علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
پایان قرن آمریکایی، هشتاد سال زودتر از موعد
پس از فروپاشی شوروی، هیئت حاکمه و مقامات ارشد امنیتی آمریکا استراتژی بلند مدتی را تنظیم نمودند که با عنوان «پروژه ای برای قرن جدید آمریکایی» (Project for The New American Century) شناخته شد.
بطور خلاصه این پروژه به دنبال تحقق «سلطه تمام عیار» آمریکا (Full Spectrum Dominance) بر کل جهان بود. برای حصول اطمینان از این سلطه تمام عیار، لازم بود کلیه قدرتهای محلی و جهانی و کلیه دولت هایی که ظرفیت ایجاد چالش برای آمریکا را داشتند کاملا مهار گردند.
همزمان با همین تحولات جهانی بود که ساموئل هانتینگتون نظریه معروف «برخورد تمدنها» را مطرح نمود. بر پایه این نظریه، سه حوزه تمدنی بیشترین ظرفیت ایجاد چالش علیه حوزه تمدنی غرب را داشتند. این سه عبارت بودند از:
1- حوزه تمدنی روس و مسیحیت ارتودکس
2- حوزه تمدنی چین و کنفسیوسیسم
3- حوزه تمدنی ایران و اسلام
در آن زمان چین هنوز قدت اقتصادی مطرحی نبود و به نظر نمی رسید به این زودی به تهدیدی جدی تبدیل شود. از طرفی روسیه با گذار از نظام کمونیستی به مدل سرمایه داری نولیبرال، و با نفوذ مشاوران اقتصادی آمریکایی، سرگرم نابود کردن ظرفیت های داخلی خود و به باد دادن تریلیون ها دلار میراث دوران توسعه شوروی بود.
و از طرف دیگر، ایران و دیگر کشورهای اسلامی اهدافی بسیار سهل الوصول به نظر می رسیدند. بنابراین استراتژی بلند مدت آمریکا به این ترتیب تدوین شده بود:
1- اشغال نظامی منطقه غرب آسیا و ایران، بطوریکه منابع استراتژیک انرژی واقع در این منطقه کاملا تحت کنترل آمریکا در آیند. این هدف، نقشی کلیدی برای تحقق هدف های آینده در مهار چین داشت. نهایتا اکثر کشورهای این منطقه باید به کشورهای کوچکتر و بی خطری برای آمریکا تجزیه می شدند. نقشه جدید این منطقه با عنوان «خاورمیانه نو» از سوی مقامات آمریکایی و صهیونیست بارها مطرح شد.
2- گسترش ناتو به سمت شرق و محاصره روسیه، و در عین حال تلاش برای تجزیه روسیه به کشورهایی کوچکتر. بحران جدایی طلبان چچن در همین راستا مورد حمایت آمریکا بود.
3- محاصره چین و تلاش جهت تجزیه چین به کشورهایی کوچکتر. سیاست حمایت از جدایی طلبان اویغور و دالای لاما و غیره در همین راستا در دستور کار سیاست خارجی آمریکا قرار گرفت. همچنین سیاست تقویت موضع منطقه تایوان علیه چین، و پروژه های انقلاب مخملی در هونگ کونگ و دیگر نواحی.
اگرچه برخی سیاست های لازم برای زمینه سازی جهت اقدامات بعدی از همان ابتدا بطور همزمان علیه هر سه هدف اجرا می شد، اما آمریکاییها به خوبی می دانستند امکان و ظرفیت تقابل مستقیم با هر سه هدف در زمان واحد را ندارند. بنابراین، نوک پیکان در وهله نخست علیه منطقه غرب آسیا و ایران قرار گرفت. ماشین نظامی آمریکا وارد عمل شده و از جنوب، شمال، شرق، و غرب ایران را محاصره نمود.
در سال 2005 زمینه سازی های حقوقی و سیاسی و رسانه ای برای حمله مستقیم به ایران فراهم شده بود. پرونده هسته ای بهانه خوبی بود برای اشغال نظامی ایران. همانطور که اتهام «در اختیار داشتن سلاح های کشتار جمعی» بهانه ای شده بود برای اشغال عراق. جنگ عراق نه تنها بخشی از عملیات محاصره ایران بود، بلکه همچنین تمرینی بود برای عملیات بزرگتر و اصلی اشغال نظامی ایران. قرار بود مدل عملیات «آزادسازی عراق» در مورد ایران هم اجرا شود.
اما ماشین نظامی آمریکا هرگز از جنگ عراق فارغ نگردید تا امکان آغاز فاز بعدی عملیات که همان حمله به ایران بود را پیدا کند.
سقوط صدام موجب گردیده بود تا دست ایران در عراق کاملا باز شده و نیروهای سیاسی و اجتماعی همسو با ایران در عراق به سادگی توسط ایرانیان سازماندهی شوند. نیروی قدس سپاه پاسداران موفق شد با استفاده از شیوه های بدیع جنگ نامتقارن، هزینه اشغال نظامی عراق را برای آمریکاییها به اندازه ای بالا ببرد که نهایتا در سال 2012 آمریکاییها وادار به عقب نشینی از عراق شدند.
در حالی که عملیات مهار ایران به کندی پیش رفته و دایما به تاخیر می افتاد، آمریکاییها متوجه بودند که اهداف بعدی، یعنی روسیه و چین، در حال صعود و قدرت گرفتن بوده و به تدریج به تهدیداتی جدی تبدیل می شدند.
واکنش نظامی قاطعانه روسیه علیه دولت غربگرای گرجستان اولین زنگ خطر برای آمریکا بود. آمریکاییها بار دیگر در سال 2014 در اوکراین با روسیه سرشاخ شدند.
اگر چه روسیه بلافاصله منطقه استراتژیک کریمه را از اوکراین جدا نموده و جنگ داخلی جدایی طلبان شرق اوکراین علیه دولت غربگرای کودتاگران در کیف را به راه انداخت، اما مشخص بود تمایلی به تقابل نظامی مستقیم علیه اوکراین ندارد.
مقامات روسی در مصاحبه های اخیر خود فاش نموده اند که در سال 2014 صنایع نظامی و غیر نظامی روسیه به شدت وابسته به صنایع اوکراینی بودند. در صورت آغاز درگیری میان روسیه و اوکراین در آن مقطع، قطعا اقتصاد و ارتش روسیه ضربات بسیار شدیدی را متحمل شده و هدف استراتژیک آمریکاییها که مهار روسیه بود کاملا محقق می شد. به بیان ساده، روسها آمادگی جنگ را نداشتند.
دستگاه دیپلماسی روسیه تلاش نمود با تحمیل توافق مینسک بر اوکراین، از چنین جنگی پرهیز نماید. لیکن آمریکاییها به خوبی بر نقاط ضعف روسیه آگاه بودند. اگر چه اوکراین مستقیما عضو پیمان نظامی ناتو نگردید، اما در عمل ارتش اوکراین مورد حمایت تمام عیار ناتو قرار گرفته و توسط متخصصین آمریکایی و غربی برای رویارویی مستقیم نظامی علیه روسیه آموزش می دید.
قرار بود این رویارویی نظامی تقریبا بلافاصله پس از انتخاب هیلاری کلینتون به مقام ریاست جمهوری آمریکا رخ بدهد. اما ناگهان معجزه ای رخ داد! هیلاری کلینتون در انتخابات شکست خورده و هیئت حاکمه آمریکا با ناباوری شاهد صعود دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا بودند.
انتخاب ترامپ موجب ایجاد وقفه در بسیاری از سیاستهای جهانی گرایان و نولیبرال های آمریکایی شد. یکی از این سیاستها آغاز جنگ اوکراین و روسیه بود که تا پایان دوران ریاست جمهوری ترامپ به تعویق افتاد.
روس ها به خوبی از برنامه های آمریکا آگاه بودند. دوران ریاست جمهوری ترامپ مانند وقت اضافه ای بود که به روسیه امکان برنامه ریزی و آماده شدن جهت تقابل نظامی آینده علیه غربگرایان اوکراین را فراهم می نمود.
تا سال 2018 روس ها موفق شدند بخش اعظم وابستگی های اقتصادی و نظامی خود به صنایع اوکراینی را از میان برده و با گزینه های داخلی و روسی یا دیگر منابع قابل اطمینان خارجی جایگزین نمایند.
همچنین، همانطور که اشغال عراق تمرینی بود برای آمرییها تا برای عملیات اشغال ایران آماده شوند، جنگ سوریه هم فرصتی جهت محک خوردن و آمادگی رزمی ارتش روسیه فراهم نمود.
بعلاوه، برنامه های راهبردی اقتصادی برای روزی که آمریکا و متحدین غربی آن دست به عملیات برق آسای اقتصادی و اعمال «شدیدترین تحریم ها» علیه روسیه نمایند تنظیم گردید.
طبق پیش بینی، در انتخابات بعدی آمریکا به هر ترتیبی که بود هیئت حاکمه نولیبرال آمریکا اجازه صعود مجدد را به ترامپ نداده و مجددا نهاد ریاست جمهوری آمریکا را در اختیار گرفت. و مجددا طبق پیش بینی، عملیات مهار روسیه از طریق بحران اوکراین از سر گرفته شد.
اما این بار روسیه آماده بود...
باز همانطور که عملیات اشغال نظامی عراق تمرینی بود برای عملیات اصلی اشغال نظامی ایران، عملیات تحریم اقتصادی ایران هم تمرینی بود برای عملیات اصلی تحریم اقتصادی روسیه.
آمریکاییها تصور می کردند اثربخشی تحریم ها علیه روسیه به همان اندازه ای خواهد بود که تحریم ها علیه ایران موجب فشار به ایران شد. با این تفاوت که تحریم های علیه ایران به تدریج اعمال شده و طبیعتا در طول زمان ایرانیان به آن عادت کرده بودند. اما تحریم ها علیه روسیه بصورت ناگهانی و یکجا اعمال شد، پس انتظار می رفت شوک و ضربه ای که جامعه روس از آن دریافت می کند بسیار مهیب تر از مورد ایران باشد.
اما روسیه تفاوتی اساسی با ایران داشت.
هیئت حاکمه ایران هرگز به دنبال جدایی از غرب نبودند و حتی علیرغم تحمل شدیدترین تحریم ها و عداوت ها و تخاصم های آشکار از سوی آمریکا و غرب، هنوز هم امید به گشایش در روابط با غرب و بازگشتن ایران به آغوش غرب در دل ایرانیان نمرده است!
لیکن در مورد روسیه این مطلب صادق نبود. مقامات کرملین از مدت ها پیش متوجه شده بود که اصرار بر روابط دوستانه با غرب به معنی فروپاشی کامل دولت-ملت روسیه و نابودی تمدن روس خواهد بود. بنابراین، برای مرحله تقابل مستقیم با آمریکا برنامه و راهبردی مدون و مشخص تدارک دیده بودند.
جامعه روسیه درست مانند جامعه ایران شامل جمعیت چشمگیری از غربگرایان و دلدادگان به فرهنگ و تمدن غربی است. مشکل اصلی پوتین و هم قطاران او راضی کردن این گروه از روس ها به دل کندن از غرب بود. چنانچه جدایی از زیرساخت های اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی غربی به دستور پوتین صورت می گرفت، قطعا صدای اعتراض بخش وسیعی از جمعیت روسیه را بلند می کرد.
اما تحریم های آمریکا و اروپا علیه روسیه بزرگترین هدیه به پوتین بود. چون دقیقا همان رویه ای که مورد نظر دولت روسیه بود به تحقق پیوست، با این تفاوت که جدایی روسیه از غرب نه با دستور پوتین، بلکه با دستور مقامات و روسای دولت های غربی صورت پذیرفته است.
پول روسیه که قرار بود پس از اعمال تحریم ها در برابر دلار و یورو به شدت سقوط کند امروز از دوران پیش از تحریم ها قدرتمندتر شده. تورم قیمت ها در بازارهای مصرفی روسیه بسیار کمتر از مقدار مورد انتظار غربی ها بوده و در عوض ارزش سهام شرکت های روس به شدت بالا رفته است. و در عین حال عملیات نظامی در اوکراین طبق نقشه در حال اجراست.
چند نکته در خصوص عملیات نظامی ویژه روسیه در اوکراین:
1- روسیه از ابتدا اعلام کرده بود قصد اشغال نظامی کل اوکراین را نداشته و هدف اصلی این عملیات عبارت است از آزادسازی منطقه لوهانسک در شرق اوکراین، و همچنین پاکسازی اوکراین از عناصر فاشیست و ضد روس. لیکن رسانه های غربی همواره اصرار داشتند هدف روسیه اشغال کامل اوکراین است.
2- اسکات ریتر، تحلیلگر خبره نظامی آمریکایی، معتقد است لشکر کشی روسیه به سمت شهرهای بزرگی مانند کیف و خارکف در مناطق شمالی و غربی اوکراین هرگز با هدف اشغال این شهرها نبوده، بلکه در واقع عملیات فریبی جهت زمین گیر کردن بخش های وسیعی از نیروهای اوکراینی در این مناطق بوده است. از جمله مستندات اسکات ریتر برای این ادعا، تعداد کم نیروهای روسیه در این مناطق بود که با هیچ منطق نظامی برای اشغال چنین شهرهای پر جمعیتی کافی نیست. سیر تحولات نشان داد که نیروهای روسیه در عمل پس از مدت کوتاهی از این نواحی عقب نشینی کرده و تمرکز خود را روی اهداف از پیش اعلام شده در منطقه شرق و جنوب اوکراین قرار دادند. لیکن رسانه های غربی به جای اعتراف به غلط از آب در آمدن تحلیل خود، اصرار دارند عقب نشینی روسیه از مناطق کیف و خارکف به معنی ضعف ارتش روسیه و شکست روس ها در برابر مقاومت قهرمانانه نیروهای اوکراینی بوده است!
3- بندر ماریوپل تنها منطقه ای است که ارتش روسیه با شدت برای تصاحب آن وارد عمل شده و اخیرا بطور کامل تحت کنترل ارتش روسیه در آمده است. از نظر منطق نظامی، ماریوپل همچنین تنها منطقه ای است که کنترل آن با اهداف از پیش اعلام شده روسیه همخوانی دارد. اشغال کیف یا خارکف کمکی به عملیات اصلی در منطقه لوهانسک نمی کرد.
4- بر اساس معادلات نظامی، معمولا به ازای هر تلفات نظامی انتظار می رود یک نفر تلفات غیرنظامی هم در آمارها مشاهده شود. اما این نسبت در اوکراین به تعداد بیش از هفت نظامی به ازای هر غیر نظامی است. این مطلب ثابت می نماید که پیشروی ارتش روسیه در خاک اوکراین در نهایت طمانینه و پرهیز از شدت عمل صورت می پذیرد. از دیگر مواردی که این نرمش عامدانه ارتش روسیه را ثابت می نماید، هدف قرار نگرفتن بسیاری از زیرساخت های اوکراین از قبیل تاسیسات رادیو و تلویزین، زیر ساخت های ارتباطی، نیروگاه ها، و راه ها و خطوط حمل و نقل است. تمامی این موارد در جنگ عراق جزو اولین اهداف نیروی هوایی آمریکا بودند. قطعا ارتش روسیه ظرفیت انهدام این اهداف سهل و آسان در خاک اوکراین را دارد، لیکن راهبرد کنونی ارتش روسیه یکی دیگر از نشانه هایی است که ثابت می کند روایت و تحلیل رسانه های غربی از اهداف روسیه در اوکراین با واقعیت امر فاصله بسیار زیادی دارد.
5- آمریکا و بسیاری از اعضای پیمان تهاجمهی ناتو بسیار علاقه مند به تقویت اوکراین در برابر روسیه اند. اما قادر به مداخله مستقیم در جنگ اوکراین نیستند. علت این ناتوانی ناشی از ساختار حقوقی پیمان ناتو است. بر اساس اصل پنجم پیمان ناتو، هرگاه یکی از اعضای ناتو مورد تهاجم نظامی قرار گیرد، کلیه اعضای ناتو موظف به حمایت نظامی از عضو مورد حمله قرار گرفته هستند. این اصل در حال حاضر اجازه مداخله نظامی را به هیچیک از اعضای ناتو نمی دهد، چون اوکراین عضو ناتو نیست. از طرف دیگر، اصل چهارم پیمان ناتو به هر یک از اعضا این امکان را می دهد تا در صورت احساس خطر، بصورت پیش دستانه وارد جنگ شوند. همین اصل بود که برای تهاجم ناتو به لیبی و عراق مورد استفاده قرار گرفت. لیکن در صورتی که هر یک از اعضا با استناد به اصل چهارم وارد جنگ گردد، امکان فعالسازی اصل پنجم را از دست خواهد داد. بعنوان مثال، اگر آمریکا مستقیما در اوکراین وارد نبرد با روسیه گردد، سایر اعضای ناتو می توانند خود را کنار کشیده و از سرشاخ شدن با روسیه اجتناب نمایند. به همین دلیل هیچیک از اعضای ناتو حاضر به پذیرش ریسک تنها ماندن در جنگ با روسیه نمی شود.
تحریم ها علیه روسیه بیش از آنکه موجب ضربه زدن به روسیه گردد، در عمل موجب تشدید بحران های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در اروپا و آمریکا گردیده است.
از سوی دیگر، همچنان که آمریکا و اروپا سرگرم کشتی گرفتن با روسیه هستند، جمهوری خلق چین برای عملیات نظامی ویژه خود در منطقه تایوان آماده می شود.
بسیاری از کارشناسان معتقدند طی سال های آینده چین قطعا به تایوان حمله نموده و با رویکردی تهاجمی به تقابل کامل با آمریکا و غرب برخواهد خاست.
پر واضح است که «قرن آمریکایی» پیش از آنکه شروع شود به پایان رسیده. سوال اینجاست که این واقعیت عریان تا چه زمانی توسط بوق های رسانه ای همسو با غرب انکار خواهد شد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
آشنایی با متد های find و filter در جاوا اسکریپت
مطلبی دیگر از این انتشارات
7 مورد از بهترین زبان های برنامه نویسی برای مبتدیان در 2022
مطلبی دیگر از این انتشارات
10 روش آموزش زبان انگلیسی و آلمانی