بیایید از توهم نویسندگی خلاص شویم




به نام خدا

بیایید از توهم نویسندگی خلاص شویم

در سال های اخیر، به واسطه ی رشد راه های دسترسی به اطلاعات و دسترسی آسان به افراد در هر گوشه ای از این جهان، نیازهای جدیدی ایجاد شده است و همچنین این پدیده عجیب و شگفت انگیز دنیای مجازی علاوه بر مزیت ها، معایبی هم داشته که دیگر برکسی پوشیده نیست اما بنظرم یکی از خطرناک ترین آنها توهم نویسندگی است.

در حال حاضر بازار تولید محتوا بسیار داغ است و هر کودکی دیگر این شعار را می داند که محتوا پادشاه است و از طرفی به واسطه ی همین شعار، اساتیدی شروع به تدریس کرده اند تا یاد بدهند چگونه می شود پادشاه( محتوا) تولید کرد. در این بین کم کم تب کلاس های نویسندگی هم داغ شده و می توان با نوشتن دو کلامه ی کلاس نویسندگی در مرورگر گوگل، ده ها یا شاید صدها کلاس نویسندگی را پیدا کرد.

مخالفتی با این جور کلاس ها ندارم، قطعا اگر تقاضایی نباشد عرضه ای هم وجود ندارد اما باید دید این روند طبیعی است یا ساختگی و چه کسانی از آن سود می برند. درست مثل تولید دانشگاه های زیاد در ایران است که ذی نفعان با ایجاد یک نیاز کاذب در جامعه، جیب شمار زیادی از خانواده ها را خالی کردند که خروجی اش سیل عظیم بیکاران بی هنر باسواد(شما بخوانید بی سواد) است.

در مورد نویسندگی هم متاسفانه به همین شکل اغراق می شود و این توهم ایجاد شده است که هر کس در یک کلاس ثبت نام کند و تمرین و ممارست داشته باشد می تواند تقریبا بگوید نویسنده ام و درست همین جاست که کار خراب می شود و دور از انتظار نیست که بیشتر کسانی که در فضای مجازی حساب کاربری دارند، در قسمت توضیحات در مورد خودشان اغلب خود را نویسنده، شاعر، نقاش، تحلیل گر سینما و ... معرفی می کنند بی آنکه حتی یک اثر فاخر از آنها منتشر شده باشد و این نهایت حماقت است.

این ها بیشتر به دنبال شهرت هستند تا اینکه بخواهند به معنای واقعی کلمه یک نویسنده باشند. از این رو شوپنهاور می گوید:

اصیل ترین شهرت، یعنی شهرتی که پس از مرگ می آید، هرگز به گوش صاحب آن نمی رسد؛ با وجود این او را انسانی سعادتمند می دانند. پس سعادت او همان خصوصیات بزرگ او بوده که باعث شهرتش شده است و نیز اینکه امکان آن را یافته تا آن خصوصیات را پرورش دهد، یعنی از این نعمت برخوردار بوده است که مطابق وجودش عمل کند یا به کاری می پرداخته که مورد عشق و علاقه ی او بوده است: زیرا فقط آثاری که از عشق و علاقه نشأت می گیرند در آینده به شهرت می رسند. بنابراین، سعادت او قلب بزرگ یا ذهن سرشارش بوده است که تأثیر آن در آثارش موجب تحسین قرن های آینده شده است؛ سعادت او در افکارش نهفته است که تأمل در آن، مشغولیت و لذت شریف ترین اذهان آینده ای بیکارن است.

از طرفی یک نویسنده ی واقعی در پی شهرت نیست و اگر هم به آن دست نیابد از بابتش نگران نمی شود همان طور که شوپنهاور می گوید:

هر کس که استحقاق شهرت را داشته باشد، حتی اگر شهرتی بدست نیاورد، تا اندازه ی زیادی عنصر اصلی سعادت را داراست و می تواند خود را از بابت محروم بودن از شهرت، با آن تسلی دهد. زیرا آنچه کسی را رشک برانگیز می کند این نیست که مردمی فاقد تشخیص و گمراه، او را شخصی بزرگ بدانند، بلکه بزرگی اوست و سعادت بسیار، این نیست که نسل های بعد او را بشناسند، بلکه این است که در او افکاری به وجود می آیند که استحقاق صدها سال ماندگاری و نگاهداری و تامل را دارند. به علاوه صاحب چیزی است که نمی توان از چنگش بیرون آورد.

وقتی بازار نویسندگی داغ است نباید تعجب کرد که ناشران هم خواهان سهم خود نباشند و تلاش نکنند از این سفره ای که پهن شده بی نصیب بمانند و شاید خود آنها دستی هم بر این آتش داشته و هیزم در کوره ی نویسنده پزی می ریزند تا بلکه سود بیشتری با چاپ کتاب های بدرد نخور بدست آورند و حیف از آن درخت ها و طبیعتی که قرار است برای مشتی خزعبلات مصرف شوند. جالب این جاست که سودای کسب پول بیشتر آنقدر زیاد شده است که حتی ناشران خوب را هم گرفتار کرده تا آن جایی که می بینیم بعضی از این ناشران با چاپ کتاب های سخیف برخی از افراد معروف سینما و غیر سینما، همان مقدار اعتباری که برایشان باقی مانده را به باد داده اند هر چند که این روزها اعتبار و آبرو کالایی بس ارزان است و همه در کوشش اند تا هر چه زودتر از شر آن خلاص شوند تا بتوانند به شهرتی پوشالی دست پیدا کنند.

از این رو می بینیم که شمار کتاب هایی با محتوای بی ارزش رو به افزون است تا جایی که برخی ناشران حاظرند این ریسک را انجام داده و به هزینه خود کتاب شما را چاپ کنند و با این کار اگر کتاب شما فروش داشته باشد، سود آن به شما تعلق نمی گیرد هر چند ممکن است این عمل از جهتی خوب باشد و کمک کند تا نویسنده ای گمنام شناخته و رزومه ای برای او ایجاد شود ولی طبق گفته ی شوپنهاور اکثر نویسنده ها یا در زمان پیری و یا در زمان مرگ به شهرت می رسند.

متاسفانه ما یاد گرفته ایم برای رسیدن به اهدافمان پا روی همه ی ارزش های انسانی بگذاریم و در این راه از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمی کینم تا آن جایی که برای سود بیشتر حاضریم دروغ بگوییم و این یعنی اینکه همه را دچار توهم می کنیم، نه تنها در بحث نویسندگی بلکه در هر موضوعی که بتوان از آن سود بیشتری کسب کرد و از همه مصیبت بارتر و سخت تر این است که بخواهیم به فردی بفهمانیم که برای آنچه تلاش می کند ساخته نشده است که این خود باعث یک سری دردسرها و اتهامات بعدی می شود، یعنی ما را متهم می کنند که استعداد آنها را درک نکرده ایم و چشم دیدن پیشرفت شان را نداریم. از طرفی وقتی چند بازخورد کوچک خوب دریافت می کنیم، میزان توهم مان به صورت تصاعدی بالا می رود و اگر کسی ما را کمتر از نویسنده خطاب کند از او دلخور می شویم.

از طرفی دیگر ما با پدیده ی فوق العاده سمی لایک مواجه هستیم که بنظرم بزرگترین وسیله برای ایجاد توهم است که با ایجاد مقایسه ای غلط باعث می شود هم نویسنده و هم خواننده دچار اشتباه شوند به این شکل که ما به غلط تصور می کنیم محتوایی که بیشترین لایک را خورده، در بیشتر موارد ارزشمند است یا آنکه لایک کمتری داشته، محتوایی کم ارزش یا فاقد سود کافی است. این باعث می شود کسانی که هنوز ابتدای مسیر دشوار نویسندگی هستند و از قضا استعدادی هم دارند، وقتی نوشته های آن ها بازخورد خوبی در فضای مجازی نمی گیرد پس از مدتی دلسرد شوند و کار را ادامه ندهند. از این رو شوپنهاور می گوید :

دشواری بدست آوردن شهرت به وسیله هر اثری که خلق می کنیم، با تعداد افرادی که مخاطب آن اند نسبتی معکوس دارد. دلیل این را به آسانی می توان فهمید. زیرا کسب شهرت با آثار آموزنده بسیار دشوارتر است از شهرتی که به منظور سرگرمی دیگران به دست می آید. دشوارتر از همه شهرتی است که از آثار فلسفی حاصل می شود، زیرا نتیجه ی آموزش های این آثار کم و بیش نامعلوم است و به علاوه فایده ی مادّی ندارد. مخاطب این آثار به طور عمده کسانی هستند که خود در این حیطه فعال اند. به روشنی می توان نتیجه گرفت که اگر کسی اثری را به منظور به دست آوردن شهرت خلق کند، نه از روی عشق به خود کار یا به خاطر لذتی که از آن کسب می کند، به ندرت اثری جاویدان برای بشریت بر جای می گذارد یا هرگز اثری جاوید بر جای نمی گذارد. کسی که می کوشد اثری خوب یا اصیل خلق کند یا از خلق اثر بد پرهیز کند، باید در برابر داوری عامه ی مردم و رهبران آنان مقاومت کند و حتی نظر آنان را حقیر بشمارد. درستی این گفته که اسوریوس به طور خاص بر آن تکیه می کند عبارت از این است که شهرت از کسانی که در پی آن اند می گریزد و در پی کسانی می رود که به آن اعتنایی نداند: گروه اول به ذائقۀ همعصران خود تن در می دهند، گروه دوم در برابر آن مقاومت می کنند. از این رو تحسین همعصران، برای اذهان متفکر ارزش اندکی دارد، زیرا می دانند که همهمه ای ست که فقط از انعکاس صدای چند نفر ایجاد شده است و به علاوه بستگی به این دارد که چه چیز باب روز است.

پس دور از انتظار نیست که دلقک های مجازی شهرت بیشتری از نویسندگان و هنرمندان داشته باشند هر چند که شهرت آنان تا زمانی ادامه دارد که همچنان بتوانند مردم را سرگرم کنند و به محض اینکه دست از کار می کشند، از قافله ی دیگر دلقکان مجازی عقب مانده و از یاد می روند و همچنین بعد از مرگ چیزی از آنها در یادها باقی نمی ماند چون بشر به شدّت تنوع طلب است و هر روز نیاز به موضوع جدیدی دارد تا خود را بدان مشغول کند و به این واسطه می تواند از ملال خود فرار کند، پس نمی تواند مدت زمان زیادی منتظر یک دلقک بماند و به محض اینکه او دیر کند، سریعا به سراغ بقیه دلقک ها می رود. هر چند یک دلقک به تنهایی نمی تواند همه توجه ها را به خود جلب کند.

از طرف دیگر نمی توان همیشه به بازخوردها دلخوش کرد. شاید نوشته های یک نفر بر اثر جریان هایی، به طور اتفاقی در فضای مجازی بیشترین لایک را دریافت کند اما این نمی تواند اثبات کند که مطالب نوشته شده لیاقت آن را دارند که تبدیل به اثری فاخر شوند. باید دید وقتی صدای بلند تشویق ها خوابید، آیا این اثر تاثیری ماندگار بر ذهن ها گذاشته یا فقط شامل متنی انگیزیشی بوده که خواننده را برای دقایقی موقتاً دچار نشئگی کرده است. اینجاست که باید بگویم که حتی در خواندن هم باید دقت کرد چون بیشتر مطالبی که می خوانیم و گمان می کنیم مفید اند جزو همین مخدرها دسته بندی می شوند و ما بیشتر دنبال کتاب های دم دستی و آسان خوان هستیم و کمتر سراغ مطالب با ارزش می رویم که این پدیده حاصل زندگی پرشتاب در عصر تکنولوژی است.

اما آیا هیچ گاه این امکان وجود ندارد که نویسنده ای در زمان حیاتش مشهور شود؟ در این مورد شوپنهاور می گوید :

اگر برای کسی در زمان حیاتش مجسمه ی یادبودی بنا کنند به معنای آن است که به داوری آیندگان دربارۀ او نمی توان اعتماد کرد. با این همه، اگر کسی بتواند شهرت خود را در زمان حیات ببیند، به ندرت قبل از سالمندی می تواند به دیدن آن نایل شود، اگرچه در مورد هنرمندان و شاعران، استثناء از این قاعده وجود دارد. اما در مورد فیلسوفان این امر بسیار نادر است. گواه این گفته تصاویر مردانی است که به علت آثارشان مشهور شده اند.این تصاویر غالباً پس از شهرت یافتن آنان پرداخته شده اند و مهمولاً آنان را سالمند و سپیدموی به تصویر کشیده اند، بخصوص اگر فیلسوف بوده باشند. این امر از دیدگاه فلسفه ی سعادت کاملاً درست است، زیرا اگر شهرت و جوانی در یکجا جمع شوند برای انسان فانی سعادتی بیش از اندازه است. زندگی ما آن قدر فقیر است که مواهب آن باید مقتصدانه پخش شود. دوران جوانی به قدر کافی از مواهب زندگی برخوردار است و باید به آن قناعت کرد. اما در پیری، وقتی همه ی لذت ها و شادمانی ها مانند درختان زمستانی مرده اند، بهترین زمان برای جوانه زدن درخت شهرت است که واقعا گیاهی زمستانی است. می توان شهرت را نیز به گلابی های زمستانی تشبیه کرد که در تابستان می رویند، ولی در زمستان می توان از آن بهره مند شد. در پیری، تسّلای بزرگتری از این وجود ندارد که احساس کنیم همه ی نیروی جوانی مان را صرف آثاری کرده ایم که همراه ما پیر نشده اند.

از این بابت که استعداد نویسندگی و خلق آثار ارزشمند را نداریم نباید نگران باشیم و شوپنهاور در این مورد هم ما را راهنمایی کرده است :

کسانی که احساس می کنند دارای عقلی کار آمد و قوای تشخیص درست اند اما واجد آن موهبت های برتر ذهنی نیستند، باید از مطالعه ی فراوان و کار پر تلاش نهراسند، تا بدین وسیله خود را از توده ی مردم که اطلاعات معلوم بر همگان را در اختیار دارد، متمایز کنند و به درجات بالاتری برسند که فقط برای فرهیختگان کوشا دست یافتنی است. زیرا در این حیطه که تعداد رقیبان بسیار کم تر است، ذهنی که اندکی برتر است می تواند به ترکیباتی نو و درستی از اطلاعات دست یابد. حتی شایستگی او در اکتشافی که در آن موفق شده است، مبتنی بر دشواری دست یافتن به اطلاعات خواهد بود. اما مردم فقط از راه دور خواهند شنید که هم رشته های او به عنوان کسانی که موضوع را می شناسد، او را تمجید کرده اند. اگر راهی را که به این گونه شهرت منجر می شود تا انتها ادامه دهیم، به نقطه ای می رسیم که اطلاعات، به علت دشوار بودن دستیابی به آنها، فی نفسه و بدون اینکه بایکدیگر ترکیب شوند، برای پایه ریزی شهرت کافی اند. مثلا دستاوردهای حاصل از سفر به سرزمین های بسیار دور افتاده و ناشناخته از این قبیل است: آدمی می تواند از این راه با آنچه دیده است به شهرت برسد، نه به آنچه فکر کرده است.( مثل بلاگرهای اینستاگرام که صرفا به خاطر سفر و غذا مشهور شده اند نه برای خلق اثری فکری). به علاوه، این راه، این حُسن بزرگ را دارد که آنچه را آدمی دیده است بسیار آسان تر می تواند به دیگران منتقل کند تا آنچه را فکر کرده است و در مورد درک آن نیز همین طور است. بنابراین برای مشاهدات سفر، خوانندگان، بسیار فراوان تر اند تا خوانندگان آثار متفکران(همان طور که محتوای سفر در اینستاگرام طرفدار بیشتری دارد تا مطالعه ی کتاب). زیرا چنان که آسموس می گوید:«سفر کرده گفتنی بسیار دارد». با این همه وقتی با سفرکردگان مشهور آشنا می شویم، به یاد این گفته ی هوراس می افتیم که:«صحنه های جدید، الزاماً به معنای افکار جدید نیستند».

و در آخر روایتی اَبوسَعیدِ اَبوالخِیر را خطاب به خودم می گویم و شاید برای شما هم مفید باشد، این روایت را از کاربر خمول برداشته ام و توصیه می کنم متن کامل آن را بخوانید.

با آن‌که ابوسعید آگاه به علوم زمانه خود از جمله کلام و فقه و ادب بود از تصنیف کتاب و رساله پرهیز داشته و جستن حق را با «مداد و کاغذ» ناممکن می‌دانسته است. از همین روی بود که پس از گرایش به تصوف، کتاب‌ها و تعلیقه‌هایش را که در حلقه درس استادان مرو فراهم کرده بود، دفن کرد و بر سر آن‌ها درخت مورد کاشت.

مریدان و کاتبان خاص مجموعه گفتار حکیمانه ایشان را حفاظت کرده اند که در نهایت توسط محمد بن منور در کتاب( اسرالتوحید ) گرد آوری شده .اسرار التوحید نخست به کوشش ژوکوفسکی در ۱۸۹۹م در پترزبورگ به چاپ رسید، سپس در ۱۳۱۳ ش به اهتمام احمد بهمنیار و در ۱۳۳۲ ش به کوشش ذبیح الله صفا در تهران منتشر شد. تصحیح علمی و انتقادی نسخه نسبتاً جامع‌تر آن نیز به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی در تهران (۱۳۶۶ش) انتشار یافت.

مطالبی که خودم در این سایت می نویسم در مقابل نوشته های این بزرگان آن قدر ناچیز هستند که اگر روزی هم کاملاً پاک شوند هیچ نباید ناراحت بشوم. چون آن چیزی که لایق ماندن باشد، راه خودش را برای رسیدن به آیندگان پیدا خواهد کرد.

متشکرم از این که این مطلب را مطالعه کردید.


پ ن : برگرفته از کتاب در باب حکمت زندگی


12 مهر 1402

نزدیک غروب



مطالب مرتبط :

https://vrgl.ir/ueETf


https://vrgl.ir/y07DS