عنوان کلِ سازمان‌یافته ببینند و این ادراکات تحت تأثیر قوانینی مانند مجاورت (۷)، شباهت (۸) و یکپارچگی (۹) است. در حقیقت، روانشناسان گشتالت تصریح می‌کنند که ادراکات محصول تعاملات پیچیده بین محرک‌های مختلف است و برخلاف رویکرد رفتارگرایانه که در درک رفتار متمرکز بر محرک و پاسخ می‌باشد، روان‌شناسان گشتالت به دنبال درک سازماندهی در فرآیندهای شناختی بودند.

تصویر۳:چند نمونه از قوانین سازماندهی گشتالت
تصویر۳:چند نمونه از قوانین سازماندهی گشتالت


کافکا در سال ۱۹۳۵ اثر مهم خود را با عنوان «اصول روانشناسی گشتالت» منتشر کرد و نظریهٔ روان‌شناسی گشتالت را در ذیل آن ارائه داد. این کتاب اهمیت «کل» را در درک «جزء» یک فرآیند ذهنی مورد بحث قرار داد و بیان کرد که «کل غیر از مجموع اجزاء آن است». او همچنین تأثیر زمینه بر ادراک را بررسی کرد و استدلال کرد که زمینه یا context نقش مهمی را در شکل‌دهی به نحوهٔ ادراک یک شئ ایفا می‌کند. از این رو نقش محیط های رفتاری یا behavioral environments را در درک رفتار را مورد توجه قرار داد و مدعی بود که رفتار یک فرد می تواند ناشی از محیط رفتاری خود او یا محیط رفتاری دیگری باشد. این بدان معناست که شخصی می تواند اعمال خود را به یک طریق ببیند و درک کند، در حالی که شخصی دیگر می تواند همان اعمال را کاملاً متفاوت درک کند. از این روست که روانشناسان باید توجه داشته باشند که رفتار یک فرد را در محیط رفتاری همان فرد ببینند، نه در محیط خودشان.

مشارکت کافکا در زمینهٔ روان‌شناسی و به ویژه روان‌شناسی گشتالت، نگرش ما به ادراک، شناخت و یادگیری را تغییر داده و تأثیر ماندگاری بر روان‌شناسی مدرن داشته است. او معتقد بود که ادراکات، کل سازمان یافته‌ای هستند که توسط ذهن ساخته می شوند؛ از این رو پیشنهاد کرد که فرآیندهای ادراکی و شناختی به یکدیگر وابسته هستند، و از این رو نحوهٔ درک ما از اشیاء بر نحوهٔ تفکر ما دربارهٔ آنها تأثیر می‌گذارد. کافکا همچنین نقش قابل توجهی در مطالعهٔ خلاقیت انسان در روان‌شناسی گشتالت ایفا کرده است. او معتقد بود که تفکر خلّاق شامل بازسازی ادراکات است و این بازسازی کلیدی برای درک حل مسئله و خلاقیت است.

کاربردهای روان‌شناسی گشتالت

اصول روان‌شناسی گشتالت در طول تاریخ در طیف وسیعی از محیط‌های بالینی و سازمانی به کار گرفته شده است؛ به نحوی که گشتالت‌درمانی، به طور خاص، به شکلی از روان‌درمانی تبدیل شده است که بر اهمیت خودآگاهی و ادغام کل فرد در فرآیند درمان تأکید می‌کند. از این رو، این رویکرد می‌تواند در درمان افراد مبتلا به اختلالات خوردن مفید باشد؛ زیرا به جای علل زمینه‌ای این اختلال، بر رفتار فعلی افراد تمرکز می‌کند. این رویکرد با تمرکز بر اصل «کل چیزی غیر از مجموع اجزاست» (۱۰) سبب می‌شود که افراد مبتلا به اختلالات خوردن، به جای جدا کردن جنبه‌های خاصی از رفتار خود، به رفتار خود به عنوان یک فرآیند کامل بنگرند و درک جامع‌تری از اختلال خود داشته و شروع به ایجاد تغییرات مثبت کنند [۲، ۳، ۴].

روانشناسی گشتالت همچنین در گروه‌درمانی و روان‌شناسی سازمانی به کار گرفته شده است و رهبران گروه می‌توانند از تکنیک‌های گشتالت برای افزایش انسجام گروهی و ارتقای ارتباط مؤثر بین اعضای گروه، افزایش مشارکت کارکنان، پرورش خلاقیت و نوآوری و بهبود فرهنگ سازمانی استفاده کنند [۲، ۳، ۴].

در نهایت اینکه اصول روان‌شناسی گشتالت در ارزیابی‌های عصب-روانشناختی در مورد اقدامات شناختی و ادراکی بسیار مفید بوده و تمرکز آن بر الگوها و کل‌ها به جای بخش‌های منفرد، بینش قابل‌توجهی را دربارهٔ عملکرد ذهن ارائه کرده است [۲، ۳، ۴].

پانویس‌ها

(۱) Kurt Koffka
(۲) Max Wertheimer
(۳) Wolfgang Köhler
(۴) Gestalt Psychology
(۵) Carl Stumpf

(۶) باور روان‌شناسان پیرو مکتب روان‌شناسی ساختارگرا (Structural Psychology یا Structuralism)

(۷) Proximity principle
(۸) Similarity principle
(۹) Continuity principle

(۱۰) در برخی منابع جملهٔ «کل چیزی بزرگتر از مجموع اجزاست» به کار رفته که باعث کژفهمی دربارهٔ معنای این عبارت شده است. همان‌طور که در تصاویر ۱ و ۳ قابل مشاهده است، کل لزوماً «بیشتر» از مجموع اجزا نیست، بلکه چیزی غیر از صرف مجموعهٔ اجزاست که بر اساس فهم اجزای منفرد، قابل فهم نخواهد بود.



منابع

[1] Harrower-Erickson, M. R. (1942). "Kurt Koffka: 1886-1941". The American Journal of Psychology. 55 (2): 278–281.

[2] Perls, F. S., Hefferline, R. F., & Goodman, P. (1951). Gestalt therapy: Excitement and growth in the human personality. Julian Press.

[3] Polster, E., & Polster, M. (1973). Gestalt therapy integrated: Contours of theory and practice. Vintage Books.

[4] Yontef, G. M. (1993). Awareness, dialogue, and process: Essays on Gestalt therapy. Gould & Van Pelt.