به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
دو سیل، دو شهردار: از باکری ارومیه تا زاکانی تهران
اوائل انقلاب، «مهدی باکری» شده بود شهردار ارومیه و البته تنها ۹ ماه در این سمت ماند و بعد، استعفا کرد و راهی جبههها شد و تا زمان شهادتش که فرمانده لشکر عاشورا بود، در منطقه ماند و حتی بعد از شهادت نیز پیکر او هرگز پیدا نشد و به خانه بازنگشت.
در یکی از روزهایی که او شهردار ارومیه بود، باران شدیدی در شهر آمد و سیل مناطقی از شهر را فراگرفت. شهردار به همه گروههای امدادی ماموریت داد به مناطقی که سیل در آنها جاری بود بروند و به مردم کمک کنند. آن روز، سیل در بخش فقیرنشین شهر بیشتر از جاهای دیگر جولان میداد.
مهدی باکری نیز همراه گروههای امدادی راهی شد و در میانه کار متوجه نالههای پیرزنی شد که آب وارد زیر زمیناش شده بود. پیرزن گریه میکرد و میگفت که هر چه برای دخترش جهیزیه گرفته در زیرزمین مانده است.
شهردار فوراً دستور داد پمپ مکش آب بیاورند و خود نیز تا رسیدن پمپ، به کمک همکارانش سیلبند کوچکی جلوی در زیر زمین درست کرد. چند دقیقه بعد، آب زیرزمین خالی شد و پیرزن که حالش بهتر شده بود شروع کرد به دعا کردن مهدی باکری و گفت: خدا خیرت بدهد پسرم. آن شهردار فلان فلان شده کجاست تا کمی از غیرت تو یاد بگیرد؟!
مهدی از او خواست که برای هدایت شهردار دعا کند و راهی ادامه عملیات امداد شد.
مهدی باکری، نه تنها آن روز خبرنگار و عکاس و حتی کارمند روابط عمومی شهرداری را با خود نبرد، که حتی به آن پیر زن و هم محلهای هایش هم نگفت که شهردار، خود اوست. مهدی، عاشق بود و فقط برای خدا کار می کرد.
سالها گذشت و رسیدیم به ۱۴۰۱ و سیلی که امامزاده داوود تهران را در برگرفت. شهردار تهران بعد از فروکش کردن سیل، با کت و شلوار و عکاس راهی محل شد و کمی در گلها راه رفت و دستوراتی داد و دم به دم نیز از او عکس گرفتند.
حتی وقتی به شهرداری برگشت و حتی وقتی داخل آسانسور شهرداری بود، از پاچه شلوار گلآلودش عکس گرفتند و در رسانه ها منتشر کردند تا عالم آدم بدانند که شهردار تهران، برای بازدید از محله سیلزده، پاچههای شلوارش گِلی شده است!
عوامگرایی احمقانه
علیرضا زاکانی با مدرک نامرتبط پزشکی هستهای (که اگر آن را داشته باشد) با مرحمت شورای شهر و زیر پا گذاشتن قانون شهردار شد. این فرد نه درک درستی از لباس خود دارد، نه مشاوران خوبی که شرایط را به او یادآوری کنند. در عوض هوش خوبی در چاپلوسی و عوامفریبی دارد. وای بر ما که آنها را بر مسند قدرت و امپراطوری شهرداری نشاندهایم.
زیاده عرضی نیست جز این که از مهدی باکری ارومیه تا علیرضا زاکانی تهران، چقدر عوض شدهایم؛ چقدر فرو ریخته ایم... چقدر... !
مطلبی دیگر از این انتشارات
از آمریکا تا ایران: از جرج فلوید تا مهسا امینی
مطلبی دیگر از این انتشارات
این حکومت حرف نمیزند
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامها و یادها: نقدی بر انتخاب نام مکانهای عمومی در ایران