کلاهبردارها چطور فریب می‌دهند: تجربه شخصی

اخیرا از من کلاهبرداری شد. سال گذشته وقتی به شدت دنبال کار بودم، از طریق یکی از آشناهای دور با فردی آشنا شدم به نام آقای الف. حدود شصت سال داشت، با موهای کم‌پشت یک دست سفید. دندان‌هایش یکی در میان ریخته بود اما در کل لبخند زیبایی داشت. از همه مهم‌تر زبان چرب و نرم. گفت خادم امام‌رضاست. در اطلاعات کار می‌کند. دارد هتل می‌سازد. واردکننده است. و یک دو جین ادعای دیگر. ابتدا برایم السویه بود. یعنی کاری به کارش نداشتم. گفتم فقط همین که یک فرصت شغلی پیدا کند کافی‌ست.

چون بسی ابلیس آدم ْروی هست .... پس به هر دستی نشاید داد دست (مثنوی معنوی، مولانا)

می‌خواهم کمی از تجربیاتم از کلاه‌برداری آقای الف بگویم. درسی‌ست که هم من هم شما از آن استفاده می‌کنیم. درسی که از اشتباهات گرفته نشود دوباره تکرار می‌شود. پس می‌نویسم.

تکنیک پا لای در و ادامه دادن

به بهانه پیدا کردن فرصت شغلی تا چهار ماه جسته گریخته تماس می‌گرفتم. هر بار بهانه‌ای جور می‌کرد اما امید می‌داد که دارد حل می‌شود. من آن زمان تحت فشار بودم. نمی‌دانستم چه نقشه‌ای در سر دارد. مدام از همکاری و حمایت سخن می‌گفت. از خانواده، از امام رضا. بعد هم با من کلاس خصوصی گرفت. یکبار درآمد گفت می‌تواند ماشین دولتی بخرد و در بازار گران‌تر بفروشد. اول به هیچ جا نگرفتم. رو ندادم اما اینقدر اصرار که بالاخره تسلیم شدم. پول هنگفتی دادم و در مقابل چک گرفتم. (اشتباه ۱) چه اعتماد نابجا و اشتباه بزرگی.

(اشتباه ۲) از هر کسی نباید چک گرفت. پاس نشدن چک دردسر بزرگی‌ست. (اشتباه ۳) با هیچکس مشورت نکردم. بعد وکیل در مورد زیر و زبر قوانین چک گفت. حتی حرفه‌ای‌ها هم از حمایت وکیل بی‌نیاز نیستند.

آقای الف از شگرد پای لای در استفاده کرد. هر مرحله یک قدم جلوتر می‌آمد. (اشتباه ۴) باید قاطعانه نه می‌گفتم. نه گفتن هنر بزرگی‌ست. تعطلل و مکث من کشنده بود. آدم سمی را باید بدون تعلل کنار گذاشت. زمان بیشتر یعنی آلودگی بیشتر.

دوستان، نگذارید مشکلات زندگی توان روحی فکری‌تان را تحلیل برد. تورم، وام، بدهی، قرض، هزینه‌های معمول، بیکاری، استرس زیاد زمینه را برای شیادها فراهم می‌کنند. (اشتباه ۵) آن زمان اینقدر گرفتار مشکلات زندگی بودم که ذهنم برای تحقیق باز نبود.

وقتی به این اشتباهات فکر می‌کنم سرم درد می‌گیرد. بی‌قرار می‌شوم. یاد آلمان نازی می‌افتم که مردم دروغ بزرگ را باور کردند. من ملت آلمان بودم و هیتلر آقای خوش‌برخورد و شدیدا مودب، آقای الف.

بعد از که پول را گرفت برای دو دوره به او زبان درس دادم. می‌دید من چقدر به رشد شاگردهایم بها می‌دهم خودش را به زبان علاقه‌مند نشان داد. وای از حجم دروغ‌هایش شاخ درمی‌آورم. آن زمانی که دانشگاه آزاد مدرس بودم درآمدم کم بود. برای همین مجبور بودم عاشق رشد دانشجوهایم باشم. از دیدن‌شان انرژی بگیرم. (اشتباه ۶) متاسفانه آقای الف ازین خصلت سواستفاده کرد. البته من پشیمان نیستم. به نظرم عشق ایران را جلو می‌برد. عشق به زایای و پویایی آدم‌هایی که اینجا زندگی می‌کنند، موتور محرک ایران ماست.

شگرد سواستفاده از احساسات

من ظاهرا آدم مذهبی نیستم اما ته دلم اعتقادات و خاطراتی دارم. امام رضا را مثل خیلی از شخصیت‌های مثبت و سازنده دوست دارم. کلاهبردارها در ظاهر مذهبی نزدیک می‌شوند تا جایگاه پیدا کنند. دوستان من به چشمان‌تان اعتماد نکنید. این آدم جلوی من نماز می‌خواند. جوری وانمود می‌کرد که به تمام احکام اخلاقی و مذهبی پای‌بند است. همه حرف‌هایش توخالی. خاطرات جنگ، شیمیایی بودن ریه‌اش، درگیری‌اش با اشرار، جراحی، بیمارستان، سفرها و جلساتش. همه دروغ. (اشتباه ۷) من باید اراده بیشتری به خرج می‌دادم و قاطعانه از زندگی‌ام پرتش می‌کردم بیرون. زمان به ضرر من می‌گذشت.

دو مرحله دیگر هم از من پول گرفت. به اشتباه در ذهنم تصور می‌کردم که کاری نمی‌شود کرد. نشخوارهای فکری اذیتم می‌کرد. آقای الف هم شدیدا زبان می‌ریخت. قول می‌داد. قسم و آیه می‌خورد. از هر ترفندی که بگوئید استفاده کرد. وقتی صدایش در ذهنم می‌پیچد متنفر می‌شوم. یک آدم چقدر حقیر که برای پول هر چیزی را بازیچه کند؟ حیف این همه استعداد و توانمندی.

از قدیم گفته‌اند «پولتان را به دوست‌تان قرض ندهید چون هر دو را با هم از دست می‌دهید.»

له شدن زیر سایه شرمندگی

واقعا چند ماه سختی به من گذشت. ابتدا انکار کردم. حجم اشتباه اینقدر بزرگ بود که نمی‌خواستم باور کنم. دلم را الکی خوش می‌کردم. بار فکر کم کم سنگین‌تر شد. انگار که یک وزنه صد کیلویی به افکارم بسته باشند. زیر بار شرم له بودم. هرچقدر خسته‌تر شدم مواجهه با مشکل سخت‌تر می‌شد. روزگار سختی گذشت تا این که خانواده به کمکم آمدند. دو هفته سخت داشتیم. تمام تلاش‌مان را کردیم دوستان موضوع فیصله پیدا کند. ادامه قول‌های تو خالی، حرف‌های آب نکشیده و ناراست. خدا می‌داند چه نقشه‌های دیگری در سر داشت. شاید می‌خواست با مظلوم‌نمایی یا جلب اعتماد چک را بگیرد.

«أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ». (اعراف، ۱۷۹)

آن سوی سکه

از یک ماه پیش همراه خانواده علیه شر ائتلاف تشکیل دادیم. خانواده اشتباه را پذیرفتند و کنارم ایستادند. این اتحاد بی‌نهایت دلگرم‌کننده و خوشایند بود و هست. واقعا قدر نعمت دوستان و اطرافیان در همین لحظات معلوم می‌شود. در حلقه‌ای وسیع‌تر دوستانم هوایم را داشتند. از بودن‌شان خوشحالم. پسرعمه‌ام روانکاو حاذقی را معرفی کرد که لطمات روحی را برطرف کند.

معمولا کلاهبردارها عاشق حاشیه‌ند. نگذارید با کلمات بی‌ربط، موضوعات پیش‌پاافتاده ذهن‌تان را درگیر کنند. من خیلی محکم نه اجازه دادم آقای الف بی‌احترامی کند نه خودم از مرزهای ادب خارج شدم.

وکیل وارد می‌شود

خوشبختانه وکیل ما جاافتاده و معقول است. مرا قضاوت نکرد. همدلی کرد و داستان‌های زیادی از لایه‌های زیرین جامعه گفت. بالاخره با مشورت وکیل قرار شد چک برگشت بخورد و کارهای قانونی طی شود. وکیل می‌گوید ۵۰ درصد بعد از مسدود شدن حساب‌ها مصالحه می‌کنند. حالا شرایط خیلی بهتر است. لااقل تکلیفم با این رابطه مبهم معلوم شده و مسیرش را قدم به قدم پیگری می‌کنم.

در آخر داستان همیشه ختم بخیر نمی‌شود.

معلوم نیست من چقدر بتوانم از پولم را زنده کنم. با این حال من در مسیری که باور دارم حرکت می‌کنم. در چنین شرایطی قدرت ایمان حیاتی‌ست. کسانی که ضعیف‌تر باشند از ادامه راه باز می‌مانند؛ کلاهبردارها دقیقا همین را می‌خواهند.

علم کلاهبرداری: راهزنی امید و غارت اراده

باورکردنی نیست چقدر کلاهبرداری جزئیات دارد. سرمایه عظیمی که کلاهبردارها هدف می‌گیرند روح و روان ماست. نگذارید امید و اعتمادتان را راهزنی کنند. این آدم‌های سمی مثل سیاه‌چاله انرژی روحی روانی ما را تخلیه می‌کنند تا به خواسته نامشروع‌شان برسند. شگردهای مفصلی هم دارند.

یکی از شگردهای کلاهبردارها تخلیه روانی‌ست. قول‌های بی‌حاصل، دلخوشی‌های الکی. آقای الف مثل ابر بهار دروغ می‌گفت. تن به هر سیاه‌بازی بگوئید می‌دهند تا زمان بخرند. تا عشق و امیدتان را سست کنند. هدف‌شان این است با مقاومت کمتری تن به خواسته‌هایشان بدهید یا دست از مطالبه بردارید. فریاد می‌زنند، از بیماری عزیزان‌شان می‌گویند. به حرف‌هایشان دل نسپارید. اعصاب‌تان را آرام نگه دارید و مسیر منطقی را بروید.

تنهایی دوران کرونا ما را شکننده و نگران کرده. هر چقدر این تنهایی با آدم‌های غنی و والا پر شود، آدم‌های حقیر فرصت کمتری برای گزیدن پیدا می‌کنند.

خودتان را دوست بدارید

بعد از کلاه‌برداری باید از چه کاری پرهیز کرد؟ سرکوفت زدن و فکرهای منفی.

بدترین حالت تبدیل درد به نشخوار فکری و شرمندگی‌ست. باید افکار منفی را بیرون ریخت. من افکارم را اینجا نوشتم تا بتوانم از بیرون بهشان نگاه کنم. با نوشتن این‌ها هنوز ناآرامم. باید مدتی زمان بگذرد تا درد التیام پیدا کند.

این چند روز مدام به حدیث امام حسین فکر کردم. او خطاب به لشگر مقابل می‌گوید: «سخن من در شما اثر نمی‌کند چون شکم‌هایتان از حرام پر شده و بر دل‌هایتان مُهر [غفلت] خورده.» مال حرام زندگی و فکر را نابود می‌کند.

همه آدم‌های اطرافم حامی و مهربان بودند. این کار گذشتن از اشتباهم را راحت‌تر کرد. کنار آمدن با اشتباه، آن هم اشتباهی به این افتضاحی راحت نیست؛ اما اگر نعمت‌های اطرافم را بشمارم، به توانمندی‌ام اعتماد داشته باشم دوباره می‌سازم. بهترش هم می‌سازم.

دلم نمی‌خواهد شما دچار چنین انسان‌های ابلیس مسلکی شوید. امیدوارم برایتان سودمند باشد.

سخن آخر، باید ایستاد و ساخت. مادر همیشه به ما می‌گفت «غم بزرگ را تبدیل کنید به کار بزرگ»