علی·۳ سال پیشخداحافظی، بزرگسالی و فوتبال...و من اجازه داشتم از هر واحد انرژیای که در بدنم وجود داشت استفاده کنم تا پیروز جنگ بین فرودستان و فرادستان یا جنگ پسران و پدران بشوم...
علی·۴ سال پیشخلق اثر، دوست داشتن و نقب زدن به معنای زندگیبرای تحمل رنج هر روزهی مواجهه با مرگ، نیازمند چیزی بیشتر از موجودیتهای لمسکردنی هستیم.
علیدرپالپگیکشن·۴ سال پیشمن - زبان - من.در طول زمان و در جریان تکامل، ما اشرف مخلوقات، ما هوشمندترین مخلوقات، ما خفنترین مخلوقات، ما همهچیزترین مخلوقات، به زبان دچار شدیم.
علیدرپالپگیکشن·۴ سال پیشبرند به مثابه دینچیزی که واضح است این است که انسان با خرید یک محصول به قهرمان تبدیل نمیشود.
علیدرپالپگیکشن·۴ سال پیشلعنتی فرودگاه؛ لعنتی فرودگاه؛ لعنتی فرودگاه.اون باری که توی ایستگاه مترو زیر برف مونده بودیم...
علیدرپالپگیکشن·۴ سال پیشفوتبال؛ امید، نامیدی و تسلیم.من از فوتبال هویت میگرفتم. فوتبال به من شخصیت میداد. فوتبال من را شکل میداد. نه تنها در آن سن، بلکه تا همین امروز.
علیدرپالپگیکشن·۴ سال پیشرقص با شیطانبس است؟ اذیت میشوید؟ عذرخواهم. ولی ایمورتال تکنیک قرار نیست دست از سرتان بردارد. قرار است دست در دست هم تا نهایت کثافت برویم.
علیدرپالپگیکشن·۴ سال پیشپاسخ به زندگی، جهان و همه چیزدر این مرحله انسان اتفاقات گذشته و آینده را با ویژگیهای عجیب و منطقهای پیچیده و روایتهای پستمدرنیستی مرور میکند.