آرزوهای بزرگِ امشبم!




کاش کسی بود که برام پفک می‌خرید! سرراه، از آجیل‌پزی، دویست گرم تخمه‌ی تازه هم می‌گرفت: تخمه‌ی هندوانه‌! دلم برای صدای شکستن‌شون زیر دندون‌هام تنگ شده. عاشق اینم که مغزشون رو درسته در بیارم. اگه خودش هم تخمه‌خوره، لطفاً برای خودش جداگانه بگیره چون می‌خوام سهم خودم رو تنهایی تا تهش بخورم! اگه یه دلستر لیمویی هم بگیره که دیگه حاضرم بغلش کنم!

اگه توقع زیادی نباشه، چند تا خواهش کوچولوی دیگه هم ازش دارم. یکی اینکه از کبابی سر چهارراه، دو سیخ کباب کوبیده بگیره. با اینکه کباب‌هاش توی شهر حرف ندارن و منم عاشقشم ولی این‌بار رو برای خودم نمی‌خوام. بگیره و بده به آقا رضا. یه بنده‌خدایی هست که بی‌جا و مکانِ! دلم نمیاد امشب به من خوش بگذره و اون شکمش گرسنه باشه. راستش رو بخواین من هوس نیمرو کردم؛ البته این درخواست دومم بود! قول میدم ظرف‌ها رو خودم بشورم! چایی رو هم خودم دم میکنم. همه میدونن که چایی‌های هِل‌دارِ من حرف نداره!


امشب هوس شب‌زنده‌داری کردم. اگه اون هم مایلِ، یه فنجون قهوه هم برای خودش بگیره. من نمی‌خوام. یه چند وقتی هست که توی تَرکم؛ البته موقتیِ! ولی قول میدم تا خودِ آفتاب، پلک روی هم نگذارم! می‌خوام همون‌طوری که حرف می‌زنیم، فیلم هم ببینیم. اونم خودم انتخاب کردم. امیدوارم که از سلیقه‌ام خوشش بیاد!


فعلا همین‌ها! دیگه بیشتر از این چرب‌زبونی نمی‌کنم. خب وقتشه تا باد میاد، آرزوهام رو یه دور با صدای بلند بخونم تا بلکه به گوش شخص مورد نظر برسونه تا مغازه‌ها تعطیل نشدن ؛)