لعنتی فرودگاه؛ لعنتی فرودگاه؛ لعنتی فرودگاه.

سانتیمانتالیسم یا احساساتی‌گری یا احساسات‌گرایی عبارت است از انتظار چنان واکنشی عاطفی از خواننده یا بیننده که با موقعیت موجود تناسبی نداشته باشد یا در آن اثر، زمینه لازم برای آن فراهم نشده باشد.

اون باری که شروع کردم برای مسخره‌بازی جلوی تو به مدیر گفتم بهش نمره ندین تا یاد بگیره درس بخونه؛ اون باری که درس‌ها رو می‌خوندم که معلم باشم و بهت یاد بدم که غصه‌ی نمره رو نخوری؛ اون باری که سر امتحانی که ازت گرفتم جوری جواب رو بهت رسوندم که صدای مدیر هم دراومد گفت رعایت کن؛ اون باری که تو راه مدرسه چشم به راه بودم که برسی با یه مترو بریم؛ اون باری که دوربین آوردم مدرسه و نشستی لب ایستگاه تا ازت عکس بگیرم؛ اون باری که تو فیسبوک یکی ازت پرسید این عکسو کی ازت گرفته براش نوشتی One of my friends, he's the best؛ اون باری که توی ایستگاه مترو زیر برف مونده بودیم و موها و پالتوم سفید شده بود و وقتی سوار شدیم شروع کردی به تکوندن لباس و موهام و چون محرم نامحرم برام مهم بود چپ‌چپ نگاهت کردم گفتی از رو لباس دارم برف‌ها رو می‌تکونم عیب نداره که؛ اون باری که سرم خورد به سقف اون غاره تو سفر خانوادگی و شروع کردی سرمو فشار دادی کبود نشه و بعدش گفتی ا ببخشید فکر کردم کلاه سرته؛ اون باری که وقتی قشنگ بودنت بهم فشار آورد و سر مسخره‌بازی بهت تکه‌ای انداختم که زشتی و دنبالم دویدی زدی توی سرم؛ اون باری که شروع کردم از شدت افسردگی دوازده روزه ده کیلو وزن کم کردم و بعدش از یکی شنیده بودی که حالم چقدر بده و بهم تکست دادی الهی بمیرم علی خبر نداشتم حالت بده و گرنه زودتر بهت تکست می‌دادم و بیشتر باهات حرف می‌زدم. اون باری که سر قبول شدنم توی دانشگاه بهم گفتی من بهت افتخار می‌کنم؛ اون باری که وقتی قرار شد بری زورم به هیچ جایی نمی‌رسید و نمی‌خواستم جلوی خودم قبول کنم از دستم در رفته اوضاع و توی مراسم خداحافظیت نشستم به زمین نگاه کردم؛ اون باری که نتونستم به هیچ بهونه‌ای بیام فرودگاه که باهات خداحافظی کنم؛ هنوز شاملو بهم حرفی در مورد آزمون تلخ زنده به گوری نزده بود.