دلم آموزش و پرورش غنی‌تر می‌خواهد

مشکل از شب است؛ شب با خاطر آرام‌تری روزم را مرور می‌کنم. امروز همه خوشی‌های زندگی را تجربه کردم اما چیزی آزارم می‌دهد. خودکشی آن دانش‌آموز بوشهری به خاطر نداشتن موبایل مثل خوره به جانم افتاده. حکم شلاق آن معلم معلول خبر ناگوار دیگری‌ست.

من تنها زندگی می‌کنم. اگر آدم دیگری اینجا بود مشغول می‌شدم و کمتر به این اخبار فکر می‌کردم. البته تنهایی مزیت بزرگی‌ست؛ می‌شود بدون خجالت گریه کرد. برای آموزش و پرورش کشورم گریه می‌کنم که خراب و درمانده است. برای کودک بوشهری که خودکشی می‌کند.

امسال یک تبلت به یک دانش‌آموز هدیه دادم. می‌دانم ناچیز است اما بضاعتم همین بود. سال‌های قبل بابابزرگم گل‌ریزان هیئت را برعهده داشت. ده روز مانده به محرم اهالی هیئت بنی‌فاطمه اصفهان را مهمانی می‌کرد تا مردم هزینه توسعه و فعالیت‌های هیئت را هدیه دهند. یادم نمی‌رود حدود سال ۹۰ پسرعمویم سیصد هزار تومن هدیه داد. با خودم گفتم این که عددی نیست اما هر کس را به اندازه توانش می‌سنجند.

نیت کرده‌ام سال دیگر ده تبلت هدیه دهم یا سرپرستی یک دانش‌آموز را برعهده بگیرم. این تصور در حال حاضر عمیقا دور از دسترس است. هزینه‌های زندگی هر روز بدتر می‌شود. با این وجود باور دارم اگر رویایی باشد زندگی به شکل غیرمنتظره‌ای اسبابش را فراهم می‌کند.

وسایل تحصیل اولین قدم برای بهتر شدن است. قدم مهم‌تر بهبود ساختارهای آموزشی است. هدف دیگری هم دارم که به توانمندی کودکان محروم کمک می‌کند: یاد گرفتن زبان. اول می‌خواستم چند ساعت در هفته به زینبیه بروم. فعلا زمان اجازه نمی‌دهد. پس سه پایه خریدم تا فیلم‌های آموزش زبان پر کنم. قطعا کسی که بتواند انگلیسی صحبت کند فرصت‌های بیشتری پیش رو دارد.

خوشبختانه ما فرصت‌های خوبی برای بهبود ساختارها و فرهنگ آموزشی ایران داریم. یکی از مطالب الهام‌بخش گزارش بازدید بهرام‌پور را از مدارس کشورهای فنلاند، سوئد، هلند، مالزی و ژاپن است. بهرام‌پور، در موسسه بیش از یک نفر، مشاهداتش را ساده و کاربردی در حدود ۲ ساعت بازگو می‌کند. ازین مستندسازی خوشحالم و به بهتر شدن وضعیت معلمان، دانش‌آموزان و آموزش در ایران امیدوارم.