متوسط، هفتتیرکش، عضو علی البدل کانون نویسندگان گاتهام.
نمیتونم نفس بکشم
«دونالد ترامپ رئیسجمهوری آمریکا گفته است "اراذل و اوباش" در حال اهانت به یاد و خاطرهی جورج فلوید هستند.» این روایتِ مردِ سفید پوستِ در راسِ قدرت است از کشته شدنِ مرد سیاه پوستی که مظنون است به جعل، دارد به پلیسی که زانو بر گردنش گذاشته، میگوید: «نمیتوانم نفس بکشم» تا بی رمق شود و دربیمارستان بمیرد. چهل و چهارمین مرد ثروتمند دنیا برایمان در توییترش استدلال میکند حالا که دعوا را به خیابان کشیدهاید: «وقتی غارت شروع میشود، تیراندازی هم شروع میشود»
روایت مرد سفید پوست
میخواهم برایتان اعتراف کنم: وقتی این نوشته دارد تایپ میشود میدانم آدمها، پاسگاه اصلی مینیاپولیس را آتش زدهاند، امیدوارم وقتی شما درحال خواندنش هستید، شهرداری را هم آتش زده، در راه کاخ سفید باشند. همدلیام را با یاروها از دست دادهام. متوسل شدنشان به اینکه توضیح دهند باید تفکر انتقادی داشته باشیم، هر خشونت چرخهی بازتولید خودش را دارد و اینها ترهات یک مشت آدم است که حالا نمیتوانند وانمود نکنند بنظرشان سفید پوست بودن، آنطور که برای پدرها و پدربزرگهایشان راحت بود، حالا برای خودشان نیست.
شش سال قبل که یک سیاه پوستِ دیگر(اریک گارنر) را درست با همین مناسک کشتند، حتی علیه مامورشان اعلام جرم نکردند؛ حالا باید اخراج کنند، محاکمه کنند، شاید حتی مجبور شوند، نتایج تحقیقاتی را در کارتابلهای روزانهیشان بررسی کنند که توضیح میدهد: شانس تیر خوردن یک مرد سیاه پوست در آمریکا از پلیس، دو و نیم برابرِ یک مرد سفید پوست است. و به نظر رعیت/ شهروندها این موضوعِ غیر عادیای است. حتی محافظهکارانه ترین واکنش یک بنگاه تجاری دیگر مثل توییتر که فقط بیانیهی کوتاهشان را به صورت پیشفرض مخفی کرده(حتی پاکش نکرده) خاطرشان را رنجانده؛ اندازهای که دوست داشتند در بازیِ قدرتِ «جهاز جنسی کلفتتر برنده است»، کلفت به چشم نیامدهاند. همین حق واکنش نیمبند را هم میخواهند از ناتریبونهای تجاری کنونییشان بگیرند، چرا که: «این شرکتها "قدرتی مهارنشده برای سانسور، محدود کردن، ویراستن، شکل دادن، پنهان کردن یا تغییر" بخش بزرگی از ارتباطات را دارند.» نه که خودشان این قدرت را نداشته باشند، انگار آنقدری که میخواهند این قدرت را ندارند. حالتان به هم نخورد؟ توضیح واضحات بود، نه؟ انزجار از گنداب صدای سفید پوستهایی نژادپرست که ظاهرشان را حفظ نمیکنند که این همه حرف زدن احتیاج نداشت. حق با شماست.
دربارهی آنهاییشان که ظاهرشان را حفظ میکنند هم ارجاعتان میدهم به این نوشتهی ارس یزدانپناه.
یا الآن یا هیچوقت
ستوان تری جفردز، سردستهی سیاه پوست پلیسهای بامزهی سیتکام بروکلین ناین ناین، روی مبل خانهی کاپیتان هولت، فرماندهی سیاه پوستش نشسته، عصبانی هم هست که چرا فرماندهاش با درخواست گزارش رفتار نژاد پرستانهی یکی از همصنفهایش موافقت نکرده. داستان از آنجا شروع شده که تری، برای پیدا کردن پتوی محبوب یکی از دخترهای دوقلویش، زمانی از شب گذشته، بدون لباس و نشان پلیس دارد محله را میگردد که یک پلیس سفید پوست، فقط چون سیاه است، رویش اسلحه میکشد. قضیه هم ختم به خیر شده اما تری تصمیم گرفته حداقل یک گزارش اداری برای طرف رد کند، چون در تلاش برای نایس و متمدن بودن وقتی با یارو قرار شام گذاشته، یارو عذر خواهی نکرده بابت نژاد پرست بودنش، ناراحت است که چرا یک پلیس را در نبود هیچ چیز مشکوکی جز سیاه بودن تری، با رفتار نامناسب سین جیم کرده. هولت(که هم سیاه پوست است هم همجنسگرا) توضیح میدهد، خیلی بیشتر از تری تبعیض سازمان یافته را میشناسد، تری باید سر به راه باشد(چرا که گزارش یک پلیس را دادن، آیندهی شغلیاش را برای گرفتن ترفیع مخدوش میکند) که راه، ماندن در سیستم برای تغییرش است.
"مرگ جورج فلوید باید به عدالت و تغییر و تحول در ساختار منجر شود، نه به مرگ و نابودی بیشتر." این را فرماندار مینه سوتا گفته. کسی را اوباش خطاب نکرده، خیلی به بیانیهاش ترامپ نکشیده با اینکه گارد ملی را صدا زده و وضعیت اضطراری اعلام کرده اما در بافتار روایت من، تیم والز صدای خوش لباستری است از ترامپ فقط، هر دو را همان ماشینی تولید میکند که جورج فلوید را کشته. تغییر و تحول در ساختار فرمانهای شبانهی مردی که میخواهد دور مکزیک دیوار بکشد، چند سال دیگر طول میکشد؟ پارسال یک روز در میان سیاه پوستی با گلولهی پلیسها کشته شده، به هنوز زندهها بگوییم چند سال دیگر صبر کنند تا یک روز در میان قرار نباشد کسی از آنها بمیرد؟ ثبات یعنی جلسههای استماع و نطق، یعنی تامین مالی کمپین انتخاباتی بعدی، یعنی دستاورد ۶ سال گذشته بعد از مرگ اریک گارنر اعلام جرم نکردن را تبدیل کرده به بازداشت ولی جورج فلوید را باید یک پلیس با زانویش خفه کند، یعنی پذیرفتن اینکه دیوار کشیدن دور مکزیک هنوز در آمریکا فروش بیشتری دارد و کجای این سیاست و سیاستکِشیها دربارهی فروش بیشتر نیست؟
گاهی تلاش برای کشته نشدن آدمها، گزارشی است که تری جفردز قبول نکرد به قیمت ماندن در سیستم نفرستد، گاهی آتش زدن ساختمانهای شهری است که مسوول امنیتش پلیسهایی هستند که نمیفهمند: «نمیتونم نفس بکشم» گویندهاش سفید باشد یا سیاه، زانو روی گردنش بماند خواهد مرد. چه عیبی دارد چند هفتهای درگیر ساخت و ساز و اثاث کشی به ساختمان تازهیشان بشوند، شاید جورج فلویدها هفتهای یکبار مردند نه یک روز درمیان.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دستشویی عمومی زیر پل کریمخان
مطلبی دیگر از این انتشارات
بستنی قهوهای
مطلبی دیگر از این انتشارات
من باید دوبار تنها زندگی کنم