ادغام و انزوا

بیان ابراز علاقه‌ شده کاری سخت جگر‌آور بس که محاصره شده‌ایم با زبدگان مطلقن متخصص در هر چیز، چشم به راه ما تا دهان باز کنیم از فلان چیز خوشمان آمده که با جعبه‌ی ابزار پر از برچسب‌هایشان توضیح دهند خودمان و آن چیز از دم فلان فلان شده‌ایم؛ چرا قبل از اینکه محتوایی (فیلمی، کتابی، سریالی و...)، آدمی (نویسنده‌ای، روزنامه‌نگاری، روشنفکری ...)، چیزی به قول نیل گیمن در راست نمایی‌‌اش موجب شده کشف تازه‌ای از دنیا بکنیم، لحظه‌ی سختی را تاب بیاوریم یا حتی سرگرم شویم خدایی ناکرده، سری به‌ این حضرات نزده‌ایم لیست ترین‌هایشان را بگیریم که بعد از خواندن تمام مکتوبات و دیدن همه‌ی بصری‌جاتِ تا کنون منتشر شده از آدم‌ها، تولیدش کرده‌اند و بعد مثل یک برنامه‌ی اجرایی سفت و سخت، دین‌دارانه مصرفش کنیم تا دیگر سطحی و فلان فلان شده و خالی از مهارت‌های تفکر انتقادی نباشیم.

ما زدیم و نمردیم و خوش‌هم گذشت

همین جا به زودی تا دلتان بخواهد از علاقه‌ام به چیز‌های بیرون مانده از لیست ترین‌های زبدگان فوق‌الذکر پرده برداری می‌کنم تا سند مکتوبی باشد بر اینکه من سطحی تر از این حرف‌ها هستم؛ به امید مخابره‌ی این پیام که گور پدر شما و هر کسی که دوست دارد برای مصرف محتوای من تصمیم بگیرد و روز خوبی داشته باشید.

اما مراد فرهادپور؛ حس خودم به مراد فرهادپور و زحمت سالیانش کمی بیشتر از علاقه‌است، مقدار زیادی احترام هم توامان دارد، برای درآوردن «ارغنون»، «تجربه‌ی مدرنیته»، «قانون و خشونت» و باقی چیز‌ها، مقیاس دیگران هر چیزی که هست فرهادپور موثر بوده برای خود من، قضیه‌ی این نوشته هم تریگر شدن مصاحبه‌ایست اتفاقن با مراد فرهادپور که پارسال در آنگاه منتشر شد، درباره‌ی عامه پسندی بعد از اینکه نوشته‌ی چند شب پیش علی را خواندم. عامه‌پسند خودش کلمه‌ی خنثی ایست، هم ارز برچسب اضافه‌ای نیست، اگر در بحثی یا نوشته‌ای به گوشم بخورد، صرف‌نظر از کانتکست،‌ متبادر می‌کند که چیزی را گروه گسترده‌ای از مردم مصرف کرده‌اند/ خریده‌اند، شریان خریدن هم بسته به اینکه چه کسی اداره‌اش می‌کند می‌شود چال لجن یا مبادله‌ی چیزی با چیزی.

چال لجن

حالا که جریان جورج فلوید را هنوز دارند گروه گسترده‌ای دنبال می‌کنند/ می‌خرند، غیر طبیعی نبود بنگاه‌های خرید و فروش قید گاو به این پرواری را بزنند و واکنشی نشان ندهند که نزدند و دادند. از علم کردن بیلبورد و دیفیس سرویس‌های روی وبِ غیر آزاد (در بافتار آزادی نرم‌افزار) تا منتشر کردن ویدیو‌های بگیر و سانتی و مانتال مثل ویدیوی برند نایکی و همین جاست که می‌خوریم به چال لجن.

 دفتر مرکزی نایکی در اورگان
دفتر مرکزی نایکی در اورگان

جایی از این تلاش برای اتصال شریان‌هایشان به خریداران بالقوه باعث می‌شود محتوایی در استریم فعلی واکنش به نژادپرستی اضافه شود که چندان چیز بدی نیست، چرا درباره‌ی نژاد پرستی حرف نزنیم؟ چرا تلاش نکنیم دنبال جاهایی بگردیم در خودمان که زانوهای آماده و ورزیده‌ای مشغول فشار دادن گلوی‌ انسان‌های دیگرند با اینکه وانمود می‌کنیم نیستند. آن وقت‌ها که ناخودآگاهمان ظاهرسازی را شکاف می‌دهد و مثل با مهاجری افغان روبرو می‌شویم.

این چال پر شده با لجن در عبور از سد ویترینش به ماشین ساده‌ای استحاله می‌کند. ماشین بیشینه کردن شریان‌ها مکش پول، درست شبیه شهر‌های متحرک مورتال انجینز، بلعیدن تا باقی نماندن شکار تازه و تمام شدن دنیا. هر چه سعی می‌کنم، باور پذیر نمی‌شود برای این آدم‌ها زندگی سیاه‌پوست‌ها، برابری زنان، تمام شدن آزار جنسی و اینها کوچک ترین اهمیتی داشته باشد وقتی کنار هم کورپوریشنی را شکل می‌دهند. حقوق‌های نابرابر مردان و زنان را مگر همین‌ها وضع و پرداخت نمی‌کنند؟ مدیران شرکت‌های من و شما از جایگاه‌شان سوءاستفاده می‌کنند و دیگران را آزار جنسی می‌دهند؟ نمی‌خواهم خودمان را از این معادلات حذف کنم اما در نگاه نظام‌مندانه‌ی قضیه ما خیل خریداران داریم کجا را اداره می‌کنیم؟ جز خود نیم‌بندمان.

فرق ظریفی وجود دارد بین اطمینان از اینکه گزینه‌های احتمالیِ یک موقعیت شغلی در بنگاه‌هایشان فارغ از جنسیت سنجیده شوند و حقوق بگیرند با اینکه یک ویدیو بگیر روی ترند آپلود کنند؛ اولی هزینه‌است دومی سود. کمپانی‌های هالیوودی‌ای که عوامل آزار جنسی رسانشان را تحریم و چه و چه کردند اگر خشونت اینچنینی هنوز بین عمده‌ی آدم‌ها فروش می‌داشت؛ شروع می‌کردند به برنامه‌ریزی فرنچایز‌ها با همین عوامل اتفاقن.

گفتن این چیز‌ها ولی کار آسانی نیست، در مجال یکی دو اسکرول و یکی دو جمله‌ی پنیگ پنگی، اگر درجواب کسی که ویدیوی نایکی درباره‌ی برابری زنان را می‌فرستد بگویی:‌ «حالم به هم خورد»، باید در ده‌ها جلسه‌ی دادگاه صحرایی ثابت کنی به‌خدا موضوع اصلن برابری و این‌ها نیست، موضوع این است که بروی کفش نایکی صورتی بخری اگر زنی و کیف کنی خودت را به شریان چه کمپانی مهربان و متمدنی اتچ کرده‌ای. مراد پور در مصاحبه‌اش گفته بود:

این همان دوگانه‌ی ادغام و انزواست که هنوز هم ادامه دارد. ما از هر دو ور می‌خوریم. هم از بابا کرم هم از[...]