ارتباط " ریک و مورتی " با فلسفه نیچه

فریدریش نیچه ( ۱۸۴۴-۱۹۰۰ میلادی ) فیلسوف و اندیشمند آلمانی‌ای است که طی قرن اخیر بیشتر از دگر فلاسفه در موردش می‌نوشتند و می‌نویسند. اندیشه‌های او در دهه ۱۹۶۰ بار دیگر به محبوبیت رسید و از آن زمان تا کنون تاثیری عمیق بر اندیشمندان حوزه‌های فلسفه ، هنر ، ادبیات ، روانشناسی و فرهنگ عامه در قرن بیستم و بیست و یکم گذاشته است.

فریدریش نیچه
فریدریش نیچه

سریال Rick and Morty یک مجموعه‌ی تلویزیونی انیمیشنی در ژانر کمدی و علمی تخیلی، برای رده سنی بزرگسالان است. این سریال حول ماجراجویی‌های دانشمند نابغهِ دیوانه‌ای به نام Rick Sanchez و نوه کوچکش Morty Smith می‌گذرد. به عقیده من این سریال پیوند تنگاتنگی با نهیلیسم ( بخصوص آثار نیچه ) و فلسفه کازمیسیسمِ لاوکرفت دارد.

Rick and Morty
Rick and Morty

در فصل‌های قبل این سریال ما با شخصیتی به نام Evil Morty ( به معنای : مورتیِ شرور ) آشنا شدیم که برخلاف تک تک مورتی‌های مولتی‌ورس ( که شخصیتی مغلوب و مطیعِ Rick دارند ) شخصیتی غالب و چیره دارد. او به شهر سیتادل که پایتخت تعامل ریک و مورتی های مولیتی‌ورس است، حکمرانی می‌کند و حکومتی که در آن شورا ریک‌ها حکمفرمایی می‌کردند، نابود کرده است.


در قسمت آخر فصل پنج این سریال، Evil Morty کل سیتادل را در حالی که ریک و مورتی‌های اصلی در آن حضور دارند نابود می‌کند. او دلیل انجام این کار را رهایی از جبر حاکم اعلام می‌کند. اینکه مهم نیست ریک‌ها چه بلاهای وحشتناکی سر مورتی‌ها می‌آورند، مورتی‌ها همیشه ریک‌ها را می‌بخشند.

Evil Morty
Evil Morty


چیزی که این قسمت توجه من را جلب کرد جلوه‌ی ریک و مورتی به عنوان دو نماد بود.

شخص submissive و شخص dominant

فرمانروا و فرمانبردار

سرور و برده…

حال میرسیم به ارتباط واضح این سریال با فلسفه " اخلاق بردگان و اخلاق سروان " نیچه. به نظر نیچه ناتوانان چون ناتوان از برابری با افراد توانا هستند، پس با اختراع اخلاق سعی کرده‌اند ملاک و معیاری از برای خود مهیا کنند تا با استفاده از آن خود را با مردم توانا برابر انگارند. به زعم نیچه دو گونه اخلاق وجود دارد:

یکی اخلاق ناتوانان و ضعیفان است که نیچه با عنوان اخلاق بردگان از آن نام می‌برد.

دیگری اخلاق مردمان توان‌گر و والا و شریف که نیچه با عنوان اخلاق سروران از آن یاد می‌کند.

اخلاق بردگان از نگاه نیچه، اخلاف صعف و رحم دل‌سوزی است. اینان آن چیزی را که نشان از قدرت و شور باشد بد می‌دانند. در اخلاق بردگان کسی خوب است که بی‌آزار باشد و خواهان صلح. علاوه بر این نیچه اخلاق بردگان را اخلاق سودمندی و سودگرایی می‌داند:

اخلاق بردگان به‌ذات اخلاقِ سودمندی است. این است خاستگاهِ آن ضدیت نامدار میان «خیر» و «شر» : شر (نزدِ اینان) چیزی است که در آن احساسِ قدرت و خطر می‌شود، نوعی خاص از ترس انگیزی و زرنگی و توانایی، که جایی برای خوار‌شماریِ (خویش) باقی نمی‌ماند، بنابراین، بنا به اخلاق بردگان، «شر» چیزی است ترس‌انگیز. (نیچه، پیشین، گزین‌گویه ۲۶۰)

اما اخلاق سروران خلاف این است. در این اخلاق:

پست می‌شمارند اهل ترس و لرز را و مردم کوچک را و سودجویانِ تنگ نظر را ! همچنین بدگمانانِ کوته‌نظر و به‌خاک‌افتندگان و آدمیانِ سگانی را که می‌گذارند با ایشان بدرفتاری شود، و نیز چاپلوسانِ گداصفت را و بالاتر از
همه دروغ‌گویان را ( نیچه ، همان )

نیچه تاریخ را تقابل میان اخلاق بردگان و اخلاق سروران می‌داند و بر این عقیده است که در ابتدا اخلاق سروران موجود بوده، اما به تدریج این بردگان بوده‌اند که با اختراع اخلاق، خصوصا اخلاق یهودی-مسیحی باعث منحط شدن نژاد بشر گشته‌اند.




امیدوارم توانسته باشم حداقل تا حدی، ارتباط میان این دو را نشان دهم. این متن را با دیالوگی از آخرین قسمت فصل پنج Rick and Morty ، که مورتی شرور خطاب به مورتی می‌گوید، تمام می‌کنم:

… و من اینجا را ترک می‌کنم. چون از دستش خسته شدم. این چیزیست که من را شرور می‌کند، خسته شدن از اون. اگر تو هم ازش خسته بشی، تو هم شرور می‌شی.