بالاخره باید یه جوری با هم حرف می‌زدیم

و در تمامى زمین، زبان و تکلم یکى بود ـ و واقع شد هنگامى که از طرف شرقى مى کوچیدند (اشاره به فرزندان نوح وقبایل آنها است) این که وادى را در زمین شنعار (نام قدیم بابل است) یافتند و در آنجا ساکن شدند ـ و به همدیگر گفتند: که بیایید تا خشت ها را بسازیم، و آنها را به آتش بسوزانیم، و ایشان را خشت به جاى سنگ و گِل چرب به جاى گچ بود ـ و گفتند: که بیایید به جهت خود شهرى و برجى را که سرش به آسمان بساید بنا کنیم و از براى خود نامى پیدا بکنیم مبادا که بر روى تمامى زمین پراکنده شویم

سیل بزرگ

دهه‌ی ۶۰ میلادی، پارانویای دولتی، از نیروی متخاصم همیشه در کمین، سیستمی تولید کرد که با وجودش، تغییر حتمی می‌شد. تغییر چه چیزی؟ همه چیز.

متونی که تیم‌های روابط عمومی (عمومن گروه‌های تلاش جمعی برای خوب به نظر رسیدن عوضی‌ها) به دست سیاست مدار‌های ویترینی‌تر می‌رساند تا برایمان بخوانند، توضیح می‌دادند این سیستم نتیجه‌ی سرمایه‌گذاری برای ساخت شبکه‌ای مستحکم، توزیع شده و با تحمل خطای بالاست. چپ‌ترها می‌گویند قرار بود بتوانند در خلال این شبکه‌، سلاح‌های کشتار جمعی مقرون به صرفه تولید کنند. قرض هر چه که بود، پیشنهادی را میسر کرد که تیم برنرز لی با عنوان: «پیوند و دسترسی به اطلاعات مختلف به‌صورت تارنمایی از گره‌هایی که کاربران به دل‌خواه در میان آن‌ها حرکت می‌کنند» داد که رساندمان به وب جهان گستر (بستری که دارید حالا همین نوشته را هم رویش می‌خوانید، صرف ‌نظر از سخت افزاری که دارید برای خواندن استفاده می‌کنید) و دوباره تغییر حتمی بود.

تصمیم گرفته بودیم برج بابل معاصر خودمان را بسازیم و مشکل اصلی هنوز تغییر نکرده بود، نه تنها ما، سخت افزار‌ها و برنامه‌های کامپیوتری‌ای که باید می‌نوشتیم هم، زبان دیگری را متوجه نمی‌شدند و همه‌ی رویای تازه متولد شده‌یمان بر ارتباط این سیستم‌ها(گره‌ها) استوار شده بود. نتیجه‌ی بر خوردن به مشکلی که پدرانمان را در زمین پراکنده بود و پروژه‌ی برج بابل را تعطیل کرده بود، باعث شد تا ما از اپن پروتکل‌ها استفاده کنیم.

تصویر خیالی از برج بابل اثر پیتر بروگل
تصویر خیالی از برج بابل اثر پیتر بروگل

این پروتکل‌ها در ساده‌ترین شکل خود قرار شد بهمان بگویند چطور باهم حرف بزنیم، خودمان و سخت‌افزارها و برنامه‌هایمان. حالا که این مشکل حل شده بود، شروع کردیم با رعایت قواعد بازی، سرویس‌هایمان را روی اینترنت ساختن، بدون اینکه بترسیم این پروتکل‌ها فردای هنوز نیامده‌ای تغییر کنند. هر موضوعی را که خروجی‌اش اقدامی بود موثر بر وب جهان گستر، جامعه‌ی حاضر در اینترنت تعیین تکلیف می کرد و گروهی از تشکیلات مردم نهاد دیگر. دوره‌ی تولید یاهو، گوگل، آمازون، فیسبوک و دیگران. این دوره‌ی طلایی را جایی بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ پشت سر می‌گذاریم، اما نوک برج بابلمان بهشت را لمس نمی‌کند. می‌رسد زیر پای گروهی از شرکت‌های بسیار سودده: گوگل، آمازون، فیسبوک، اپل که گافا (GAFA) هم صدایشان می‌زنیم.

این شرکت‌ها بخش بزرگی از سرویس‌های عمومن رایگانی (نه آزاد) را که به لطف ظهور تلفن‌های هوشمند،‌ تبدیل شدند به انتخاب طبیعی کاربران، فراهم کردند. در ازای یک انحصار طبیعی. در یک بازار اقتصادی اگر خریداری سهم بزرگی از بازار را در اختیار داشته باشد، قیمت خریدش را هم خودش تعیین خواهد کرد و این چیزی بود که اتفاق افتاد. در بستر همان اوپن پروتکل‌هایی که گروه‌های خودگردان متشکل از جامعه‌ی کاربران توسعه داد. دیشب برایتان توضیح دادم می‌خواهم درباره‌ی پارانویای خودم و اینترنت حرف بزنم. این نوشته‌ی دوم است. مقدمه‌ای دیگر. چرا از پروتکل‌ها صحبت کردم؟ چون گافا امروز آنقدر قدرتمند هست که نه تنها قیمت‌ها، قائده‌های بازی را هم تغییر دهد. بگذارید مثال بزنم:

  • چه طور می‌شود اگر گوگل رتبه‌ی محتوایی را در جستجویی تعمدن پنهان کند تا شما نتایج دلخواه دیگری را ببینید؟
  • یک سر دعوای (بدون در نظر گرفتن اینکه چه کسی درست می‌گوید) بین ترامپ و فکت چک توییتر، صاحب اصلی شرکت آمازون است و بازو‌های مطبوعاتی و رسانه‌ای اش

خارج کردن شرکت‌های کوچک و حتی رقیب‌های احتمالی در سرویس‌های نوظهور‌، برای این شرکت‌ها چقدر کار سختی است؟ اگر روزی قیمت فروختن داده‌هایی که خودمان دو دستی در شبکه‌های اجتماعی‌مان منتشر می‌کنیم به دولت‌ها، دریافت قدرت سیاسی بیشتر باشد،‌ چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در بازی حرف‌های ما در برابر حرف‌های آن‌ها،‌ شانس برنده شدن ما چقدر خواهد بود؟ و ...

به این سوال‌ها فکر که کنید، به سوال‌های تازه‌ای می‌رسید، شما شروع کنید به سوال پرسیدن من هم سعی می‌کنم قسمت سوم این سری را برایتان بنویسم.