در معنا و رسای شرف

به قلم حسین قانونی

فرهاد میثمی نزار و نحیف در حال تبلیغ کتاب‌های آزادی زیر دوش حمام زندان
فرهاد میثمی نزار و نحیف در حال تبلیغ کتاب‌های آزادی زیر دوش حمام زندان


در نظر من شرف، بالکل «فرایندی» است. شرف هیچ ربطی به نگرش محتوایی آدم‌ها، اعتقادات و مذهب ندارد. شرف همان یاسر و سمیه‌ی مسلمانند که زیر سنگ‌های سنگین و داغ آفتاب عربستان حاضر نشدند دست از اعتقادشان بکشند. شرف عیسای ناصری است که به مسلخ جلجتا رفت، اما حاضر نشد دست از دعوتش به آنچه درست می‌دانست بردارد. شرف شیندلر یهودی است که همه ثروت و روابطش را صرف کرد تا عده کمتری از هم‌کیشانش قربانی آلمان نازی شوند.

تجربه زیسته‌ام به من آموخته که شرف را در نهایت می‌توان هم‌ارز با «پرداخت هزینه» دانست. این پرداخت هزینه ارتباط وثیقی با قدرت می‌یابد؛ ارتباطی که طبعا مستقیم نیست. این که در کنار قدرت بایستی، ولو آن که محق‌ترین قدرت جهان باشد، تو را شریف نمی‌کند؛ حداکثر داری کار درستی را انجام می‌دهی. این ایستادن در مقابل قدرت است که از شرافت بر می‌خیزد؛ از بس که هزینه‌زاست. وقتی آن قدرت نظامی ایدئولوژیک باشد که سطح تحمیل تفکرات در آن از نظام‌های دموکراتیک بیشتر است، این شرافت بستر بیشتری برای بروز و ظهور می‌یابد. و البته داریم می‌بینیم که چقدر دالان شرف تنگ و تاریک و پر از سنگلاخ است و اکثریت از گردابی چنین هایل بیم دارند. اما مظاهر شرف هم اصلا کم نداشته‌ایم. تأکید کنم که شرف ربطی به درستی یا نادرستی تفکر افراد ندارد، بلکه به هزینه‌ای مربوط می‎شود که بابت «آنچه فکر می‌کنند درست است» می‌پردازند:

شرف ویدا موحد است. شرف هنگامه قاضیانی است. شرف سارینا اسماعیل‌زاده است. شرف مصطفی تاج‌زاده است. شرف محسن آهنگر سماکوش است. شرف مهدی مقدری است. شرف امجد امینی، حامد اسماعیلیون، زینب مولایی راد، کاملیا سجادیان، آتش شاکرمی و خیل افرادی هستند که از خون عزیزانشان نگذشته‌اند. شرف خیل جوانان و متخصصانی هستند که یا گوشه‌نشین شدند و یا مهاجرت کردند که آلوده نشوند.

و شرف، فرهاد میثمی است. نخبه‌ای که از «زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست» و مقدمه‌های کم‌نظیرش در ابتدای کتاب‌های اندیشه‌سازانش شناختیمش؛ از آن شکلک‌های متفاوتی که برای سوالات درس‌های خشک دم کنکور استفاده می‌کرد تا کمی حال کنکوری‌ها بهتر شود. فرهاد میثمی در بیزینسی موفق شده بود که می‌توانست از او یک غول اقتصادی بسازد، اما شرافتش اجازه نداد به مافیای کنکور بپیوندد. فرهاد میثمی به قانون واپسگرای حجاب اجباری اعتراض داشت و حاضر شد برای این خواسته مدنی‌اش رنجِ زندان را به جان بخرد. حالا فرهاد میثمی در آخرین روزهای دوران محکومتیش، این گونه جان عزیزش را فدای خواسته‌هایی کرده که سر سوزنی به منفعت فردی‌اش ربطی ندارند.




این مطلب مربوط به «شرف» را مدت‌ها بود که می‌خواستم بنویسم و دائم در فکر بودم که شرف چه تصویری می‌تواند داشته باشد. اوره‌کا.



پی‌نوشت: در مورد حامد اسماعیلیون دوستان اشاره دارند که طرفدار تحریم و جنگ است. من به شخصه اطلاعات درستی در این مورد ندارم. اگر چنین است، اعتبار حامد اسماعیلیون برای لیست بالا مورد سوال جدی‌ست.

راستی، متن به قلم شخص دیگری‌ست. به جز اصلاحات نگارشی، در متن دست نبرده و نمی‌برم.

شاد و برقرار باشید.