چگونه یک غم یا دل تنگی را از زندگی حذف کنیم


سلام دوستان..

ساخت یک عادت خوب در زندگی شاید چند ماه زمان بر باشه ولی همون عادت خوب میتونه باعث بهتر زیستن یا بهتره بگم بهتر شدن زندگیتون باشه یا شب ها مسواک زدن و عادت کردن به یک رژیم غذایی سالم شاید در مراحل اول برای بعضی ها سخت باشه ولی همون باعث میشه زندگی سالم تری داشته باشیم

زیاد مقدمه رو براتون طولانی نکنم هدفم اینه که بگم شاید خوندن این متن زمان کمی از وقت با ارزشتون رو بگیره اما ممکنه در زندگی خیلی به دردتون بخوره



خب بزارید با این موضوع شروع کنم من اینجاقرار نیست چند تا نکته بگم و شما همین الان مرورگرتون رو ببندید و بگید : خب دیگه هیچ وقت تو زندگیم قرار نیست ناراحت بشم

اصلا همچین چیزی نه از من بر میاد و نه از بهترین روان شناس های دنیا

پس ممکنه از خودتون بپرسید که چرا همچین چیزیو نوشتم خب ببینید دوستان اگه قرار باشه تمام انسان هایی که به نحوی ناراحت هستن رو یک جا جمع کنید احتمالا باید تمام انسان های دنیا رو جمع کنید . هدفم اینه که بگم درد و رنج بخشی از تمام زندگی همه ی ماست و اولین قدم برای بهتر کردن اوضاع پذیرش این درده یعنی انکار کردنش نه تنها چیزی رو درست نمیکنه بلکه باعث بد تر شدنش هم میشه اینجا باید با عمل معکوس آشناتون کنم

بیاید بهش دقیق تر نگاه کنیم شاید برای خیلیاتون این موضوع پیش اومده باشه که زمانی که کاری براتون مهم نیست تو انجام اون کار بهتر عمل میکنید و دقیقن زمانی که فکرتون رو به شدت درگیر کاری میکنید احتمال اینکه تو اون کار شکست بخورید بیشتره ( البته اینم بگم شکست یا موفقیت تو یک موضوع معیار های قراردادی هستند که خودش خیلی جای بحس داره)

اولین قدم برای گذر از رنج یا ناراحتی (مشکلات)

خب تا اینجا فهمیدیم که انکار کردن مشکلاتمون اصلا کار درستی نمیتونه بهمون کمک کنه البته شاید در کوتاه مدت جواب بده اما هیچ وقت در بلند مدت و ریشه ای چیزی رو بهتر نمیکنه

یعنی بجای انکار کردن مشکلاتمون خیلی کمک کنندس که اون ها رو بپذیریم و با چیزی که هستیم کنار بیایم و اون موقعس که تصمیم گیری براشون خیلی راحت تر میشه

این ها رو نوشتم که اینو بگم بهت : (( برای گذر از ناراحتی تلاش نکن))

عه یعنی چی که تلاش نکن پس چطوری حالم بهتر شه

این دقیقن همون چیزیه که این متن رو از چیزای دیگه ای که تو جاهای دیگه که اکثرا میگن مشکلاتت رو از بین ببر جدا میکنه

منظورم از اینکه ((تلاش نکن)) اینه که ناراحتی ها و مشکلات رو باید قبول کنی و بپذیریشون نه اینکه انکارشون کنی



مشکلات از کجا میان؟

در سال 2007 پسری به اسم جیمی که استعداد و علاقه زیادی به علم فیزیک داشت عضو گروهی تازه کار میشه که با هم تو مسابقات شرکت کنن درست زمانی که گروه در حال اوج گرفتن بود بقیه اعضا بدون هیچ دلیلی جیمی رو از گروهشون میندازن بیرون درست وقتی که جیمی از خواب بیدار میشه میبینه که براش بلیط برگشت به خونه رو گرفتن و بدون هیچ دلیل خاصی اونو بیرون میکنن جیمی که از این ماجرا خیلی تعجب کرده بود تو راه برگشت به خونه همش این سوال میرفت روی مخش که چرا منو انداختن بیرون ؟

جیمی که به خونه رسید سرشار از احساس تعجب و خشم شده بود و همین باعث شد تا تصمیمی بگیره اون بعد از چند روز تصمیم میگیره که خودش به تنهایی تو اون مسابقات شرکت کنه از اون به بعد قید تقریبا همه چیزو میزنه و حسابی تلاش میکنه اون بعد از مدتی به موفقیت های بزرگ و جوایز زیادای میگیره و تو رشته خودش به مقام هفتم میرسه که واسه پسری تو اون سن و سال و تنهایی موفقیت بزرگی به حساب میاد اما جیمی هزگز از این موفقیت ها و جایزه ها خوش حال نمیشه چونکه اون گروه تو رده سوم قرار داشتن و به ظاهر از جیمی موفق تر بودن همین باعث سرخوردگی و ناراحتی بزرگی تو زندگی جیمی شد چراکه ارزش و هدفی که جیمی برای خودش انتخاب کرده بود این بود که از اون گروه موفق تر بشه علی رغم اون همه جایزه و افتخاراتی که کسب کرده بود

یعنی چی الان این داستان کجاش به من کمک میکنه که ریشه ناراحتی هام رو پیدا کنم صبر کنید به این هم میرسیم

ببینید اینجا ارزش های جیمی بودن که در نهایت باعث سر خوردگی و ناراحتیش شدن شاید واقعا واسه پسری تو اون سن همچین چیزی عالیه

هدفم اینه بگم این ارزش های اشتباه هستن که منشا بیشتر ناراحتی هامون میشن دقت کنید نه همشون بلکه بیشترشون

راستش میدونی هیچ قاعده کلی وجود نداره که بشه تمام مشکلات رو باهاش از بین برد اصلا راهی واسه ی اینکه هیچ وقت تو زندگی ناراحت نشیم وجود نداره تنها راه درست اینه که اون ها رو بپذیریم یعنی در اصل خودمون رو بپذیریم علت اینکه این رو نوشتم این بود که درس هایی که از تجربه های تلخ مختلف گرفتم رو با بقیه به اشتراک بزارم

در اصل قبول کردن و پذیرفتن یک تجربه بد خودش یک تجربه ی شیرینه یه بار دیگه بخونش تا خوب درکش کنی

وقتی انسان با تجربه های تلخش کنار میاد و اونا رو قبول میکنه میشه گفت تونسته ناراحتیش رو از بین ببره

اینی که میگم رو خوب به خاطر بسپار هیچ کس استسناء نیست هیچ کسی وجود نداره که غم یا ناراحتی نداشته باشه هر کسی به نوعی یک تجربه ی تلخ داشته یا شاید در حال حاضر داره

این قبول کردن و پذیرفتنشون هست که اونا رو بهتر میکنه

اینجا چند تا معیار رو بهت میگم که باهاش ارزش هات رو بسنجی

1 وابسطه نبودن (ارزش جیمی وابسطه به اون گروه بود )

2 تحت کنترل خودتون باشه (ارزش جیمی تحت کنترل خودش نبود چون تلاش های اون گروه بودن که ارزش جیمی رو معنا میدادن و تحت کنترل خوش نبود )

3 همیشه در دسترس بودن ( اگه جیمی به هدفش میرسید دیگه چیزی نبود که براش تلاش کنه و در نتیجه بازم به همین سرنوشت دچار میشد)

خب ممکنه که همین الان هم ارزش هایی داشته باشی که هیچ کدوم از این معیار ها رو نداشته باشه اما حقیقت خیلی جاها ممکنه تلخ باشه ولی تو باید بپذیریش اون وقته که این جمله معنای خودش رو بهت نشون میده (قبول کردن یک تجربه ی بد خودش یک تجربه ی شیرینه)

و در آخر این رو تقدیم میکنم به هیچ کس :)