ازگرانی غم مخور


قیمت نان رسد روزی به آسمان غم مخور
با دوچرخه روی تا به سَمرغان غم مخور

رسد روزی که" زبالگردی " شغلِ بِه شود
می روی درخیالت بهرجا پشیمان غم مخور

رسد روزی که بسته ات بابستنی پرواز کند
گررسی تو بهش اوتبدیل بباران غم مخور

می رسد وقتی که صفرهای اسکناس
در صف بشماری تا صفربی پایان غم مخور

با چنین پول بی ارزش "ارزن" می خری
میریزی آنرا پیش "کفتر بازان "غم مخور

گر که "کفترباز "رحم کند برحال تو
میدهد بتو "تخمی "ز آن غم مخور

قیمت یک "پراید بی امان" در این زمان
می شود نرخ ماشین های آن چنان غم مخور

با پولی که امروز الا کُلنگ می کنی
می خری در آتی یک سوت مهمان غم مخور

گررسد حق و حقوقت ملیارد ها دلار
خرج تو بالاترگرددز آن به یاران غم مخور

قیمت زر وسکه ومسکن را نپرس
اینها شود آرزو یی بی پایان غم مخور

نرخ آب و گاز ونفت را ازمن نپرس
چوپُرسی گویم جنگ آب ِجان غم مخور

تا که فرزندی آوری در این زمان
خرجش شود اندازه ی بیابان غم مخور

جای مهرو محبت " زر وسیم "خواهدگرفت
می رود مهرومحبت سوی "زندان "غم مخور

"ولی" توکه هی لاف زگرانی و نداری می زنی

دانی که می بارد "زر" زدرو دیوارآنان غم مخور