من فقط برات یه غریبم..

داشتم تلاش میکردم براش چیزی بیشتر از یه غریبه باشم؟

از حسِ حقارت صورتم داغ شد.

حسِ خوبی نداشتم.

از خودم بدم می اومد.

من نباید میذاشتم دوباره تحقیر بشم.

من قبلا بارها گذاشته بودم تحقیر بشم و اگه این دفعه هم این اجازه رو میدادم دیگه یه انتخابِ از روی خریت بود.

اول پیاما رو پاک کردم.

بعدم شمارشو.

ابلهانه ست بگم قبلش وویسش رو فرستادم تویِ گروهی که فقط خودم هستم؟

یه بار دیگه گوشش دادم..

این دفعه دیگه صداش مهربون نبود.

انگار بداخلاق و بی حوصله بود.

انگار خسته بود.

دیگه رویِ "س" زبونش نمیگرفت.

دیگه بینِ جمله بندی کردنِ حرفاش نمی خندید.

انگار همه ی اونا توهماتِ من بودن.

من نباید تلاش میکردم چیزی بیشتر از یه غریبه باشم..

من نباید میذاشتم دوباره تحقیر بشم.

من نباید تلاش کنم چیزی بیشتر از یه غریبه باشم.

من نباید بذارم دوباره تحقیر بشم.


پ ن:عیدتون مبارک..