خانندگان مرگبار(قسمت3)

Akio (◍•ᴗ•◍) ❤
Akio (◍•ᴗ•◍) ❤



من بعد 8ساعت پیاده روی رسیدم به دانشگاه رسیدم و گفتم

انا:وای خدا چقدز حیات کیوتی داره(خنده کاوایی)

انا وارد دانشگاه شد از یک خانم پرسید

انا: ببخشید خانم ازتون یک سوالک دارم دفت مدیر کجاست(خنده کیوت)

خانمه: سلام دفتر مدیر طبقه سوم هستش

انا: متشکرم

خانمه: خواهش میکنم عزیزم

انا رفت و سوار اسانسور شد همین که توی اسانسور بودش یک ادم جلوی بسته شدن اسانسور رو گرفت و اومد تو اون فرد الکس بوده

انا: سلام الکس. تو اینجا چیکار میکنی

الکس: منم اومدم برای ثبت نام

انا: میشه یک از مقدمات توضیح بدی

الکس: باشه. میری پیشه مدیر و بعد مدیر ازت تست میگیره و بعد ثبت نام میکنی بعد اخر سال شهذیشو میدی الا برج 4هستش

انا: اها ممنونم. میگم عجیجم مدیر کی

الکس: عجیجم یک خانم هستش خیلی خوشگل هستش

انا: هوی هوی چخبرت دهنتو ببند

الکس: باشه بابا اروم باش چرا عصبانی میشی

نویسنده: یک نفر اینجا عاشق شده

انا: ببند نویسنده

نویسنده: باشه بابا برو سر داستان

انا: باشه

رسیدند و طبقه بالا در زدیم یک خانم با صدای اشنا گفت

مدیر مدرسه: بیاین تو

(عکس مدیر مدرسه??این پاین هستش)

اسم کاتسومی.
اسم کاتسومی.



من و الکس رفتیم سر صندلی نستیم مدیر مدرسه صندلی رو به روی ما اورد و گفت

کاتسومی: سلام عزیزان اول اسماتونو بگید و بعد فرم هاتونو پر کنید و در ادامه دسیارم شمارا به اتاق تست شما را میبرد

انا: سلام اسم من انا ویرین هستش

الکس: سلام اسم من کاتسومی: میدونم اسم تو الکس الینی هستش ترفدارتم

من و پسر روموخ یعنی الکس داشتیم فرم هارو پر کردیم

نویسنده: ?????عاشق خوب کسی شدی

انا: ببند

نویسنده: اای بابا چته

انا: من میرم سر داستان

نویسنده: باشه برو پیش عشقت

الکس: عجقش همینجاست

انا: الکس دیوانه شدی

الکس: غلط کردم

کاتسومی: شما 2نفر دوست دختر و دوست پسر خوبی هستین

انا: خخانم کاتسومی

نویسنده: برید سر داستان

انا: OK

کاتسومی: یس

الکس: باشه

فرم من و الکس تمام شد و دسیار خانم کاتسومی مارا به اتاق تست برد من و الکس واقعا حیجان داشتیم که الکس گفت

الکس: چی شد کار پیدا کردی؟

انا: اره پیدا کردم توی ررستوران وایت کارد

الکس: خوشبحالت عالی

انا: ممنونم جفسم

الکس: جلبونت

انا: اگه گفتی ریسم کی جیرم

الکس: کی عجقولیم

انا: اغای کای

الکس: او خوش به حالت

من و الکس رسیدیم به اتق تست که باید اهنگ بخونیم من ک استرس داشتم یک دلشوره توی دلم بود و من سیع میکرد خالش کنم و بعددست الکس رو گرفتم و فشار دادم و بعد صورت الکس رو بوسیدم و بعد بهش گفتم

انا: برام اروزوی موافقیت کن

الکس: نگران نباش من کنارت هستم

انا: ممنونم عشقم

انا وارد شد و دید که مدیر مدرسه و اغای کای و الکس هم هستش و بعد یک دختر اومد کنارم و گفت

دختره: اسمت چی؟ اسم من کیکو

انا: اسم من انا هستش

کاتسومی: شما 2نفر با هم دیگر باید همکاری کنید باشه

عکس دختره کیکو



انها شروع کردن به خواندن اهنگ مدیر و کای و الکس تحت تاصیر قرار رفتند و با زیبایی اهنگ به ارامش مطلق رفتند

نویسنده: اافرین عالی اشکم درو مد?????

الکس: نمیدونستم تو هم احساس داری

نویسنده: قلبم که از سنگ نیست

سر داستان

اهنگ تمام شد مدیر مدرسه گفت

کاتسومی: بخاطر اهنگ های زیباتون شهریه مدرسه براتون 10ملیون میشه

کیکو: هورااااااااا خیلی خیلی خیلی ممنونم ازتون

انا: متشکرم ازتون خانم کاتسومی

کای: ولی قبلش باید یک کامیون رو دست به سر بکنید که داخلش جنس هستش

انا: کی حرکت میکنه

کای: ساعت 8شب باید جنس هارو ار کامیون بیارید بیرون و بعد تحول ما بدید

کیکو: باشه

انا: باشه

ساعت 8شب شد انا و کیکو

انا: سلام

کیکو: سلام

انا: باید بریم لباس یک رفتح گر رو ببپوشیم

کیکو: باید بریم این ادما رو کتک بزنیم و بعد لباسشونو بپوشیم

انا: چطوری بزنیمش

کیکو: لیموی یخ زده که یک سال داخل فیریزر موند رویک عالمه دا خل پلاستیک میزاریم یکی مال من و یکی مال تو و یکی مال من میزنیم رو سرشون ییعد جنس هارو میبریم و تحویل مدرسه میدیم

انا: افرین عالی

رفتیم و داخل گونی ریختیم و زدیم توی سرشون و بعد سوار شدیم و رفتیم تحویل دانشگاه دادادیم

و بعد سال ها اان دختر با پسر مورد علاقش ازدواج کرد و بهترین خواننده شد و پایان.)) ⛓️❤✨

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خوب دوستان داستان ما تمام شد این داستان برای این بود که دختر هایی که اروزوی خاننده شدن را دارند ییا اگه ارزوی دیگه ای دارد بداند که ان را متوانند انجام دهند جانه لایک و نظر یادتون نره بای جانه