متوسط، هفتتیرکش، عضو علی البدل کانون نویسندگان گاتهام.
پخش زنده
امشب چندتایی از قانونهایی که برای خودم گذاشتم رو نقض میکنم. من هم از دستهی خوش اقبالهایی هستم که عمدهی دوران نوجونیم با حضور اینترنتی سریعتر از نسل قبل (با معیارهای ایران) هر چند نه فراگیر و باصرفهی مالی (در مقایسه با اینترنتی که امروز استفاده میکنیم نه در مقایسه با جهان) گذشت، با بمباران سره و ناسرهی تریبونهای تازهی شکل گرفته روی وب، همونقدر که خارج از تصور پدران و مادرانمون، دیدیم و تجربه کردیم، فهمیدیم برای بلعیدن اینتراکشن/ دیده شدن/ بقا باید به هر چیزی با نرخ انتشار دادهها پاسخ بدیم. با این رویکرد بود که وب رو پر کردیم از واکنشهای فست فودی، همه چیز در این سرعت طولی نمیکشه که فراموش میشه و خودمون کمتر باید هزینهای پرداخت کنیم (مگر سر به سر کس/ کسانی میگذاشتیم که جایی واقعیتر از کابلهای شبکهی متصل کنندهمون قدرتمند بودن، گاهی چنان قدرتمند که هزینهی تلاش برای بقا روی خط وب، حتی از دست دادن جون آدمها میشد).
یکی از تبعات زندگی در ایران، تهی شدن نظر از معناست، اتفاقها چنان متناوبن بیرون از کانتکستها اتفاق میافتند که هر تلاشی برای رسیدن به سطحی خارج از پوستهی در دیدهشون، کار عبثیه. برای همین جایی که با خودم در فاصلهای نه چندان دور از برساخت هویتی که احتمالن کندتر از قبل تغییر میکنه به صلح رسیدم، تصمیم گرفتم از خیر واکنش فست فودی و تلاش برای کنار زدن پوستهی جریان روز کشوری که درش زندگی میکنم بگذرم، حداقل در مدیوم نوشتههایی شبیه به این. امشب اما تصمیم دارم دربارهی وضعیت کمدی خرید خودرو در قرعه کشی صحبت کنم که نه تنها عبثه، احتمال تولید واکنش فست فودی رو هم در این نوشته با مقدار غیر قابل صرفنظر کردنی افزایش میده.
راستش را بخواهید، قوارهی خریدن ماشین چند سالیه که برای خود من چنان گشاد شده که حتی تلاشی هم برای انجامش نمیکنم، حتی در مقیاس برنامهریزی. اما تا تغییر اخیر پساکرونایی بازار، متوجه نشدم، احتمالن هیچوقت نمیتونم ماشین بخرم با اینکه من هیچوقت نمیتونم ماشین بخرم چه تفاوت جدی و قطعیای دارند، این شد که وقتی خبر خریدن ماشین با شرایط اعلام شده رو کنار قیمت خرید و فروش بازار آزاد گذاشتم، تا مرز ثبت نام هم پیش رفتم تا خیلی اتفاقی دوستی که بیشتر از بالا و پایین این چیزها خبر داره، تعداد ماشینهای قابل تحویل رو به اطلاعم رسوند، همون شد و از اون لحظه سعی کردم صرفن گزارهی من هیچوقت نمیتونم ماشین بخرم رو هضم کنم و کردم.
اما در ادبیات دوستانم، دیشب خواندن چیزی دکمهام رو فشار داد که اعلام میکرد، مراسم قرعه کشی به صورت زنده قراره پخش بشه. ادامه دادن این متن به نظر شما هم کار بیهودهایه، درسته؟
صنعتی تمامن انحصاری، بدون هیچ رده بندی معتبر فنی در حفط سلامت جامعهی مصرف کننده از محصولاتش، آهن پارههایی رو به منت و سوبسید با کیلومترها فاصله، نه از پرچمدارن جهانی، صرفن از نسخههای استاندارد تضمین کیفیت شده تولید میکنه. سالها در تمام جراید و برنامهها و... حمایت از کارگران رو هم ارزِ انحصار قدرتمند در سلطه اما فکسنی در تولید خودش جا میزنه و امروز محصولی داره که با یک سوم قیمت بازار آزاد قابل تولید و فروشه، اما برای عرضه با قیمت تمام شده باید در قرعه کشیای تا اندازهی جوایز قدیمترهای حسابهای قرض الحسنهی بانکها شمارش بشیم و با اشتیاق مراسم قرعه کشی رو به صورت زنده تماشا کنیم شاید بخت زد و چیزی خریدیم که هنوز داشتن کیسهی هوا براش اجباری نیست.
عزیز کردهای هست که بیرون این مدیومها بارها از من شنیده: «چطور همهی این چیزها ممکنه اتفاق بیوفته؟»
مطلبی دیگر از این انتشارات
برند به مثابه دین
مطلبی دیگر از این انتشارات
من - زبان - من.
مطلبی دیگر از این انتشارات
یادداشتهای استاندارد