کلبه ای در جنگل : قسمت1
1.رویا از مدرسه به خانه شان در محله ای در منطقه گل یعنی سیاهکل بازگشت.
سلامی سرد به هدیه و مامان رزی کرد و به سوی اتاقش که ،رنگش آبی،به رنگ آسمان،.بود رفت.
هدیه، خواهرش، به او سلامی کرد و او را در اتاق آبی رنگش تنها گذاشت.
او هیچگونه شباهتی به خانواده اش نداشت،به عنوان مثال او دختری با چهره بیضی و خالی بر گونه چپ و چشم عسلی و رنگی به مثل برف بود؛اما هدیه،دختری با چهره کک و مکی و سبزه و چشمانی به رنگ قهوه ای روشن و صورت دایره ای شکل داشت.
مادر بابا رضا ،مامان ریما،که معلوم مثل همیشه با مامان رزی دعوا کرده اورا به اتاقش فراخواند.
نگاهی به چهره گریان مامان رزی انداخت و دو به شک شد که به حضور مامان ریما برود یا ، نرود؟
او تصمیم به پیچوندن مامان ریما گرفت ولی مامان ریما مصمم تر از این حرف ها بود و اورا به بهانه خرید کردن به بیرون از خانه برد.
البته این وسط چشم و ابرو آمدن بابا رضا بی تاثیر نبود.1.رویا از مدرسه به خانه شان در محله ای در منطقه گل یعنی سیاهکل بازگشت.
سلامی سرد به هدیه و مامان رزی کرد و به سوی اتاقش که ،رنگش آبی،به رنگ آسمان،.بود رفت.
هدیه، خواهرش، به او سلامی کرد و او را در اتاق آبی رنگش تنها گذاشت.
او هیچگونه شباهتی به خانواده اش نداشت،به عنوان مثال او دختری با چهره بیضی و خالی بر گونه چپ و چشم عسلی و رنگی به مثل برف بود؛اما هدیه،دختری با چهره کک و مکی و سبزه و چشمانی به رنگ قهوه ای روشن و صورت دایره ای شکل داشت.
مادر بابا رضا ،مامان ریما،که معلوم مثل همیشه با مامان رزی دعوا کرده اورا به اتاقش فراخواند.
نگاهی به چهره گریان مامان رزی انداخت و دو به شک شد که به حضور مامان ریما برود یا ، نرود؟
او تصمیم به پیچوندن مامان ریما گرفت ولی مامان ریما مصمم تر از این حرف ها بود و اورا به بهانه خرید کردن به بیرون از خانه برد.
البته این وسط چشم و ابرو آمدن بابا رضا بی تاثیر نبود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چهار نوجوان،سه شهید
مطلبی دیگر از این انتشارات
دو و نیم سانت وحشت
مطلبی دیگر از این انتشارات
شراعی