قانون مترقي رانندگان کامیون

تا حالا چيزي در مورد "قانون رانندگان کامیون" شنيده‌ايد؟ شرط مي‌بندم روحتان هم از اين قضيه بي‌خبر است، يعني اصلا به ذهنتان خطور نمي‌كند كه در دنياي مردانه رانندگان چه حرف‌هايي ميتواند رد و بدل شود. قبل از اینکه بخواهیم شال و کلاه کنیم و به دل جاده‌ها بزنیم تا بفهمیم رانندگان ماشین‌های سنگین از چه قوانین نانوشته‌ای پیروی می‌کنند، عجالتا پرانتزی باز می‌کنیم تا در آن یک اشتباه مرسوم را تصحیح کنیم، اشتباهی که متاسفانه به یک اصل پذیرفته در جامعه تبدیل شده است. گاهي نكات انحرافي از جاهاي بسيار ساده‌اي شروع مي‌شوند. مثلا اينكه دوستت به تو مي‌گويد: چه كسي تو را مامور كرده توي چيزهايي كه بهت ربط ندارد دخالت كني؟ در واقع به زبانی دیگر پرسش را ترجمه می‌کنیم:"چه کسی این مسئولیت را به عهده تو گذاشته است؟" در نیت سوال‌کنندگان این موضوع بدیهی فرض شده که "مسئولیت اجتماعی چیزی است که دیگران باید روی دوش ما بگذارند، بنابراین اگر سفارش‌دهنده‌ای در کار نیست لابد باید به نیت آدم‌ها شک کنیم وگرنه هیچ کسی در این روزگار وانفسا خودش برای خودش دردسر درست نمی‌کند." مشکل درست از جایی شروع می‌شود که آدم‌ها خیال کنند مسئولیت اجتماعی یک چیزی است مثل این بخش‌نامه‌های بی‌قواره اداری که با ادبیاتی عصا قورت داده از مخاطب خود می‌خواهد کاری را انجام دهد. خیر؛ این تعاریف کلیشه‌ای را که به ادبیات اداره‌های ناکارآمد شبیه است، از بیخ و بن بايد كنار گذاشت. شهروندی که در یک روز برفی، شاخه سفیدپوش درخت جلوی خانه‌اش را تکان نمی‌دهد و منتظر می‌نشیند مامور شهرداری مثل سوپرمن سر و کله‌اش پیدا شود و دستی به سر و روی درخت بکشد، نه تنها با سلامت خانواده‌اش بازی کرده بلکه ابدا نمی‌تواند خود را یک شهروند متمدن به حساب بیاورد؛ از این نظر مسئولیت اجتماعی مثل یک ندای درونی، مثل موبایل، مثل کلید در خانه، مثل کیف پول و کارت عابربانک چیزی است که همیشه همراه آدم است و کسی نمی‌تواند با دستور و خواهش از دیگری بخواهد از فردا صبح که از خواب بیدار شدی، لطفا خود را یک شهروند مسئول با دغدغه‌های اجتماعی بدان. ما داریم تلاش می‌کنیم کیف پول و کارت عابربانک و کلید خانه و ندای درونی مسئولیت اجتماعی‌مان را پیش خودمان حفظ کنیم.

حالا برویم به جاده و قانون رانندگان کامیون. قانون رانندگان کامیون به این شرح است: اگر راننده‌ای در جاده کسی را ببیند که به هر دلیلی نیاز به کمک دارد، دستش را می‌گیرد و تا جایی که احساس شود مشکل برطرف شده حمایتش می‌کند. فرقی نمی‌کند او بنزین ماشینش تمام شده باشد یا بخاطر نداشتن آدرس درست، مسیر را اشتباهی رفته باشد. به هر حال اعضای این کمپین غیررسمی به او کمک می‌کنند و در ازای این حمایت یک جمله بیشتر نمی‌گویند: "تو از این لحظه بدهکار نفر بعدی هستی که مثل خودت در راه مانده باشد. اگر روزی چنین کسی را دیدی موظفی بهش کمک کنی." به این ترتیب جوانمردی شگفت‌انگیز اهالی جاده، زنجیره‌وار ادامه پیدا می‌کند تا تبدیل به یک قانون شکوهمند همیشگی شود. رهنما کالج طبق این تئوری و به شکرانه اینکه روزی کسی به یاری‌‌اش شتافته، خود را موظف می‌داند تا بدون ادا و اطوار دست دیگران را بگیرد.


ادامه دارد ...

رهنماکالج

قسمت قبلی