چجوری؟


بغضت رو قورت میدی و به گذشته و آنچه باید می‌گذشت و فراموش میشد فکر می‌کنی و پی میبری نه گذشته و نه فراموش و نه حتی کمرنگ شده، آگاهانه تلاش میکنی فراموش کنی اما ته دلت نمی‌خوای. اگه مسئله ای داری و براش راه حل وجود داره قدم اول اینه که بخوای حل بشه. با مسئله ای که نه دلت میخواد حل شه و نه فراموش باید چیکار کرد؟ باید دست و پا زد توی مردابی که خودت ساختی. شایدم باید خودتو تو گذاشته رها کنی و بری. اما چجوری ؟