زن زندگی آزادی؛ مراد من از آزادی چیست؟

یکی از دوستان پرسید منظورت از آزادی چیست؟ برای منِ نویسنده، اول از همه آزادی یعنی آزادی بیان و آزادی پس از بیان! من نمی‌خواهم برای حرف زدن تنبیه شوم یا خدای ناکرده برای تیم عزیز ویرگول (به جز علی آجودانیان :)) ) مشکلی پیش بیاید.

آزادی یعنی آزادی بیان

دیروز نمایندگان مجلس طرحی «ممنوع الخروجی دانشجویان معترض و هنجارشکن» را پیشنهاد کردند. همین بلا را سر من هم می‌توانند دربیاورند. از وطن برایم زندان بسازند. من در این شرایط اقتصادی که توان سفر خارجی ندارم اما همین که به پای ذهن من بند می‌زنند و مرا محدود به مرزهای کشور می‌کنند، ولو این که این کشور عزیز و پرخاطره باشد، مرا از بخشی از زندگی محروم می‌کند. چرا من باید بخاطر حرف زدن، بخاطر بیان افکار و نظراتم تنبیه شوم؟

آزادی یعنی گردش اطلاعات

علاوه بر آزادی بیان، آزادی گردش اطلاعات هم مهم است. به باور نهادهای اطلاعاتی باید گردش اطلاعات را کنترل کرد و در موارد ضروری مسدود، تا از ضررهای بزرگتر جلوگیری شود. اوایل انقلاب ویدئو جرم بود. در پتو می‌پیچیدند و یواشکی فیلم می‌دیدند. بعد ویدئو کلوپ آمد با کلی فیلم‌های ایرانی و خارجی. بعدتر هم که کلا ویدئو منسوخ شد و به تاریخ پیوست.

آزادی یعنی نظارت درونی و بیرونی در تعادل

جامعه ایرانی با موضوعات جدید سخت برخورد می‌کند چون خودش را ضعیف می‌بیند. فکر می‌کنند با بگیر و ببند از جامعه محافظت می‌کنند. در صورتی که انسان کنشگری‌ست فعال و باهوش. انسان حق انتخاب دارد و در قبال آن پاسخگوست. نهادهای نظارتی فکر می‌کنند با کنترل بیرونی به طور موثری می‌توانند جامعه را به مسیر درست هدایت کنند. این نگاه تاثیر منفی بر کنترل درونی، وجدان، قوه تشخیص، رسالت فردی را کم‌رنگ می‌کنند.

قدیم می‌گفتند خدا ناظر بر رفتار ماست. آن‌ها نظارت را درونی می‌کردند. فرد در تنهایی هم سعی می‌کرد به چارچوب باوری و ارزشی‌اش مقید بماند چرا که نظارت درونی داشت. حالا به جای صحبت کردن در مورد ارزش‌ها، نظارت را از طریق دوربین، افسر، تهدید، ارعاب، بگیر و ببند، چوب تر می‌خواهند اعمال کنند. قطعا اثر معکوس دارد.

امام جمعه اصفهان: برای مقابله با بدحجابی باید چوب‌ تر را بالا برد.

پذیرش تکثر، تنوع، آزادی یعنی پذیرش دیگری

جمهوری اسلامی اساسا مساله را اشتباه فهمیده. می‌خواهند در مرزهای ملی، امت اسلامی بسازند. ما حتی با همسایگانمان، عربستان و امارات که کشورهای اسلامی هستند رابطه خوبی نداریم. این روزگار منافع ملی حرف اصلی را می‌زند. امت اسلامی شوخی‌ست. مالزی، اندونزی، پاکستان، همه کشورهای اسلامی به درستی منافع ملی‌شان در اولویت است چرا که در مرزهای کشور دیدگاه‌های متنوعی زندگی می‌کنند. کشور فقط برای مسلمانان نیست؛ حتی میان مسلمانان هم تنوع زیادی هست. بین شیعیان هم قشرهای متنوعی دیده می‌شوند.

قرائت رسمی و دولتی از دین، اول از همه به دین‌داران ضربه می‌زند چرا که قدرت فکر آن‌ها را محدود می‌کند. دین بدون فکر می‌شود خوارج. حافظ قرآن، قاتل علی.

آزادی یعنی پذیرش حق حیات اجتماعی

جمهوری اسلامی چطور دم از وحدت می‌زند در حالی که با مذاهب داخل ایران مشکل دارد؟ زرتشتی‌ها، مسیحی‌ها، یهودی‌ها محدودیت دارند. حتی با جوانان نمی‌توانند به درستی ارتباط بگیرند. ایران تنوعی‌ست از مذاهب و اقوام که باورهای متنوعی را در خود جای داده. شراب، رقص، موسیقی بخشی از فرهنگ ایران بوده، حالا آن را منع و به قول حافظ تزویر را تکثیر کرده‌اند.

رقص کردی
رقص کردی


درِ میخانه ببستند خدایا مپسند .... که درِ خانهٔ تزویر و ریا بگشایند

بهائیان حق تحصیل ندارند. من خودم با تفکر بهایی همدل نیستم اما این که حق تحصیل از آن‌ها سلب می‌شود جامعه را به سمت تزویر می‌برد. بهایی مظلوم می‌شود و به دفاع از مظلوم، جامعه در برابر حاکمیت قرار می‌گیرد. زور، اجبار، تهدید، ارعاب، لجبازی شیوه حکمرانی نیست. سخن معروف حضرت علی نگاه برابر و انسانی‌ست.

ای مالک، مردمان دو دسته اند، گروهی برادر دینی تواند و گروهی در آفرینش با تو همانندند.
همکلاسی زرتشتی‌ام سال ۸۲ می‌گفت شهرداری تهران نمی‌گذارد ورزشگاه بسازند.

آزادی برای برابری

من در مورد حقوق اقلیت‌ها مثل LGBTS حرفی نمی‌زنم چون هم سوادش را ندارم، هم موضوعی چالشی و مناقشه‌برانگیزی‌ست. با این وجود باید در موردش صحبت کرد. عرصه‌های عمومی محل گفتگو در مورد موضوعات سخت و خاص هستند.

دامنه مفاهیم را نه فقط به مردم ایران، بلکه به کل دنیا تعمیم دهید. فرض کنید چند توریست وارد ایران شوند، در این صورت حکم اعدام یا زندان تبعات بین‌المللی دارد. وقتی چند کشور قوانین‌شان را اصلاح کرده‌اند، ما باید چطور تعامل کنیم.

برای کودکان افغانی

من هرچقدر هم که دارا و توانگر باشم، وقتی پشت چارراه کودکان بیچاره را می‌بینم دلم به درد می‌آید. چند روز پیش چارباغ چند دختر کوچولو دوره‌گرد آمدند می‌خواستند به ما آدامس بفروشند. افغانی بودند و زاده ایران. خوش‌اخلاق، خوش‌سروزبان و یکپارچه خانم. اسمش بی‌بی حوا بود.

حیف نیست ما زمینه زندگی برابر را برای مهاجران افغانی فراهم نکنیم؟
حیف نیست ما زمینه زندگی برابر را برای مهاجران افغانی فراهم نکنیم؟


می‌دانید مهاجر افغان حق داشتن حساب بانکی در ایران را ندارد؟ به خاطر همین چه مشکلات عدیده‌ای برایش درست می‌شود. مورد دیگر، حق رانندگی ندارند. برای یک کشور مسلمان و همسایه چنین محدودیت‌های مسخره و دست و پاگیری شرم‌آور است. قوانین ما برای زندگی مدرن و جهانی نوشته نشده.

تشکر از شمایِ خواننده

سخن به درازا کشید. از شمایِ خواننده ممنون که تحمل کردید و صبورانه همراه بودید. آزادی مفهومی‌ست پیچیده و پرشاخ و برگ. در چند مقوله جمع نمی‌شود و طبیعت موضوع تشریح می‌طلبید. این‌ها که گفتم تجربه زیسته و اندیشه‌های آشفته من بود. شما هم مقولات دیگری در ذهن دارید که مثل قطعات پازل، بحث را تکمیل می‌کنند. شاید هم مخالف باشید. پس نظرتان را بگوئید آزادی یعنی همین!

دعوت به تصور کردن، دعوت به تماشای فیلم

به جای اجبار، به راه‌حل‌ها فکر کنیم. اگر ما اول انقلاب عهده‌دار امور بودیم با ویدئو چکار می‌کردیم. با دختر پسرها چه می‌کردیم. شما را به دیدن فیلم چهل سالگی اثر علیرضا رئیسیان دعوت می‌کنم. اگر جای مرد داستان بودید چه می‌کردید. آزادی برایند همین موقعیت‌هاست.

چقدر این فیلم رو دوست دارم. دم همشون گرم. عالی‌ند.
چقدر این فیلم رو دوست دارم. دم همشون گرم. عالی‌ند.


امیدوارم جانتون سلامت و روح‌تون آزاد باشه :)