به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
ما کی اینقدر بیرحم شدیم؟
- بالاخره رفتار زشت و زنندهتان کار دستتان داد؛ شما شرف شرکت ما را بردهاید. شما ...
- آقای رئیس مگر شرف شرکت به شلوارک پوشیدن در آشپزخانه مربوط است؟
- نمیفهمید آقا؛ نمیفهمید. برای این که درست تنبیه شوید تا ۲۴ سال بدون حقوق کار میکنید.
- آقای رئیس، بعضی کارمندها از زیر کار درمیروند؛ میروند توی دستشویی با موبایل بازی میکنند.
- به شما چه ربطی دارد؟ برای دخالت بیجا تا ۲۴ سال اجازه نوشیدن آب جوش ندارید.
- آقای رئیس، ۲۴ سال همه زندگیام است؛ رحم کنید. اجازه دهید به شرکت دیگری میروم.
- وقتی آدم شدید بعد میروید. ما شما را آدم میکنیم.
این دیالوگ پشت چراغ قرمز در سرم میچرخید. ۲۴ سال بیگاری و بدبختی غیرقابل تحمل است؛ با این حال باز هم از زندان بهتر است. امروز صبح خیلی ناراحت بودم. برای یک دختر ایرانی بخاطر حجاب ۲۴ سال حکم زندان صادر شده است. تحمل هر روز زندان درد و عذابی بزرگ است؛ حالا جوانی را به جرم رعایت نکردن حجاب به به یک عمر زندان محکوم کردهاند. یک سال کمتر از حبس ابد!
من آن دختر را نمیشناسم؛ نه دختر خالهام و نه ارتباطی با او داشتهام. تنها به صرف این که ایرانی است، عمیقا احساس شرم میکنم. برای مدیرعامل ثامن الحجج که بیش از ۳۵ هزار میلیارد به کشور خسارت زد، ۱۵ سال حکم بریدند؛ برای مقایسه، خسارتهای سیل امسال (تا ۱۸ فروردین) در حدود ۱۵۰۰۰ میلیارد تومان برآورد شد. ثامن الحجج کشوری را به ویرانی کشید، خانوادههایی را که از بین برد، ۱۵ سال حکم برای مدیر عامل.
این چه کشوری است که جوان ایرانی را بخاطر حجاب به ۲۴ سال زندان محکوم میکند؟ ما چه مردمی هستیم که در برابر چنین ظلمی ساکت نشستهایم؟ انسان اگر از خبر این غصه دِق کند، حق دارد.
ما مردمان بیرحمی هستیم. سنگین در مورد هم قضاوت میکنیم و بیش از حد در امور یکدیگر قضاوت میکنیم. عیب خود را نمیبینیم و انگشتمان به سمت دیگران دراز است. اما همه جای دنیا مسلمانان به این شکل نیستند.
حُسام، جوان مراکشی
مدتی که در کاردیف زندگی میکردم به مسجد نزدیک خانمان رفت و آمد داشتم. میخواستم رفتارشان را ببینم و با دیدگاههایشان آشنا شوم.
شبی بعد از افطار در جمعی دوستانه در مسجد حُسام تعریف میکرد «من قبل از این که ازدواج کنم زیاد بار (میکده) میروم؛ دوست دختر داشتم. حتی قمار میکردم. زندگی درهمی داشتم ولی حالا که ازدواج کردهام، خانواده دارم همه زندگیام برای خانوادهام است. نه میخورم، نه میکشم، زندگی جدیدی دارم؛ یک زندگی سالم!»
او اینقدر احساس امنیت میکرد که به من از گذشتهاش میگفت. نمیترسید مورد قضاوت قرار گیرد، طرد شود و آزار ببیند. بلکه با آرامش داستان زندگیاش را میگفت. قبول داشت که قبلا اشتباه کرده و حالا زندگی دیگری دارد. کسی او را بازخواست نمیکرد بلکه دیگران او را به خاطر اعمال نیکش تحسین میکردند.
آرامش حسام، این جوان مراکشی به دلیل ارتباط مثبت اطرافیان است. آنها از خوب بودن او حمایت میکنند و رفتارش اشتباهش را مذموم میشمارند اما شخصیتش را تحقیر نمیکنند؛ او را طرد نمیکنند بلکه به عنوان دوست، هر زمان که بخواهد میپذیرندش. او چیزی برای شرمندگی یا خجالت ندارد. نگاهش به آیندهای است که قرار است بسازد. به نظر حسام، «اسلام دین خوبی است؛ به آنها راه درست را نشان میدهد.» من میدانم چرا حسام چنین نظر مثبتی به اسلام دارد: بخاطر اطرافیانی که به او محبت دادهاند بدون قضاوت. اَبِئو ناگهان به وجد میآید.
اَبِئو، جوانی غنایی
اَبِئو حدودا ۱۸ سال دارد. این جوانی غنایی، میگوید: «من با افتخار مسلمان هستم.» حسام از او میپرسد: «پس چرا دوست دختر داری؟» اَبِئو جواب میدهد: «دیگه دارم!»
میپرسم چقدر پول میخواهد تا دینش را عوض کند، دو کیسه طلا کافی است؟ اَبِئو میگوید: «اصلا، حتی اگر بکشیام دینم را عوض نمیکنم.»
برای اَبِئو توضیح میدهم در ایران حجاب اجباری است. نداشتن حجاب یعنی جرم و مجازات. چپ چپ نگاهم میکند. زیر لب زمزمه میکند: «قابل قبول نیست؛ دارید چکار میکنید؟» ادامه نمیدهم. بحث را عوض میکنم.
{شب چند عکس از فضای مسجد میگذارم. صمیمی و دوست داشتنی است.}
جدا، ما در ایران چکار میکنیم
اسلامی که در انگلیس نمایش داده میشود مایه محبت و حمایت است. ایدهآل نمیسازم، اما در کل مایه تسکین است. من در مقابل دوستان خارجیام نمی توانم در مورد بعضی چیزها حرف بزنم. مایه شرم است. این که یک زن نمیتواند به ورزشگاه برود، دوچرخهسواری کند، رعایت حجاب اجباری است، یا چیزهای دیگر!
میتوانم در مورد فقر، بزهکاریهای اجتماعی یا نابرابری بگویم، این موضوعات همه جا هست اما حجاب اجباری اینقدر سطحی و پیش پا افتاده است، و آزادی پوشش اینقدر مسلم، که نمیشود به راحتی در موردش حرف زد. حالا برای رعایت نکردن همین قانون ناعادلانه، دختری ایرانی به ۲۴ سال زندان محکوم میشود.
رفقا این خلعت برایتان گشاد است
رفقا این قضاوتها و حکم بریدنها در حد و قواره شما نیست؛ اشتباهی به جای خدا نشستهاید. این جایگاه برایتان بیش از حد بلند است. پایین بیایید؛ نیازی به آدم کردن نیست؛ ما همه آدمیم، بخاطر قدرتتان اینقدر سرکشی نکنید. اینقدر با همنوعان خودتان بیرحم نباشید. نه شما آنقدر معصوم هستید نه پسر و دخترهای این جامعه اینقدر گناهکار. ما همه انسانیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آزادی یعنی شجاعت مواجهه با موضوعات تهوعآور
مطلبی دیگر از این انتشارات
پارادوکس حجاب اجباری قانونی
مطلبی دیگر از این انتشارات
همه چیز به یک تار مو بند است.