زندگی از پس تمامی سیاهی‌ها راهش را به آغوش ما باز می‌کند از نیلوفر حامدی

گوش کنیم به روزنوشته نیلوفر حامدی در زندان که از طریق تماس تلفنی با همسرش روایت کرده است:

دیروز یک عصرانه زنانه داشتیم با هم‌بندانِ عزیزتر از جانم. در اتاق یکِ بندِ قرنطینه زندان قرچک، در میانه تخت‌های آهنی‌مان نشستیم و همراه با چایی کیسه‌ای که گاهی اوقات با چند دانه هل طعم خانه را به زندان می‌آورد، چیز کیک خوردیم. همان دسر معروف کافه‌های شهر که از قضا عاشقانه دلخسته فراوانی دارد.

از ملاقات کابینی هفتگی که برگشتم دانستم باید کاری کنم. برای تغییر احوالم. چیزی شبیه پخت و پز. پس دست به کار شدم. بیسکوئیت ساقه طلایی را کوبیده و سپس با کره گیاهی که بعضی روزها به عنوان صبحانه به ما می‌دهند آمیختم و در دو ظرف تقسیم کردم. ماست و عسل مخلوط شده را روی یکی از بیسکوئیت‌ها و پنیر خامه‌ای و مربای آلبالو را روی بیسکوئیت‌های دیگر ریختم. چیزکیک‌ها چند ساعتی در یخچال ماندند و حوالی ساعت ۸ عصرانه زنانه ما را مزین کردند.

در همین لحظه وقتی زهرا، نازنین و الهه همراه با هر جرعه چایی، برشی از چیزکیک‌ها را در دهان گذاشتند، موعد تغییر حالات ما بود؛ وقتی برق رضایت در چشمانشان درخشید و صدایی از عمق وجودشان گواهی داد که دسر عصرانه درست و حسابی از کار درآمده. این همان لحظه‌ای بود که انتظارش را می‌کشیدم. درست شبیه دورهمی‌های دوستانه وقتی من و خانه‌ام میزبان عزیزانم بودیم. آن‌ها دست‌پخت مرا می‌خوردند و لبخندِ روی صورتشان، ذره ذره وجودم را گرم می‌کرد.

اینجا در زندان قرچک ورامین زندگی از پس تمامی سیاهی‌ها راهش را به آغوش ما باز می‌کند.

نیلوفر حامدی و الهه محمدی، این دو خبرنگار نگذاشتند مرگ دختر ایران پنهان بماند.
نیلوفر حامدی و الهه محمدی، این دو خبرنگار نگذاشتند مرگ دختر ایران پنهان بماند.



چقدر از شنیدن صدای نیلوفر خوشحالم. صدای او بارقه امید است و زندگی.

جان همگی‌تون سلامت که از چاردیواری زندان لبخند و عشق به ما هدیه می‌دهید. بزرگوارید و شایسته احترام

دم بچه‌های اورسی گرم که قسمتی را در ستایش مبارزه تهیه کرده‌اند.