نادان تر از چیزی هستم که فکر می کردم...
عمود هفتاد و دوم🤚
۱۴۴۵
این عدد تعداد عمود های نجف تا کربلاست...
این مسیر را در قرن پانزده هجری می توان طی دو ساعت با وسیله نقلیه طی کرد اما عده ای با پای پیاده مسیر دو ساعته را سه،چهار روزه طی می کنند.
چه دلیلی دارد؟
دیوانه اند؟
راه قرض دارند؟
خسیس اند؟
شاید عاشق اند...
چهل روز از سالروز عروج عاشقانه ی آن ۷۲ تن می گذرد و امروز به یاد آنها این مسیر را با پای دل قدم به قدم طی می کنیم و می رسیم به «عمود هفتاد و دوم»
میرسیم به جایی که پا ها تاول میزنند و ما ذره ای سختی اهل بیت عزیزدل خدارو درک می کنیم.
کتاب عمود هفتاد و دوم خاطرات کوتاه افرادی است که به این سفر رفته اند و باشکوهی خالصانه آنرا روایت می کنند.
کتاب ده فصل دارد و هر فصل شامل چند روایت کوتاه است،عناوین فصل ها به شرح زیر است:
رزق لایحتسب،وحدت و همدلی،سختی سفر،میزبانان،اخلاص،لطیفه های سفر،جامانده ها،کودکان،خاطرات برادران اهل تسنن و تصاویر
بخشی از کتاب:
چرا از همه ی زندگی ات زدی؟
می خواستم ببینم چه می گویند برایم جالب بود از خیلی از عراقی ها و موکب داران همین سوال را می پرسیدم یکی گفت:« همه زندگیمو مدیون حسینم قول دادم تا آخر عمرم نوکری زائرشو بکنم» دیگری گفت:« سیر کردن زائر امام حسین ثواب دارد» یک نفر گفت:« خدمت به زائران خدمت به امام حسینه»اما بین این همه یک جواب خیلی به دلم نشست...یک پسر جوان سبزه که سینی خرما دستش گرفته بود و اول صبح ایستاده بود وسط مسیر، سینی را گرفت طرف من یک خرما برداشتم و پرسیدم:«چرا برای چند روز از همه زندگی ات دست کشیده ای آمده ای این جا که از زائران پذیرایی کنی؟» اشک در چشمانش حلقه زد بغضش را خورد و با صدای گرفته با همان لهجه عراقی دست و پا شکسته شروع کرد فارسی صحبت کردن: هر سال همه دلخوشیم اینه که فقط یک بار یکی از این خرماها رو به امام زمانم تعارف کرده باشم همین.
دو نفر زیر پهلوهایش را گرفتند بودند و از پله ها پایینش میبردند. کمر پیرمرد تقریا قدر رکوع خم بود.کربلایی ابراهیم عزیزی ۸۲ساله است دومین سال است که به زیارت اربعین آمده است،با لهجه شیرین اصفهانی می گفت:« پارسال فقط نصف راه رو پیاده آمدم، تا عمود هفتاد» برادرش هم تایید کرد تا عمود هفتاد را پیاده آمده لابد مجبور شدند به پیرمرد بگویند راه را به نیمه رسانده تا بتوانند راضی اش کنند بقیه را با ماشین بریم سخت است چند کیلومتر پیاده روی در چنین وضع و حال و البته که شیرین است تمام مسیر را در حال تعظیم به ارباب طی کردن. این جاذبه آنقدر قدرت دارد که دوباره پیرمرد را به این جا کشاند به نجف ابتدای جاده دلدادگی...
در صف ایستاده بودم از اخلاص و نوکری خادمان موکب ها تعریف می کردم یک نفر از آخر صف بلند گفت:« این ها وظیفه شونه که برای زائر امام حسین کار کنن چون امام حسین را کشتند این ها دارند جبران می کنند» تمام وجودم سراسر بهت و ناراحتی شد از شدت ناراحتی فکرم کار نمی کرد و زبانم قفل شده بود تا اینکه صدای آرامم کرد یک نفر از میان جمعیت جواب داد:« شاید هم پدرهای این ها همان هفتاد و دو تنی هستند که در رکاب آقا شهید شدند.»
این کتاب با خرده روایت های زیبا و دل نشین خود برای تمامی افراد علاقه مند به امام حسین توصیه می شود،کسانی که اربعین رفته اند می توانند با نگاهی متفاوت به سفر خود بنگرند و کسانی که نرفته اند از خواندن آن با پای دلشان سفر کنند.
امتیاز من به این کتاب پنج از پنج
خداروشکر امام حسینو داریم🖤
خداروشکر که یه دارو داریم دوای هر گرفتیارییه🖤
خداروشکر تو روضه های امام حسین بزرگ شدیم🖤
خداروشکر یه اربعین دیگه فرصت زیستن داریم🖤
خداروشکر که گرمای ۵۰ درجه هم مانع فوج زائرا نشد🖤
یاعلی
مطلبی دیگر از این انتشارات
حسین وارث آدم (علی شریعتی )
مطلبی دیگر از این انتشارات
طوفان البکاء
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب پدر، عشق، پسر