خاطرات یک آپارتمان نشین از یک منطقه متراکم و یک کوچه متراکم تر

قسمت دوم

این قسمت راجع به چالش های یک آپارتمان نشین مقیم مرکزه که اتفاقا فریلنسره و از قضا کارش نیاز به تمرکز و سکوت داره ?

از اردیبهشت سال 98 که رسما باروبندیلمون رو از کافه جمع کردیم و خونه نشین شدیم و دنبال کار بودیم تا همین امروز که دارم این متن رو لابلای کارام مینویسم تا یادم نره زندگی همش کار نیست و به خودم یاد آوری کنم «مینا جان! بعضی وقتام واسه دل خودت بنویس»، همیشه از خونه کار کردم. اوایل کرونا که کلا خیلی میترسیدم و اصلا کار حضوری قبول نمیکردم، بعدشم دیگه پشتم باد خورد و کلا تصمیم گرفتم فریلنسری و از خونه کار کنم؛ اما یکی از مشکلات اصلی من اینه که کار من به عنوان یک تولید کننده محتوا و پادکست، نیاز به تمرکز و آرامش زیادی داره. بارها شده که تصمیم گرفتم شروع به ضبط پادکست کنم و پشت سر هم دوستان ضایعات فروش یا ضایعات خرمون یا به عبارتی همون «نمکی» های قدیم، اومدن تو کوچه ما و دقیقا تصمیم گرفتن جلوی خونه ما توقف کوتاهی داشته باشن. گاها پیش اومده که صداهاشون باهم قاطی شده و چیزی که من میشنیدم این جمله ها بود: «بدووو خرمای آهن آلات تااااازه خریداریم» و بله، شنیدن این عبارات بی ربط نه تنها من رو دیوونه میکنه، تازه باید کلی صبر کنم تا بساط کسب و کارشون رو به کوچه بعدی منتقل کنن.

یا حتی بارها برام پیش اومده که از صبح کوچه و خیابون تو سکوت ترسناکی بوده و انگار همه قایم شده بودن تا من کارمو شروع کنم، آخه میدونین تو کار ما، روشن کردن لپ تاپ به مثابه بالا دادن کرکره مغازست و یهو یه بچه ای مرتب مادرشو صدا میزنه، یه ماشین دزدگیرش قطع و وصل میشه، یه خونه لوله آبش میترکه یا نوه های همسایمون تصمیم می گیرن در کنار سر زدن به مادربزرگشون آسانسور بازی هم کنن.

خلاصه، خیلی ها فکر میکنند دور کاری و فریلنسری یعنی عشق دنیا، هر موقع که دوست داری از خواب بیدار میشی، هر موقع دوست داشته باشی میری سفر یا حتی فکر میکنن اصلا کار میکنی؟ مدت زیادی طول کشید تا به دوستام توضیح بدم که عزیز من، درسته من از خونه کار میکنم، درسته که نیازی به مرخصی گرفتن ندارم، درسته کسی نیست چکم کنه، اما باید کارمو انجام بدم، باید پروژمو تحویل بدم، ممکنه نتونم هر موقع که شما میگید بیام بیرون و باهم باشیم که خدا رو شکر تو این راه موفق شدم قانعشون کنم؛ اما باور کنید درسته من انتخابم فریلنسری کار کردنه اما چالش هاش کم نیست، مثلا ممکنه یه ماه در آمدت خیلی خوب باشه و چند ماه خبری از کار نباشه، ممکنه پول همون ماهی هم که کار کردی به موقع به دستت نرسه، یا مثلا بیمه نداری؛ اما تمام این ها به این معنی نیست که شمایی که تا آخر نوشته رو خوندی پیش خودت بگی «خوب اگه این قدر سختته پاشو برو سر کار حضوری، چرا ما باید غراتو بخونیم؟» که در جواب باید بگم، به خاطر سختی هایی که تو این دو سال پشت سر گذاشتم و صبوری ای که کردم و البته مدرن شدن اکثر کسب و کار های درست و حسابی، همچنان ترجیحم اینه که فریلنسری کار کنم چون به نظرم قدرت خلاقیتم تو این روش ،بیشتره و با وجود همه این چالش ها، از لحاظ روانی آرامش بیشتری دارم و تو خیلی از هزینه ها مثل هزینه های رفت و آمد صرفه جویی می کنم . تازه نیازی نیست تفریحاتم رو به آخر هفته و تعطیلی های رسمی محدود کنم یا مجبور باشم اخلاق و رفتار سازمان های خشک و پادگانی رو تحمل کنم. حتی نیازی نیست پول زیادی صرف خرید لباس کنم تا همکاران بدبخت فرضیم هر روز من رو با یه شکل و قیافه ببینن.

به هر حال، فعلا که از فریلنسری کار کردن راضیم تا ببینیم چه پیش آید.